۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۴۹ : ۰۰
"مَنِ ما" تقدیم به محسن عزیز، شهید مظلوم مدافع حرم
بِسمِ رَبِّ الشُهَداءِ وَ الصِّدیقین
اِنگار همین که میخواهد فراموش شود حماسه فرزندانِ در گهواره حضرت روحالله، خدا خود مقدّر میکند تا جلوهای دیگر از دلاوریها نمایان شود تا شاید این "مَنِ" درونی امثال حقیر، لحظهای به خود آید! شاید...
چند روزیست از اسارت و شهادت محسن حججی عزیز میگذرد و هنوز نوشتن در موردش برایم سخت است. نمیدانم از کجا باید بگویم و از کجا باید بنویسم؟ از محسن عزیز، از علی دو سالهاش، از جهادش، از اسارتش و یا از شهادتش؟؟
نمیدانم چطور گذشت آخرین زیارتش وقتی به اتفاق پدر و مادرش به پابوس آقا امام رضا(ع) رفته بود تا دعایش کنند برای شهادت...!؟ داشتم از "مَنِ" درونیام میگفتم، منی که گرفتار این دنیای وانفساست و توان از خود گذشتن را که چه عرض کنم، حداقلتر از آن را هم نمیتوان برایش تصور کرد!
محسن عزیز، تصویر تو در آن قاب کذایی، انگار سالهای سال است برایم آشناست. آن تصویری که پشت صحنهاش با صحرای محشر، نه که با صحرای کربلا مو نمیزد چنان بیدارم کرده که گویی مدتهاست خواب بر چشمان "منِ" دنیاییام حرام گشته است.
چهره معصوم تو دل هر بینندهای را با خود به جبهههای باکری بُرد؛ جوانیت همچون علی اکبرِ حسین(ع) یاد زینالدینها را تداعی کرد؛ موهای خاک گرفته تو را در شمایل شهدای عزیزی چون علمالهدی میتوان دید؛ محاسن زیبایت، باز چهره متوسلیان جاویدالاثر را در ذهنم کشید؛ نگاه نافذی که در چشمهای کشیدهات پیدا بود، همّتی را نشانم داد که او هم برای سر دادن، لحظهشماری میکرد؛ راستی این لباس سبزی که برازندهات بود را هم بر تن بسیجیان شهیدی چون خرازیها و بروجردیها و کریمیها و حاج امینیها و کاوهها و کاظمیها و... دیده بودم؛ اما با دیدن جسم نحیف تو حیفم آمد از حسن باقری عزیز یادی نکنم و شاید دلاوری و تنهایی تو، جهان آرای بیت المقدس و چمران پاوه را برای خیلیها یادآوری کرد.
محسن عزیزم، تصویر اسارت تو امّا همه "مَنِ ما" را به کربلای حسین(ع) برد و با کاروان عقیله بنیهاشم همراهمان کرد؛ لبهای خشکیدهات وفاداری علمدار کربلا را به تصویر کشید و بالاخره شرح شهادت غریبانه تو را تنها با یاد سیدالشهدا علیه السلام است که میتوان نوشت.
میخواستم بگویم: بگذریم! امّا از چه و چرا؟! بگذریم که چه شود؟! چرا باید از این همه زیبایی گذشت؟! اصلاً مگر میتوان گذشت؟! تازه باید گفت، باید شنید، باید نوشت و باید خواند! تا بلکه این "منِ" خواب آلود ما بیدار شده و بداند مرهون چیست و مدیون کیست! باید به "منِ" بعضیها فهماند که نباید با حامیان شمر زمان سلفی گرفت!! آری، باید "منِ" همه ما سر تعظیم فرود آورد بر ساحت مقدس شما شهدای عزیز مدافع حرم.