آیتالله میرباقری:
یک شهر پرتو روح اهل این شهر است
بلد امین به خود وجود مقدس نبی اکرم تعبیر میشود. مکه هم در باطن چون تجسد روح نبی اکرم است، بلد امین است؛ اما اگر در همین مکه وجود مقدس نبی اکرم احترام نداشته باشد این بلد قابل احترام نیست.
عقیق: آنچه پیش رو دارید پنجمین جلسه سخنرانی آیتالله سیدمحمدمهدی میرباقری رئیس فرهنگستان علوم اسلامیقم است که در دهه اول محرم الحرام سال 96 در هیأت ثارالله قم (مدرسه فیضیه) برگزار شده است.
وی در این بحث بیان میکند طرح و برنامه جامعی که وجود مقدس نبی اکرم(ص) برای اداره جوامع بشری دارند، بر اساس دعوت به توحید و بسط و گسترش توحید در عالم است. در یک جامه چه توحیدی و چه شیطانی محوریت همه دین و مناسک و آداب با امام است. اگر امام یک جامعه خلیفه الله باشد، همه روح و تجسد آن شهر الهی و توحیدی است و آنجا بلدالامین است و الا شیطانی خواهد بود که تجسد فساد ولات طاغوت است. مومن به هر اندازه که ذیل برنامه و ولایت امام حرکت کند مقام خلیفة اللهی پیدا میکند و میتواند در مسخرات عالم تصرف کند. محور برنامه عظیم نبی اکرم بر اساس ولایت است...
جایگاه امام در جامعه مسلمین از منظر امام رضا
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین و اصلی و اسلم علی خاتم انبیائه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعنه علی اعدائهم اجمعین. مولانا علی بن موسی الرضا(ع) فرمودند: «إِنَّ الْإِمَامَ زِمَامُ الدِّینِ وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِینَ وَ صَلَاحُ الدُّنْیَا وَ عِزُّ الْمُؤْمِنِینَ الْإِمَامُ أُسُّ الْإِسْلَامِ النَّامِی وَ فَرْعُهُ السَّامِی بِالْإِمَامِ تَمَامُ الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الصِّیَامِ وَ الْحَجِّ وَ الْجِهَادِ وَ تَوْفِیرُ الْفَیْ ءِ وَ الصَّدَقَاتِ وَ إِمْضَاءُ الْحُدُودِ وَ الْأَحْکَامِ وَ مَنْعُ الثُّغُورِ وَ الْأَطْرَافِ الْإِمَامُ یُحَلِّلُ حَلَالَ اللَّهِ وَ یُحَرِّمُ حَرَامَهُ وَ یُقِیمُ حُدُودَ اللَّهِ وَ یَذُبُّ عَنْ دِینِ اللَّهِ وَ یَدْعُو إِلَى سَبِیلِ اللَّهِ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ الْحُجَّةِ الْبَالِغَة».
طرح و برنامه جامعی که وجود مقدس نبی اکرم(ص) برای اداره جوامع بشری دارند براساس دعوت به توحید و بسط و گسترش توحید در عالم است و در مقابل این نظام هم یک برنامه دیگری است که آن برنامه و طرح هم بر مبنای پرستش و دعوت به اله است؛ اما تفاوت در نوع پرستش و معبودی است که انتخاب میشود؛ و الا در هر دو برنامه پرستش و دین و دین مناسک و قواعد پرستش و بندگی وجود دارد. بنابراین در یک نگاه دیگر محل نزاعی که بین این دو طرح وجود دارد در موضوع خلافت وجود مقدس نبی اکرم و اوصیائشان است. اختلاف اصلی این دو دستگاه در مسأله پرستش و در مرحله بعد در مسأله خلافت است.
ممکن است ما این دو دینی که وجود دارد، چه دنیاپرستی و چه خداپرستی را بر اساس شریعت تفسیر کنیم و در تفسیر دین شریعت محور باشیم و یا ممکن است دین را بر اساس خلافت و ولایت تفسیر کنیم و محور دین ولایت باشد. در طرح جامعی که وجود مقدس نبی اکرم(ص) دارند گرچه زوایای مختلف زندگی بشر و قوای انسان مورد توجه است ولی محور این طرح امامت و ولایت و خلافت است.
