عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۹۱۳۳۲
تاریخ انتشار : ۰۳ آبان ۱۳۹۶ - ۰۸:۳۳
در محضر استاد انصاریان
مفسر قرآن کریم گفت: هیچ سرمایه‌ای در بازار هستی به عظمت و به سوددهی قرآن نیست، امتیاز قرآن بر سایر کتاب‌ها این است که کتاب خدا بر فراز زمان در حرکت است، لذا کهنه نشده و از میدان حیات بشر خارج نمی‌شود.
عقیق:حجت‌الاسلام استاد حسین انصاریان، محقق، مفسر و پژوهشگر قرآنی در ادامه مجالس سخنرانی‌های خود، در دهه سوم ماه محرم در امامزاده ابوالحسن شهرری به سخنرانی پرداخت. بخشی از مهمترین سخنان این استاد فرزانه را در ادامه می‌خوانیم؛

کلام در آیه شریفه 121 سوره بقره بود. این آیه شریفه دربردارنده مسائل بسیار مهم و قابل‌توجهی است که در حدود شش شب، واقعیاتی را از این آیهٔ شریفه شنیدید. در جمله اول آیه آمده است: «الذین آتیناهم الکتاب»، کسانی که خداوند قرآن را به آنها عطا کرده است، کسانی که خدا قرآن را به آنها عطا کرده، چه‌کسانی‌اند؟ جامعهٔ انسانی، یعنی خطاب و گفته پروردگار در این آیه شریفه شامل حال همه کسانی است که از زمان نزول قرآن تا الآن زندگی می‌کردند و الآن تا قیامت.

هیچ سرمایه‌ای در بازار هستی به عظمت قرآن و به سوددهی قرآن نیست. قبل از قرآن مجید 113کتاب دیگر نازل شد، ولی هیچ‌کدام از نظر محتوا و حقایقی که قرآن دارد، با قرآن قابل‌مقایسه نیستند. بعد از قرآن هم هنوز هیچ کتابی به وزن قرآن مجید نیامده و بعداً هم نخواهد آمد. امتیاز قرآن بر سایر کتاب‌ها این است که کتاب خدا بر فراز زمان در حرکت است، لذا کهنه نمی‌شود، از میدان حیات بشر خارج نمی‌شود و دانشِ فراتر از او در این عالم نمی‌آید. یک سرمایه عظیم منفعت‌دهنده خاصی است که سودش بی‌نهایت است. چگونه سودش بی‌نهایت است؟ هرکسی با این سرمایه کار کند، راهکارش هم این است که با قلبش کار بکند، با نفسش -نفس انسانی- و با اعضا و جوارحش کار بکند. چگونه با قلبش کار بکند؟ پروردگار عالم در آیهٔ 177سوره بقره پنج برنامه را ویژه قلب قرار داده که انسان باید این پنج برنامه را به قلبش انتقال بدهد. این پنج برنامه عبارت است از:

با پنج دقیقه می‌شود خدا را باور کرد

 باورکردن پروردگار عالم؛ باورکردن پروردگار کار مشکلی نیست و با پنج دقیقه می‌شود خدا را باور کرد. به این صورت، من می‌نشینم و درباره خودم فکر می‌کنم که آیا من باعث به‌وجودآمدن خودم شده‌ام؟ می‌بینم این حرف غلطی است، چون من قبلاً نبوده‌ام که باعث به‌وجودآمدن خودم بشوم و وجود نداشته‌ام. مرد بزرگواری و خانم باکرامتی با همدیگر ازدواج کردند و من بر اثر ازدواج آن دونفر به‌دنیا آمده‌ام. آن دوتا هم من را نساخته‌اند، چون من چندساعت در سلب پدر و نه‌ماه هم در رحم مادر بودم، مادرم من را نمی‌دید و قلم شکل‌بندی قیافه من دست مادر نبود؛ اینکه در رحمش برای من یک جسمی بسازد، از داخل این جسم دست ایجاد بکند، پا ایجاد بکند، شکم ایجاد بکند، روده و معده و کلیه و جگر سفید و سیاه ایجاد بکند، بعد هم هیکلم که به اینجا رسید، سرم را متناسب با بدن بسازد، پهنای شانه‌ام بالا کشیده نشد که سر بشود و سرم در فاصله بین دوتا شانه من قرار دارد که کار مادرم نبود.

