۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۱ : ۰۰
عن الصادق(ع): أَمَّا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ فَبَكَى عَلَى الْحُسَيْنِ (ع) عِشْرِينَ سَنَةً أَوْ أَرْبَعِينَ وَ مَا وُضِعَ طَعَامٌ بَيْنَ يَدَيْهِ إِلَّا بَكَى حَتَّى قَالَ مَوْلًى لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْهَالِكِينَ قَالَ إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَى اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ إِنِّي لَمْ أَذْكُرْ مَصْرَعَ بَنِي فَاطِمَةَ إِلَّا خَنَقَتْنِي الْعَبْرَة.
امام صادق(ع) فرمود: علی بن حسین بیست (یا ۴۰ سال) سال بر حسین گریست و هرگاه غذایی پیش روی حضرت می گذاشتند گریه می کرد تا اینکه یکی از خدمتکاران حضرت به او عرض کرد: ای پسر رسول خدا من بیم آن دارم از گریه هلاک شوی. حضرت فرمود: من غم و اندوه خود را به خدا شکایت می کنم و چیزی در دل دارم که شما از آن بی خبرید. من هرگاه صحنه کشته شدن فرزندان فاطمه را به یاد می آورم بغض گلویم را می فشارد.
پی نوشت:
مکارم الاخلاق، شیخ طبرسی، ص316
منبع:حوزه