حدیثی را هم که از امام رضا(ع) خواندم را حضرت در تفسیر امامت و مقام امام(ع) عرض کردند و مرحوم کلینی در کافی و مرحوم صدوق در عیون اخبار الرضا نقل کردند؛ البته من این قسمت را از تحف العقول خواندم. در تحف العقول تعبیر این است که امام به منزله زمام دین است؛ زمام آن مهاری است که ناقه را با آن مهار و حیوان را با آن هدایت میکنند. شارحین حدیث در توضیح زمام دین گفتند که یعنی دین الهی به وسیله امام(ع) هدایت میشود و به مقصد میرسد.
آنکه محور جامعه مسلمین است و آنها را به نظم و مجموعه واحدی میرساند و آنها را از متفرق بودن در میآورد و به یک جمع دارای هدف و برنامه روشن تبدیل میکند و مانند نخ تسبیح موحدین را دور هم جمع میکند و آنها را در عالم هماهنگ میکند و رفتار و عقل و فهم و قلوبشان را هدایت و منسجم میکند، وجود مقدس امام(ع) است.
آنکه دنیا را به صلاح میرساند وجود مقدس امام(ع) است. جامعه و دنیای صالح دنیایی است که پرتو و تجلی امام در آن است. و همه شئونش بر محور امام شکل گرفته است. کسی که عزیز است و عزت مؤمنان به او برمیگردد و عزت اوست که جاری در ارواح مؤمنان میشود و مؤمنان با او عزیز میشوند. مومن وقتی به امام رسید عزیز میشود؛ والا انسان تا به امام نرسیده ذلیل همه چیز و همه قوای شیطانی در عالم است، اما وقتی به امام رسید عزیز میشود و دیگر هیچ چیز جز فرمان خدای متعال در او نفوذ نمیکند؛ تا انسان به خدا متصل نشده عزیز نمیشود، کما اینکه امام هم عزتش را از اعتصام بالله میگیرد.
تعبیر زیارت غدیریه است که از امام هادی(ع) نقل شده که امیرالمؤمنان فرمودند «اعْتَصَمْتَ بِاللَّهِ فَعَزَزْت» در نهج البلاغه هم حضرت فرمودند «لَا یَزِیدُنِی کَثْرَةُ النَّاسِ حَوْلِی عِزَّةً وَ لَا تَفَرُّقُهُمْ عَنِّی وَحْشَة وَ لَا تَحْسَبَنَّ ابْنَ أَبِیکَ وَ لَوْ أَسْلَمَهُ النَّاسُ مُتَضَرِّعا»؛ اگر همه مردم دور من جمع بشوند بر عزت من افزوده نمیشود و اگر از اطراف من پراکنده بشوند چیزی از عزت من کم نمیشود اگر همه مردم من را رها کنند و حتی واگذار به دشمن کنند من به حالت تضرع نمیافتم. عزت امام محفوظ است و آمد و شد همه ملت ها بر عزت امام اضافه نمیکند زیرا کسی که معتصم بالله است، با رسیدن به خدای متعال و با اتصال به سرچشمه عزت عزیز شده و آمد و شد دیگران نه چیزی به عزت او میافزاید نه چیزی از عزت او کم میکند. امام عزیز و نفوذ ناپذیر است. هیچ چیزی در او نفوذ نمیکند.
تجمع امکانات و نیروها و انسانها و یا پراکندگی آنها هیچ تفاوتی در حال امام ایجاد نمیکند و امام تحت تأثیر این آمد و شدها نیست. این عزت ناشی از اعتصام بالله است. مؤمنان هم اگر متصل به امام شدند و عزت و حیات امام در وجود آنها جاری شد آنها هم به تبع امام عزیز میشوند. در واقع امام عزالمؤمنان است اگر مؤمنان عزیزند، عزتشان به امام است؛ مثل روحی که در جسم جاری است و مثل نور خورشید که در اشعه اش جاری است، عزت امام هم در مومن جاری است. این است که چیزی در او اثر نمیگذارد. مومن مثل کوه استواری است که طوفان ها او را تکان نمیدهند. انسان تا به امام متصل نشده مثل پر کاه است و با هر نسیم و حرف و تطمیعی به حرکت میآید؛ ولی وقتی به امام متصل شد، به عزتی میرسد که طوفان ها و صاعقه ها او را تحت تأثیر خودشان قرار نمیدهند.
ریشه و فرع اسلام هر دو امام است. اسلام یک شجره طیبه دارای رشد است و ریشه اصلی که موجب رشد این شجره طیبه میباشد، امام است. فرع درخت اسلام هم در سماوات است و سمو و رفعت دارد، امام است. اسلام شجره طیبه ای است که هم اصل آن و هم فرع آن امام است. اسلام یک حقیقت در حال نمو و رشد است که به تدریج در عالم جاری و محقق میشود ریشه و فرعی دارد که هر دو امام(ع) است.