مادرم هیچ‌چیزی از من را نمی‌دید و هیچ قلمی هم دستش نبود که من را نقاشی کند. همین حرف درباره پدر و مادرم است و آنها خودشان خودشان را نساخته بودند که همین‌طور جلو برو، جلو برو تا به یک مرد و یک زن برسی که خدا اسم آن مرد را در قرآن آدم گذاشته و اسم آن زن را هم «زوجه»، جفت آدم گذاشته و اسم شناسنامه‌ای برای او در قرآن نیاورده است. آن دو‌تا هم که در دانش بشر ثابت شده که یک‌روزی نبوده‌اند، خب زمانی که آدم نبود، نبود بود، عدم بود، اصلاً هیچ وجودی نداشت، خودش خودش را ساخت؟ نه! آن خانم خودش خودش را ساخت؟ نه! حالا در کرهٔ زمین آمده‌اند، آیا زمین موجودِ عاقلِ باشعورِ عالمِ بااراده‌ای است که خودش خودش را ساخته است؟

زمین که یک زمانی نبوده و علمای بزرگ زمین‌شناسی در آخرین آماری که من از آنها دیده‌ام(چون من با مجلات علمی مربوط به پرندگان، مربوط به موجودات دریایی، جنگلی و عالم خلقت دائم سروکار دارم؛ نه اینکه یک‌روز بخوانم و به‌دنبال کارم بروم، بلکه پنجاه‌سال است که من با این منابع سروکار دارم)، آخرین حرف دانشمندان امروز با تحقیقات علمی دقیق این است که عمر زمین چهارمیلیاردوپانصدمیلیون سال است؛ یعنی یک‌ روزی نبوده است؛ یعنی زمین در چهارمیلیاردوپانصدمیلیون سال قبل در این فضا نبوده است و به‌دلیل اینکه زمین نبوده، خورشید هم نبوده، ماه هم نبوده، مریخ هم نبوده، زحل هم نبوده، اورانوس هم نبوده، ستارهٔ مشتری هم نبوده، شعرای یمانی هم نبوده، کهکشان شیری نبوده است؛ تا الآن سیصدمیلیون کهکشان کشف کرده‌اند که کهکشان ما در مقابل بعضی‌هایش مثل یک ارزن در مقابل هندوانه است، اینها هم نبوده‌اند. خب پس چه‌کسی باعث به‌وجودآمدن این عالم خلقت و هستی شده است؟ خود اینها که خودشان را نساخته‌اند. مسئلهٔ عقلی، علمی و فلسفیِ این موضوع به این منتهی می‌شود که عالم سازنده دارد. تا اینجا خدا ثابت شد، حالا نام این سازنده چیست؟ این را دیگر با علم ما نمی‌توانیم به‌دست بیاوریم که اسمش چیست و ما فقط تا اینجا می‌رسیم که جهان سازنده دارد. خب نام این سازنده چیست؟

سازندهٔ 124هزار نفر صادق، عاقل، باایمان، با آگاهیِ گسترده، پاک، باتقوا و بی‌توقع که برای هدایت ما فرستاد و به آنها هم اعلام کرد به امت‌ها بگویید ما در مقابل زحماتمان هیچ مزدی از شما نمی‌خواهیم. یک رشته هدایتگری‌های انبیا این بود که نام سازنده را به ما یاد بدهند. آنها شروع به یاددادن کردند تا به زمان پیغمبر رسید. مجموعهٔ هدایتگری‌های انبیا زیر نظر پروردگار دربارهٔ نام خدا به هزار نام رسیده که کل این هزار نام در مکتب اهل‌بیت در چهارچوب یک دعایی به نام «جوشن کبیر» ذکر شده است؛ هزارتا نام دیگر است که خدا فقط به انبیا تعلیم داد و ظاهراً اجازه نداده که به ما بگویند و هزارتا نام دیگر هم دارد که فقط پیش خودش است و در دانش عرفانی به «المستأثر اسماء» معروف است. مستأثر یعنی اسامی پنهان، اسامی که سری است، راز است و پیش خود حضرت اوست. این دوهزار اسم را لازم ندیده که به ما یاد بدهد و ما هم حتماً به یادگرفتن آن نیاز نداشته‌ایم.

