۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۱ : ۰۵
صبح دیروز آئین افتتاحیه پانزدهمین دوره اجلاس با حضور مسئولان لشگری و کشوری استان اصفهان و هیئات مذهبی استان در مجتمع کوثر ارتش برگزار شد.
حاج حسین سازور در بخشی از این مراسم به روی جایگاه رفت و در وصف پیرغلامان و پیشکسوتان آستان سید الشهدا(ع) شعری را سرود که در ادامه میخوانید:
سلام ای پیرغلامان هیاتی
سلام ای قدیمیای هیاتی
پیرشدید در خونه اربابتون
خدا قوت، خوش به حالتون
قربون تمام عمر رفتتون
قربون صداهای گرفتتون
قربون قامتای خمیدتون
قربون حنجرهی بریدتون
قربون چشمای کمسوی شما
قربون سپیدی موی شما
قربون چین و چروک صورتتون
قربون تنهایی تو خونتون
قربون اشک دمادم شما
قربون نوحهها و دم شما
قربون روضههای جوونیتون
قربون اون صورتای خونیتون
قربون دستای لرزون شما
قربون چشای گریون شما
قربون حسین حسین گفتنتون
قربون خمیده، راه رفتنون
قربون اون علی اکبر خونیتون
قربون لحظه های جوونیون
قربون نوحه و سبکهای شما
ما که هیچی، کی میاد جای شما
قربون شور عزاداریها تون
قربون اون زمینه خونی هاتون
قربون لحظه چشم انتظاریتون
قربون تمام بی قراریتون
قربون تنهایی و غربتتون
قربون اون خاکای تربتتون
قربون پرچمای هیاتتون
قربون روضه های هفتگی تون
قربون دستمال اشک روضه تون
قربون روضه های تو خونتون
پیر غلاما از پا افتادید بخاطر حسین
ای حبیبای مظاهر حسین
خیلی هاتون پدر شهید شدید
پیش ارباب همه رو سفید شدید
به خدا مدیونتونه انقلاب
نوحه خونه های زمون انقلاب
جمعیت نیست دیگه دور و برتون
فاطمه میاد پای منبرتون
نفسای خسته تون حال حسین
هر کدوم شدید پر و بار حسین
به خدا خوب جایی عمرتون گذشت
عمرتون کنار ارباب می گذشت
پیر غلامای حسین زنده باشید
با حبیب و اربابش محشور بشید
پیرغلاما، غریبی بد دردیه
غریب و سربریدن نامردیه
غریبی که از راه دور اومده
از هزار منزل ناجور اومده
غریبی که خیلی احترام داره
آقایی از سر و از روش میباره
غریبی که شش ماهه تو راه بوده
برای اهل و عیالش پناه بوده
غریبی که صاحب آب و خاکه
باعث نور تموم افلاکه
این غریب و باید احترام کنن
هر کجا که دیدنش سلام کنن
نه اینکه آب و به روش ببندن و
نه اینکه به تشنگی اش به خنده و
پیر غلاما این آقا که غریبه
به تموم دردای عالم طبیبه
این آقا عزیز جون فاطمه ست
این آقا حسین و جون همه ست
این آقا غریب توی گوداله
زیر سم ده تا مرکب پاماله بریدن
هل هله می کردن و می خندیدن
سرشو زدن به روی نیزه ها
روی نی نگاه می کرد به خیمه ها
روی نی چه صحنهای میدید او
عده ای ریختن سر خواهر او
عده ای چه وحشیانه می زدن
زینب و با تازیانه می زدن
روی نی میدید یه مشت نامحرما
دستشون بلند شد روی زنا
روی نی میدی معجر میبرن
دارن از دخترا زیور می برن
تا که دید یه دختری زمین می خورد
سر روی نی دیگه طاقت نیاورد
روزمین افتاد به زیر دست و پا
همه فریاد بزنید وا ویلتا