جریان اراده افعال امام در وجود مؤمنان
همه عبادات با امام به مرحله کمال میرسند، همه این مناسکی که موجب تقرب انسان به خدای متعال و موجب تهذیب انسان و هدایت اجتماعی و شکل گیری و سلامت جامعه مؤمنان است همه اینها با امام به مرحله تمام میرسند. یک معنای این آیه قرآن «وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی»(مائده/3) هم همین است. در روایات به طور مفصل هم بحث شده که تمام صلات و زکات به امام است و همه این حقایق به امام بر میگردند؛ یعنی اگر کسی صلاتش متصل به صلات امام نشد نماز نیست؛ زکاتش اگر فرع زکات امام نشد، زکات نیست؛ زیرا اصل صلات را امام اقامه میکند. «أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلَاة» یعنی دیگران اگر پرتوی از این نمازی که امام اقامه میکند در نمازشان بود، اهل نماز هستند و الا اهل صلات نیستند. اصل زکات را امام عطا میکند؛ اگر دیگران در زکات دادنشان تابع امام شدند و فعل امام در آنها تجلی پیدا کرد، آنها هم اهل زکات میشوند.
انسان وقتی از خودش خالی شد و به سوی امام هجرت کرد و متصل به امام(ع) شد، آن وقت آنچه در اراده و قوای او جاری میشود، شعاع اراده و خواست امام است و همه افعال او تابع فعل امام میشود؛ نماز او میشود نماز و زکات او میشود زکات؛ یعنی در واقع امام زکات میدهد و مؤمنان گرد او جمع هستند و زکات دادنشان شعاعی از زکات امام است. در واقع همین طور که شما با دست و گوش و چشمتان کار میکنید؛ و اگر چشم میبیند شما میبینید اگر گوش میشنود شما میشنوید، مومن هم وقتی کامل شد به منزله قوای امام(ع) است که همه افعالش فعل امام است؛ صلاتش ادامه صلات امام و زکاتش ادامه زکات امام است؛ کما این اشعه خورشید از خورشید است و انرژی خورشید در شعاع نور خورشید است. همه عبادات مومن فرع بر عبادات امام است.
در ادامه آن حدیث امام رضا(ع) فرمود «وَ تَوْفِیرُ الْفَیْءِ وَ الصَّدَقَاتِ» فیء یعنی برگشت و گویا همه این غنایم که از آنها تعبیر به فیء میشود ملک اصلی مسلمین بودند که کفار غصب کردند و حال دوباره به مسلمین بر میگردد؛ و فراوانیش با امام(ع) است. هر کدام این کلمات باید معنا بشود و منظور فقط معنای ظاهری نیست بلکه سر دقیقی در آنها است.
اگر حدود و احکام جاری میشود و از ثغور و مرزهای مسلمین حمایت میشود و اطراف و نواحی بلاد مسلمین مورد حفظ قرار میگیرد، همه بر محور امام(ع) است. اگر ولایت امام جاری شد اینها مصون میشوند؛ و الا مصون نیستند. ما هر بنایی که بگذاریم اگر مستقل از امام باشد به فرموده معصوم «شَفَا جُرُفِ الْهَلَکَات» لب پرتگاه جهنم است و در همانجا هم ما را ساقط میکند. هر کسی هر بنا و اساسی گذاشت، اگر بر محور امام نبود به فرموده قرآن «عَلَى شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِی نَارِ جَهَنَّمَ»(توبه/109)، یعنی بر لب پرتگاه جهنم درست میشود.
هر بنایی هم که حول امام بنا شد در محیط امن و بهشت است. در زیارت جامعه میفرمایند «بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی کَیْفَ أَصِفُ حُسْنَ ثَنَائِکُمْ وَ أُحْصِی جَمِیلَ بَلَائِکُمْ وَ بِکُمْ أَخْرَجَنَا اللَّهُ مِنَ الذُّلِّ وَ فَرَّجَ عَنَّا غَمَرَاتِ الْکُرُوبِ وَ أَنْقَذَنَا مِنْ شَفَا جُرُفِ الْهَلَکَاتِ وَ مِنَ النَّار»، انسان اگر از امام جدا شد هر بنایی میکند بر لب پرتگاه جهنم است؛ حتی نمازش هم بر لب پرتگاه جهنم است و او را به جهنم سقوط میدهد؛ اما اگر به امام وصل شد همه افعالش در وادی ایمن و در وادی بهشت میشود. امام است که حلال را حلال و حرام را حرام و حدود را اقامه میکند. امام از دین خدا دفاع میکند و به سبیل الله دعوت میکند.