خدا را پیدا کردیم، فکر کنم شش-هفت دقیقه بیشتر نشد. حالا اگر بخواهم منکر خدا بشوم، کافر می‌شوم، نجس می‌شوم، اسیر هوا می‌شوم، اسیر جهل می‌شوم و نهایتاً قرآن می‌گوید: در قیامت هیزم جهنم می‌شوی؛ چون هرکسی از من جدا باشد، در قیامت هیزم است و هرکسی از من جدا باشد، در دنیا میّت است. ما همین دوتا عنوان را داریم که هم در سورهٔ انفال می‌خوانیم و هم در سورهٔ فاطر می‌خوانیم خدا به پیغمبر می‌فرماید: «وَ مٰا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی اَلْقُبُورِ»﴿فاطر، 22﴾، کسانی که در قبرِ بدن دفن هستند، گوشِ شنیدن صدای تو را ندارند. اینها مُرده هستند، ولی راه می‌روند، زن می‌گیرند، مغازه دارند، غذا می‌خورند، ولی میّت هستند! این در سورهٔ فاطر بود، در سورهٔ انفال هم می‌فرماید: «یٰا أَیهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اِسْتَجِیبُوا لِلّٰهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذٰا دَعٰاکمْ لِمٰا یحْییکمْ»﴿الأنفال، 24﴾، شما بدون من و پیغمبرم میّت هستید و هیچ‌چیز دیگری نیستید. وکیلی، وزیری، رئیسی، شاهی، استاد دانشگاهی، آخوند هستی، هرکسی می‌خواهی باش! بدون من و پیغمبرم، اگر زندگی‌ات را شکل بدهی، میّت هستی؛ در دنیا میّت و در قیامت هم هیزم جهنم هستی.

اما آن که به پروردگار مهربان عالم وصل است، او موجود زنده است و از ارزش والایی برخوردار است؛ یعنی آن که خدا را باور دارد، مثل امشب که ما به باور رسیدیم، امام هشتم از پدرانشان نقل می‌کنند(یعنی از موسی‌بن‌جعفر تا پیغمبر)، دیگر ما روایتی سلسله سندی به این زیبایی نداریم! حضرت رضا می‌گویند: من از پدرم موسی‌بن‌جعفر، از حضرت صادق، امام باقر، زین‌العابدین، ابی‌عبدالله‌الحسین، امیرالمؤمنین و پیغمبر نقل می‌کنم که پیغمبر فرمودند: خداباور واقعی «افضل من ملک مقرب»، وجودش از ملائکهٔ مقرب باارزش‌تر است؛ یعنی از جبرئیل بالاتر است، از میکائیل، از اسرافیل و از عزرائیل بالاتر است؛ چون آنها کِشش مادّی ندارند که یکی یک‌روز بیاید و آنها را برای زنا ببرد، یکی برای عرق‌خوری ببرد، یکی برای لات‌بازی ببرد، یکی برای چاقوکشی ببرد! هیچ کشش مادّی ندارند؛ اما آن انسانی که در زمین است و به تمام گناهان راه دارد، ولی وقتی به من وصل است، راه‌های طرف خودش را به‌سوی گناه بسته و نگه می‌دارد. هر گناهی که می‌آید، به گناه می‌گوید نه!

شما جوان هستید و یک عده‌ای‌تان کپسول شهوت هستید، می‌دانید من چه می‌گویم. خیلی از جوان‌ها هستند که با دیدن یک دختر دل و دین می‌بازند، با یک تلفن دل و دین می‌بازند، با یک عکس دل و دین می‌بازند؛ اما آن جوانی که چهارده-پانزده‌ساله و کپسول شهوت است، هفت‌سال در کاخ عزیز مصر بر روی قیمتی‌ترین فرش‌ها، کنار زیباترین پرده‌ها، کنار بهترین اتاق‌ها، کنار بهترین سفره‌ها، با یک خانم جوانِ شوهردارِ زیبا و عشوه‌گر، طنّاز، خودنما، با آتشِ شهوت روبه‌رو می‌شود، هفت‌سال التماس می‌کند، گریه می‌کند، ناله می‌زند، شب به‌دنبال یوسف می‌آید، روز می‌آید، هفت‌سال کبریت شهوت این زن به کپسول شهوت یوسف نمی‌خورد و آنجا که می‌آید، روشن نمی‌شود؛ چون قرآن مجید می‌گوید: هر وقت این زن به سراغ این بندهٔ خالص ما آمد، یوسف یک جواب به او داد و گفت: «معاذ الله»، آن که من را خلق کرده و من باورش دارم، گفته زنا حرام، ارتباط نامشروع با نامحرم حرام، از من تا زنده هستم، توقع جواب نداشته باش! این زن را خسته کرد، درمانده کرد و به قول امروزی‌ها نهایتاً اعصابش را خرد کرد، قرآن می‌گوید: به‌شدت عصبانی شد و گفت حتماً تو را به زندان می‌اندازم، یوسف گفت: مهم نیست! آن زندانی که خطرناک است، زندان شهواتِ حیوانی است و زندانی که در و دیوار دارد، خطرناک نیست، در زندان بینداز. من هم اگر خدا را باور داشته باشم، خب همین کار را می‌کنم و اگر خدا را خیلی باور نداشته باشم، هفت‌سال چیست! هفت‌ثانیه هم دوام نمی‌آورم و تسلیم می‌شوم.