نسبت امام با جامعه انسانی و آحاد مردم
این خصوصیاتی که برای امام ذکر شده نسبت بین امام و دین و جریان دین در حیات بشر است. نسبت امام با جامعه انسانی را حضرت امام رضا(ع) در یک فراز دیگر توضیح میدهند و میفرمایند «الْإِمَامُ کَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ الْمُجَلِّلَةِ بِنُورِهَا لِلْعَالَم... الْإِمَامُ الْبَدْرُ الْمُنِیرُ وَ السِّرَاجُ الزَّاهِر... الْإِمَامُ النَّارُ عَلَى الْیَفَاعِ... الْإِمَامُ السَّحَابُ الْمَاطِرُ وَ الْغَیْثُ الْهَاطِل» این خصوصیاتی که برای امام ذکر شده ناظر به این است که امام(ع) محور این طرح و برنامه است و خلافت وجود مقدس نبی اکرم و خلافت ائمه علیهم السلام در این طرح است.
ائمه(ع) یک نسبتی با مؤمنان و یک نسبتی با دین و یک نسبتی هم با جامعه مؤمنان و امت اسلامیو بلد اسلامیدارند. امام(ع) هم محور دین و به تعبیر این حدیث نورانی عز الاسلام و زمام الدین است.؛ و هم محور جامعه مؤمنان و نظام المسلمین است؛ و هم محور ارواح است. ائمه علیهم السلام در بیان زیارت جامعه کبیره «عَنَاصِرَ الْأَبْرَارِ وَ دَعَائِمَ الْأَخْیَارِ وَ سَاسَةَ الْعِبَادِ وَ أَرْکَانَ الْبِلَاد»؛ یعنی مؤمنان و ابرار که تحت هدایت امام هستند، عناصر وجودی خود را از ولایت امامشان میگیرند و از سرشت آنها که به امام متصل است تا نوری که در وجودشان است، همه نور وجود مقدس امام است و همه قوای آنها فرع بر قوای امام(ع) است.
چون امام را قبول دارند و مومن به امام و تحت تولی امام(ع) هستند. رابطه آنها با امام رابطه شعاع خورشید با خورشید است؛ زیرا به فرموده معصوم(ع) «رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصَالًا بِرُوحِ اللَّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ الشَّمْسِ بِهَا»، مومن اگر واقعا مومنانه رشد بکند همه قوای وجودیش ذیل امام رشد میکند. در حدیثی نورانی فرمودند که مومن مثل برگ این درخت توحید است که در این درخت میروید؛ یعنی تمام رشد و تغذیه این شاخ و برگ از این ریشه و متناسب با آن است؛ و اینطور نیست که مجازاً گفته شود که ائمه «عناصرالابرار» هستند و همه عناصر وجودی مومن از امام(ع) شکل میگیرد.
در روایات فرمودند که مومن از اضافه گل ما است و از طینتش گرفته تا روح و جسم و صفات مومن همه فرع بر امام هستند. هم صفات نورانی مومن شعاع صفات امام است و هم روحش شعاع روح امام و هم طینتش از طینت امام است. در روایتی دیگر فرمودند که جسم ما از علیین است و روح مومن از ادامه جسم ما و در واقع آن هم از علیین است؛ یعنی یک اتصال خاصی بین امام و مومن وجود دارد. امام(ع) است که انسان را رشد میدهد؛ و این مناسک آداب حرکت و همراهی با امام در محیط ولایت امام هستند.
بنابراین اینطور نیست که طرحی که نبی اکرم(ص) دارند را خود آدم ها بتوانند بگیرند و به مقصد بروند؛ اینطور نیست که مانند یک نقشه راه که حتی اگر وجود مقدس نبی اکرم هم وجود نداشته باشند ما بتوانیم به آن عمل میکنیم و به مقصد برسیم؛ بلکه این طرح بر محور امام(ع) است و در واقع تار و پود آن حقیقت امام(ع) است و باید که حقیقت وجودی امام در قوای انسانها و در جامعه مؤمنان منتشر بشود.
ما وقتی رشد میکنیم؛ یعنی وقتی عقل و فهم و احساسات و قلب و حتی حسمان رشد میکند، باید بر محور امام(ع) رشد کند و الا رشید نیستیم؛ یعنی اگر کسی بر محور امام رشد نکرد رشید نیست. قرآن میفرماید «وَ الْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ*إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ»(عصر/1-3)، انسان در حال خسارت است و فقط رشد برای کسانی است که مومن و متصل به امام هستند و ذیل امام عمل میکنند. عمل صالح عملی است که ولایت امام در آن است. تمام قوای وجودی مومن اگر مومن باشد هم از عالم قبل متصل به امام است و هم الان وقتی توسعه پیدا میکند بر محور امام توسعه پیدا میکند. مثل برگ یک درخت سلول و عناصر وجودی بدن مومن [به امام متصل هستند.] مومن فرع بر امام(ع) است.
بنابراین این طرح یک برنامه شریعت محور نیست؛ گرچه شریعت دارد و نماز و زکات و حدود و صیام و حج و جهاد در آن هست؛ ولی اینها محور نیستند که انسان خیال کند میتوانند آدم را به مقصد برسانند؛ بلکه اینها یک ملاکاتی دارند که وقتی انسان به ملاکات عمل کرد، کامل میشود. خیال نکنید هرکسی نماز بخواند به مقصد میرسد؛ آنکه محور کمال مومن است و مومن با او رشد میکند، امام(ع) است.
نسبت به جامعه هم همینطور است؛ یعنی ائمه(ع) نه فقط عناصرالابرار هستند؛ بلکه ارکان البلاد هم هستند. شهر و بلد مومن بر محور امام(ع) است. امام است که در همه ارکان این بلد جاری میشود. محور این بلد امام است. محور شهر توحید، وجود مقدس امام است؛ یعنی همه شهر فرع بر او است و هر کجا نگاه بکنید تجلی روح امام(ع) است. انسان ها نیازمندی هایی دارند که از طریق یک برنامه هایی تأمین میشود. برای اینکه این نیازمندیها را تأمین کنند یک شهری درست میکنند که دارای خصوصیات و ارکانی است.
نیازمندیها و ساختارهای شهری و اجتماعی در پرتو روح مدیریت
یک شهر پرتو روح اهل این شهر است؛ یعنی شما به یک شهر که وارد میشوید، اگر میخواهید ببینید مردم این شهر چطور فکر میکنند و چه احساساتی دارند، به تجسد این شهر نگاه کنید. به عنوان مثال، شما اگر وارد یک شهری شدید که پر از مسجد است، میفهمید این مردم اهل عبادتند؛ اگر وارد یک شهری شدید که پر از مراکز فسق و فجور است، میفهمید که مردمیهستند که غالب احساس و نیازمندیهایشان اینهاست.
شهر تجسد نیازمندیهایی است که یک جامعه دارد؛ البته نیازهایشان تدبیر و مدیریت میشود، یعنی آنهایی که شهر را میسازند و مدیریت میکنند، با یک برنامه و مطالعات جدی این شهر را تأمین میکنند و البته مطالعات گسترده ای هم وجود دارد. مثلاً برای امن بودن این محل، مطالعات دقیقی است و باید در نقطه ای باشد که به لحاظ طبیعی امنیت داشته باشد؛ مطالعات دیگری به لحاظ آب و هوا و محیط زیست هم انجام میشود تا شهر را بسازند؛ همچنین نیازمندیهایی که در این شهر تعریف کردند را هم در نظر میگیرند و اولویت ها را معین و جانمایی میکنند تا شهری بسازند که انسانها در این شهر نیازمندیهایشان تأمین شود. این شهر اگر یک شهر مادی بود سبک زندگی مادی را تسهیل میکنند تا شما در آن به سهولت لذات مادی ببرید و دنیا پرستی کنید؛ و یا اگر یک شهر مبتنی بر فرهنگ اسلام بود و شما میخواهید به سبک اسلامی زندگی بکنید به سهولت بتوانید با سبک اسلامی زندگی بکنید.