زندان‌های فرعون‌ها در مصر یکی از بدترین زندان‌های تاریخ بشر بوده، خیلی زندان‌های بدی بوده است! حالا من خودم هم قبل از انقلاب زندانی کشیده‌ام. دیگر خیلی به ما محبت کرده بودند، یک اتاق انفرادی به من داده بودند که در عرض آن نمی‌شد بخوابم، چون جایم نمی‌شد و طولش هم به‌اندازه‌ای بود که بخوابم و پایم به دیوار گیر نکند، یک گلیم پاره‌پوره‌ای که جارو نشده بود، به ما دادند و صبح به صبح هم با یک کتری سیاه خراب، یک چای کمرنگ و با دوتا تکه نان، لای در را باز می‌کردند، می‌گذاشتند و می‌رفتند. باز زندان ما در برابر زندان فرعون یک خانهٔ خیلی خوبی بوده است. وقتی که یوسف را در زندان می‌اندازند و در را می‌بندند و می‌روند، خب تا دو دقیقهٔ قبل در یک کاخ بوده، آن‌هم چه کاخی! اما حالا در یک جایی آمده که هیچ‌چیزی ندارد، زیبایی ندارد، ساختمان درستی ندارد، بوی طبیعی ندارد، غذا خیلی مختصر، آب جیره‌بندی و کتک تا دلتان می‌خواهد، در این زندان بود، قرآن می‌گوید که به پروردگار گفت: «قٰالَ رَبِّ اَلسِّجْنُ أَحَبُّ إِلَی مِمّٰا یدْعُونَنِی إِلَیهِ»﴿یوسف، 33﴾، پروردگار من، مالک من، مدبر من، این زندان برای من از آن کاخی که من را دعوت می‌کردند تا تو را معصیت بکنم، محبوب‌تر است و اینجا خیلی خوش هستم، ولی در آن کاخ ناخوش و ناراحت بودم. خب این یک معاملهٔ با قرآن که این معاملهٔ قلبی است.

5 چراغی که باید در قلب انسان روشن شود

قرآن مجید می‌گوید: در قلب تو باید پنج‌تا چراغ روشن بشود: یکم چراغ توحید است، چراغ ایمان به خدا، چراغ باورکردن حق؛ چراغ دوم، چراغ قیامت است. باید بعد از 124هزار پیغمبر و 6600 آیه قرآن، باورت بشود که جهان دیگری بعد از این جهان برپا می‌شود؛ چون در این دنیا دیدی که مجرمان کیفر ندیدند و پاکان پاداش ندیدند؛ چون دیدی چنگیز به مملکتت حمله کرد و سه‌تا فتوا داد و گفت: هرچه زنده -مرد، زن، حیوان، گاو، گوسفند- دم راه دارید، بکشید! چون با خودش همه‌چیز از مغولستان آورده بود. گفت: هرچه زنده می‌بینید بکشید و هرچه قابل‌سوختن می‌بینید بسوزانید. ما در زمان حمله مغول در قرن هفتم، فقط یک‌میلیون کتاب خطی‌مان را در نیشابور آتش زدندف ایستادند تا خاکستر شد که یک‌دانه از آن کتاب‌ها نیست؛ اگر آن کتاب‌ها همراه ما بود، ما الآن از ژاپن صدسال جلوتر بودیم. گفت: هرچه هم آبادی می‌بینید، خراب بکنید! خب آمدند و آدم‌ها را کشتند، مردها را کشتند، زن‌ها را کشتند، بچه‌ها را کشتند، زن‌های حامله را کشتند، کتابخانه‌ها را سوزاندند، اثاث‌های خانه‌ها را سوزاندند، خانه‌ها را خراب کردند. چنگیز هم خیلی سالم و خیلی سرحال بود تا وقتی که مُرد؛ یعنی یک‌دانه تلنگر به‌عنوان کیفر جنایتش به او نخورد.