این خصوصیات و نیازمندیها و نقشهها و ساختارهایی که برای حل نیازمندیها در یک شهر گذاشته میشود و دانشهای پشتیبانی که پیدا میشوند، همه فرع بر آن ولایت و مدیریتی است که جامعه را اداره میکند. وقتی عقلانیت جامعه پرتو عقل امام میشود، ساختارهای اجتماعی تجسد روح امام است و احساسات انسانها در پرتو قلب امام و شعاع آن احساسات و قلب امام شان است. « الناس علی دین ملوکهم» یعنی وقتی یک «ولی» جامعهای را میسازد، همه شئون این جامعه صبغه آن امام و ولی خودش را دارد. اگر جامعهای بر محور امام عدل ساخته شد و حقیقتاً تحت ولایت امام عدل بود، احساسات این مردم شعاع پرتو نور قلب امامشان و اخلاقشان پرتو اخلاق امامشان و فهم و فکر و عقلانیتشان پرتویی از فهم و علم امامشان است. به هرکجا نگاه میکنید صبغه امام و به تعبیر قرآن «صِبْغَةَ اللَّهِ»(بقره/138) دارد که از آن به ولایت تعبیر میشود. شما هر کجای جامعه مؤمنان را ببینید تجسد روح امام است.
رفتار یک انسان از صبح تا شب، تجسد نیازمندی و فهم و قلب و روحش است. مومن، سر صبح برمیخیزد؛ نیمه شب مناجات میکند و نافله شب میخواند و در طول شب و روز مراقب تقوا و حرام و حلال است. همه اینها تجسد روح مومن در رفتار و نیازمندی هایی است که حول و حوش خودش درست کرده است. وقتی وارد یک خانه میشوید میتوانید بفهمید که مردم این خانه چطور هستند. تجسد روح و نیازمندی های مومن است که در حول و حوش او شکل میگیرد.
مدینه توحیدی بر محور ولایت امام
روح و نیاز و احساس و فکر و مهارت و فناوریهایی که جامعه مؤمنان درست میکنند و نظامیکه به جامعه خودشان میدهند، تجسد روح امام است و این همان معنی ارکان البلاد است. امام است که حقایق وجودی خودش را د اراده های مؤمنان بسط میدهد و از طریق ارادههای مؤمنان در نظام طبیعت تصرف میکند و یک شهر ساخته میشود. در جبهه باطل هم همینطور است و ائمه نار هستند که ظلمات وجودی خودشان را در قوای کفار و پیروان خودشان منتشر میکنند و از طریق آنها در طبیعت و مسخرات تصرف میکنند و یک شهری میسازند؛ که قرآن میفرماید «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ»(روم/41).
با این نگاه محور این طرح جامع امام و خود وجود مقدس نبی اکرم هستند و دعوا هم سر همین خلافت است که خلافت نبی اکرم باید در عالم جاری بشود و اراده ما حول خلافت نبی اکرم قرار بگیرد؛ زیرا او خلیفه خداست و همه تصرفاتش هم الهی است و هیچ تصرف غیرالهی نمیکند. تمام تصرفات حضرت با همه قوای وجودی که منتشر در همه عالم است، تحت مشیت است. اگر ما هم حول این امام و این رسول جمع شویم و خلافت او را قبول کنیم و همه قوای خود را تسلیم او بکنیم، اراده و قوای و حقایق و عناصر وجودی امام در ما جاری میشود.
ما میخواهیم که در عالم و در طبیعت و در زندگی اجتماعی همدیگر وقتی تصرف میکنیم، حول محور امام واقع بشود. وقتی ما به امام متمسک هستیم و امام ما را سرپرستی میکنند، اراده امام در قوای ما جاری میشود و هر تصرفی میکنیم تابع تصرف امام(ع) است. عالم را بر محور امام(ع) میسازیم؛ که در این صورت هزارها و میلیونها اراده حول امام جمع میشوند و این اراده ها با امام سجده میکنند و بر محور عبادت امام عبادت میکنند و همه قوایشان نورانی میشود و نیازمندیها و افکار و دانش و عقلانیت و مهارتها و تواناییهایی پیدا میکنند و مسخراتی دارند و تصرفاتی میکنند که در مجموع یک شهر و مدینهای ساخته میشود که بر محور امام(ع) است؛ و البته زندگی کردن در این شهر مناسک و قواعد و آدابی دارد.
وقتی ولات یک شهر را بر اساس یک قواعدی میسازند، زندگی کردن و رفت و آمد در این شهر قواعدی دارد؛ مثلاً برای رانندگی با وسایل مدرن قوانین راهنمایی و رانندگی لازم است؛ در حالی که قبلاً که با یک وسایل ساده تری رفت و آمد میکردند یک قواعد دیگری بود. این قواعد و شرایع و مناسکی که پیدا میشود تابع همان دستگاه سرپرستی است؛ و آن ولایت براساس یک قواعد و اهدافی یک شهر را میسازند؛ و ما اگر درون این شهر زندگی میکنیم متعلق به این شهر هستیم و هم زیستی با این شهر داشته و مثل مردم این شهر فکر کرده و جهان را احساس میکنیم؛ و باید شرایع و قوانین را در نظر بگیریم و عمل بکنیم. یک نظامات حقوقی و اخلاقیای دارد؛ اما این شرایع فرع بر آن ولایت هستند. هم در جامعه کفار و هم در جامعه مؤمنان اینطور است. آن دینی که در جامعه جاری میشود و آن قواعدی که جامعه با آن ساخته میشود و مردم درون این جامعه با آن زندگی میکنند در هر دو دسته فرع بر آن ولی و امام است. اگر امام حق و من الله است، این دین هم الهی است؛ و اگر امام از طرف خدا نیست این دین هم دین دنیارپرستی است.
مقام خلیفه اللهی مؤمن تحت ولایت معصوم
طرح وجود مقدس نبی اکرم، یک طرح شریعت محور نیست؛ بلکه طرح امام محور است. خدای متعال در قرآن میفرماید «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ»(مائده/67)، همه احکام و شرایع را آوردی ولی اگر ادامه راه و آن امامیکه میخواهد جامعه براساس او حرکت بکند، معین نشده و از حقیقت ولایت پرده برداری نشود و حقیقت ولایت در امت تو جاری نشود، دین تو و آن حقیقت ابلاغ نشده است.
خلافت نبی اکرم است که جامعه تاریخی مؤمنان را میسازد و ایشان از طرف خدای متعال خلافت میکنند و عقول و قلوب و افکار و حواس ما را اداره میکنند و ما را به هم گره میزنند. آن خلافت است که جامعه را میسازد. اگر ما آن خلافت را قبول کردیم و ذیل آن خلافت حرکت کردیم، ما هم خلافت الهی پیدا میکنیم؛ مانند وجود مقدس امیرالمؤمنان که یدالله یعنی دست الهی است که باذن الله با او کارهای الهی انجام میشود؛ و عین الله و دیده بانی است که از طرف خدای متعال دیده بان همه عالم است و خدای متعال با او عالم را اداره میکند و به فرموده معصوم(ع) «عَیْنِکَ النَّاظِرَةِ بِإِذْنِک» است که باذن الله همه عالم تحت نظر و اشراف اوست. اگر ما مومن کامل شدیم و به امام گره خوردیم مثل چشم و دست و گوش امام میشویم و همینطور که امام خلافت الهی میکند، ما هم در ظرف خودمان خلیفه خدا میشویم.
خلافت بالاصاله برای امام(ع) است. امام خلیفه الله است و مابقی اگر با همه قوا ذیل امام حرکت کردند میمقام خلافت پیدا میکنند؛ و الا کسی که شیطانی زندگی میکند خلیفه الله نیست؛ زیرا دستگاه شیطان دستگاه خلافت الهی نیست و شیاطین انس و جن خلیفه خدا روی زمین نیستند. اینکه گاهی ما میگوییم: انسان خلیفه الله است، درست نیست؛ زیرا امام خلیفه الله است و خلافت میکند؛ دیگران اگر متصل به امام شدند به اندازه ای که قوایشان تسلیم امام میشود و همه طرحی که برای اداره زندگی فردی و جمعی خودشان دارند، ذیل طرح امام قرار بگیرد و بنایی که میسازد در شهری است که امام بنا کرده و متناسب با قواعد آن شهر است و ساختمان وجودی و همه مناسک زندگی خودش را در شهری میسازد که امام بنا کرده و متناسب با قواعد آن شهر زندگی میکند در این صورت خلیفه الله است و این بلد شهر خلافت و بلد امین است که در آن هیچ خیانتی نیست.
در این آیات قرآن «وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ*وَ طُورِ سِینِینَ*وَ هَـذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ»(تین/1-3)؛ بلد امین به خود وجود مقدس نبی اکرم تعبیر میشود. مکه هم در باطن چون تجسد روح نبی اکرم است، بلد امین است؛ اما اگر در همین مکه وجود مقدس نبی اکرم احترام نداشته باشد این بلد قابل احترام نیست؛ چنانچه خدای متعال هم میفرماید «بسم الله الرحمن الرحیم لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ* وَ أَنتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ»(بلد/1-2) پیغمبر ما، من به این شهری که حرمت تو در آن نگه داشته نمیشود قسم نمیخورم. از این تعابیر در کلام حضرت امام سجاد زیاد است که فرمودند «أَنَا ابْنُ مَکَّة»(7) من فرزند مکه هستم. این یک تشبیه مجازی نیست. حقیقت مکه امیرالمؤمنان و وجود مقدس نبی اکرم است.
همه مقامات این شهر امین مقامات حرکت با نبی اکرم در عالم هستند؛ اینکه باید اینجا رجم کنی، اینجا طواف کنی، اینجا سعی کنی،همه حساب و کتاب دارد؛ ولی همه حساب و کتابهایش حرکت در حول نبی اکرم و مناسک حرکت با حضرت است. اگر کسی بتواند همه قوای خودش را ذیل امام جمع کند و بنای وجودی خودش را ذیل امام بسازد، خلیفه است و در ظرف خودش خلافت میکند؛ و الا هیچ کاری الا به امر امام نمیکند.
مؤمن کامل مقام خلافت پیدا میکند چون خلافت از امام میکند و همه تصرفاتش نیابتی است. اگر قوای انسان فانی در امام(ع) شد، تمام تصرفاتی که میکند، نیابتی است. اگر فهم و عقلش فانی در امام شد هر چه میفهمد و میبیند به نیابت امام است و فهم مستقلی برای خودش قائل نیست. همه حالات قلبی او فرع بر امامش است. سلمان اینطور است که در شان او گفتند: «جعل هواه هوا علیا» یعنی میل او هم تابع میل امام است و پرتو میل امام در قلبش واقع میشود. فهمش از عالم هم همینطور است و اصلاً نمیخواهد مستقل از امام بفهمد؛ چون میخواهد فهم خودش را از امام(ع) بگیرد.
این طرح در نگاه بعضی شریعت محور است که یک دستوراتی دارد که شامل حدود و احکام و عبادات و دستورات اجتماعی است که باید اینها را عمل کنیم؛ اما این نگاه همان «حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّه» است. در حالی که این کتاب با امام یکی است و جریان ولایت امام تجسد کتاب است. امام در شب قدر آن طرحی از کتاب الهی که باید امسال در عالم جاری بشود را امضاء میکند.
اراده امام مجرای کتاب الهی است و کتاب الهی در او جاری میشود. در روایات فرمودند «الامام... معتصم بحبل الله»؛ این یعنی معتصم بکتاب الله است. اینکه میگویند: حسبنا کتاب الله؛ کتاب فقط یک سلسله دستورات نیست؛ بلکه آن حقیقتی است که به فرمایش نبی اکرم لن یفترقا است. جامعه مؤمنان جامعه ای بر محور امام و کتاباست و همینطور که پرتو نور امام در همه زوایای زندگی مؤمنان دیده میشود، پرتو کتاب هم دیده میشود. امام و کتاب محور اداره جامعه مؤمنان هستند و این کتاب علم الامام است که با جان امام متحد است.
این غفلتی بسیار مهم و از آن شیطنت هایی است که دستگاه مقابل نبی اکرم(ص) در تحریف توحید و دین نبی اکرم و شخصیت وجود مقدس نبی اکرم انجام داده است. آن پیغمبری که آنها میگویند، پیغمبر نیست؛ بلکه ایشان آن پیامبری است که عالم باید به قوای وجودی ایشان تبدیل بشوند و همه عالم و همه مؤمنان که معصیت نمیکنند تحت فرمان او هستند. به ما اختیار داده شده که قوای او شده و مندک و فانی در ایشان بشویم؛ که آن وقت است که به مقصد میرسیم و این همان معنای معیت و همراهی است. اگر هر تدبیری داریم ذیل تدبیر او بود آن وقت به مقصد میرسیم.
این هدایت بر محور شخص ایشان و طبیعتاً بر محور ادامه وجودی ایشان است؛ چنانچه خود حضرت فرمودند «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ أَمَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا- کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی فَإِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا»؛ شکلگیری امت بر محور حضرت یعنی شکل گیری امت بر محور کتاب و امام. تار و پود جامعه اسلامیباید بر محور امام و کتاب باشد. طرحی که امام عمل میکند با جان امام یکی است و از طریق اجرای این طرح قوای امام در عالم جاری میشود.
بلد امین که بلدی بر محور وجود مقدس نبی اکرم است و محور آن طرح بزرگ حضرت خود حضرت و بعد امام و کتاب است؛ و الا عمل کردن به یک سلسله دستورات عبادی و حقوقی عمل کردن به دین خدا نیست. آن رشته ای که همه دین با او جمع و به مقصد میرسد و محقق میشود امام(ع) است. السلام علیک یا اباعبدالله....
منبع:فارس