انبیا خالصانه‌ترین عبادت را داشته‌اند، پاداششان را دیدند؟ خیلی‌هایشان را که امام صادق می‌گویند: با ارهٔ دو سر نصف کردند، خیلی از انبیا را در چاه انداختند و سنگ‌های سنگین انداختند که لِه‌له بشوند، خیلی‌ها را بیرون کشتند. امیرالمؤمنین چه پاداشی در عباداتش دید؟ این 72نفر که روز عاشورا کشته شدند، پاداش ندیدند؛ پس باید براساس عدالت، یک جهان دیگری به نام آخرت برپا بشود که حسینی‌های تاریخ پاداش ببینند و چنگیزی‌های تاریخ هم جریمه بشوند. این دومین چراغی است که باید در قلب روشن بشود.

سوم، چراغ ایمان به فرشتگان است که پروردگار عالم در این جهان هستی فرشتگانی دارد که برای آنها تقسیم کار کرده است. یک نوع فرشته دارد که اسمشان را در قرآن «کراماً کاتبین» گذاشته است. یک نوع فرشته، اینها چه‌کاره هستند؟ اینها از وقتی که پسربچه‌ها وارد پانزده‌سالگی می‌شوند و دخترها وارد ده‌سالگی می‌شوند، صدسال، هفتادسال، هشتادسال زندگی می‌کنند، ریز و درشت اعمالشان را در یک پرونده ثبت می‌کنند. ما نه کیفیت آن پرونده را می‌دانیم که چیست و نه قلم دست آنها را می‌دانیم، اما هرچه هست، از جنس دنیا نیست. ایمان به فرشتگان که من شب و روز که بیداری دارم، بدانم نگاه‌هایم را می‌نویسند، نیّت‌های بدم را می‌نویسند، کارهای زشتم را می‌نویسند و فردای قیامت پرونده را به دست خودم می‌دهند و به من می‌گویند: «اِقْرَأْ کتابَک کفی بِنَفْسِک اَلْیوْمَ عَلَیک حَسِیباً»؛ بخوان و نمره‌اش را خودت بده! منِ خدا نمره نمی‌دهم، پیغمبرم هم نمره نمی‌دهد. پرونده‌ات را ببین و خودت بگو که با تو چه‌کار کنم! آدم خیلی باادب باشد، سرش را پایین می‌اندازد و به جهنم می‌رود. خیلی باادب باشد! آنهایی هم که اهل بهشت هستند، منتظر دستور پروردگارند. این سه‌تا چراغ بود. حالا ببینید با این چراغ‌ها دل چه پرنور می‌شود! از نور خورشید بیشتر که این نور در قیامت -در سورهٔ حدید می‌گوید- ظهور می‌کند؛ یعنی بیرون می‌زند و آن نور جادهٔ بهشت را نشان می‌دهد و زیر انرژی این نور هم آدم حرکت می‌کند.

چراغ چهارم، باورداشتن انبیای الهی که بهترین معلمان هستند و من باید زندگی‌ام را از اینها بگیرم.

 چراغ پنجم هم که چراغ عظیمی است و خیلی قابل‌بحث است، قرآن است. قرآن سرمایه است و این سرمایه به ما می‌گوید که یک بخش کارکرد تو را با این سرمایه با قلبت باید انجام بدهی؛ یک بخش برنامه سرمایه‌گیری از قرآن برای چشم و گوش و زبان و دست و شکم و شهوت و قدم است و خدا برای همه این اعضا هم در قرآن دستورالعمل دارد که اگر عمل بکنی، با این سرمایه الهی سود ابدی نصیب خودت می‌کنی؛ یک بخش هم اخلاقیات است که اخلاق را از این سرمایه بگیر، این سرمایه به تو می‌گوید حسد جهنمی‌ات می‌کند، این در قرآن علنی است! بخل جهنمی می‌کند(اینهایی که حالا من یادم است)، کبر در برابر حق جهنمی‌ات می‌کند؛ پس قرآن بالاترین سرمایه است و اگر من با این قرآن با قلبم و با نفسم و با اعضا و جوارحم کار بکنم، «تجارة لن تبور»، تجارتی می‌کنم که هرگز این تجارت کسادی ندارد و همه‌اش منفعت است.

منبع:فارس

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین