۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۵ : ۱۷
حجتالاسلام
پورذهبی معتقد است بررسی ابعاد سیاسی و اجتماعی دوران امام رضا(ع) برای
فهم چرایی پذیرش ولایتعهدی به تنهایی نمیتواند ما را به پاسخ این امر
رهنمود کند بلکه باید لایههای پنهانی و غیبی این جریان مورد مطالعه قرار
گیرد. بنابراین رفتار اهلبیت(ع) در هر دوران دارای ابعاد ظاهری و باطنی
است که باید به هر دو در کنار یکدیگر پرداخته شود.
مشروح این گفتوگو را در ادامه بخوانید.
شاید بتوان گفت دوران امامت امام کاظم(ع) و امام رضا(ع) اوج فرقهگراییها و تشتتهای مذهبی بود و این مسأله باعث ایجاد چالشهای گوناگونی بین امت اسلامی شده بود، نظر شما در این باره چیست؟
پاسخ شما را از اینجا آغاز کنم که امام رضا (علیهالسلام) یک ویژگیهای شخصی دارند که مخصوص ایشان است. ایشان از جمله ائمهای هستند که تنها یک فرزند دارند که آن هم امام جواد (علیهالسلام) هستند، در حالی که سایر اهلبیت (علیهمالسلام) فرزندان متعددی دارند. امام جواد (علیهالسلام) نیز در اواخر عمر شریف امام رضا (علیهالسلام) به دنیا آمدند که این مسأله با حواشی زیادی همراه بود تا جایی که این مسائل امام(ع) را به شدت متأثر میکرد؛ ماجرا این بود امام رضا (علیهالسلام) سفیدرو و امام جواد (علیهالسلام) سبزهرو بودند و همین مسأله باعث شد که حتی اطرافیان حضرت به ایشان شک کنند و بگویند ابوالحسن نعوذاً بالله چون به کهنسالی نزدیک شده، یک نفر را آورده است تا جانشینی را به او واگذار کند. همین مسأله باعث شد که یک قیافهشناس و نسبشناسی از اهل یهود را بیاورند تا تشخیص دهد که آیا امام رضا (علیهالسلام) راست میگوید یا خیر. اما اقوام حضرت به این اکتفا نکردند و به تن امام (علیهالسلام) لباس باغبانی پوشاندند و یک بیل دست حضرت دادند تا باغبانی کند. آن مرد چهرهشناس هم وقتی وارد شد، از دور تشخیص داد که پدر واقعی امام جواد (علیهالسلام) همان مردی است که لباس باغبانی تنش کردند؛ یعنی امام رضا (علیهالسلام). این ماجرا برای امام (علیهالسلام) خیلی گران آمد و از اقوام خویش ناراحت شدند؛ از این داستان بر میآید مسأله امامت یکی از مسائل و چالشهای بزرگ آن دوران بود و خداوند نیز شیعیان و محبان اهلبیت(ع) را به این وسیله بارها به آزمونهای سختی دچار میکرد.
چون امام رضایی میتوانست با فتنههای بنیالعباس تقابل کند
اوضاع سیاسی و اجتماعی دوران امام رضا (علیه السلام) را چگونه ارزیابی میکنید؟
جوّی
که در آن زمان حاکم بود، حاکی از یک مظلومیت و خفقان خاص برای اهلبیت
(علیهمالسلام) و شیعیان ایشان بود. امام رضا (علیهالسلام) در زمان بدترین
و قدرتمندترین خلفای بنیعباس به دنیا آمدند. در زمان حضرت، منصور دوانیقی
و هارونالرشید و مأمون عباسی حضور داشتند. شاید بتوان گفت یکی از
قدرتمندترین خلفای عباسی در بین خلفای 500 ساله آنها، هارونالرشید بود.
وقتی از او میخواهند امام رضا (علیهالسلام) را به شهادت برساند، آن ملعون
میگوید من نمیتوانم دستم را به خون دو نفر آغشته کنم؛ یعنی عامل شهادت
موسی جعفر (علیهالسلام) هم این ملعون بود.
اما پس از مرگ هارون،
فرزندانش محمدامین، عبدالله مأمون و معتصم برای خلافت رقابت کردند. امین
سعی میکند مأمون را از سر راه خودش بردارد اما شکست میخورد و مأمون به
خلافت میرسد. مأمون را هم یکی از پنج خلیفۀ بنیالعباس میدانند که برخی
حتی او را قدرتمندترین خلیفه عباسی معرفی میکنند. به هر حال نشان میدهد
دوران امام رضا (علیهالسلام)، دوران برتری مطلق خلفای بنیالعباس است. در
این دوران بود که تنها امام کاظم(ع) و امام رضا(ع) میتوانستند در این مدت
55 ساله امامت (35 سال امام کاظم(ع) و 20 سال امام رضا(ع)) و با اِعمال
امامتشان جلوی بسیاری از فتنهها را بگیرند.
نکته دیگر اینکه مأمون مادر ایرانی و خراسانی الاصل دارد که در مرو (یکی از چهار شهر خراسان قدیم) بود. مرو هم سرزمین بسیار خوش آب و هوای آن دوران سرزمینهای اسلامی بود. مأمون به خلاف سایر خلفای بنی العباس کسی بود که اهل علم و فضل بود. یعنی نشان میداد که دوست دارد مطالب علمی گسترش پیدا کند، خودش هم اهل مطالعه بود، اما با این وجود او یکی از خلفای ظالم عباسی بود و خلفای ظالم هم کسانی هستند که با تحت نظر گرفتن مخالفان خود، به دنبال قدرتطلبی و منکوب کردن آنها هستند و این را به عنوان تاکتیک سیاسی خود تعریف میکنند. به هر حال مأمون واجد همین ویژگیهای خاصی بود که سایر خلفای بنیالعباس از آن بیبهره بودند.
سیره اهلبیت(ع) دارای ابعاد ظاهری و باطنی است
در این باره بیشتر توضیح میفرمایید؟
ببینید، آنچه مأمون را نسبت به سایر خلفای عباسی متمایز میکرد، همان طور که عرض کردم، برتری علمی او بود؛ علاوه بر این او بر خلاف سایر خلفای اموی و عباسی تاکتیک خاصی را در قبال یک امام معصوم برگزید؛ یعنی اولین حاکمی بود که یک امام را برای بهرهبردای خاصی وارد حکومت کرد. این حالی بود که امامان شیعه (علیهمالسلام) توسط حکومتها یا تحت نظر بودند، یا تبعید و یا زندان میشدند. انتخاب حضرت به عنوان ولیعهد توسط مأمون، چند آسیب ظاهری و مقطعی را در پی داشت.
اول اینکه دوستداران امام رضا (علیهالسلام) را مجاب میکرد مأمون عباسی آدم بدی نیست وگرنه امام را به ولیعهدی دعوت نمیکرد. از سوی دیگر باعث سستی یکسری شعیان شد که ارادت بیشتری به امام رضا (علیهالسلام) داشتند؛ به این صورت که میگفتند چطور علی بن موسی الرضا (علیهالسلام) قبول کرد در دستگاه ظالم عباسی قرار گیرد؟! با این حساب این اتفاق واقعاً فتنه سختی برای شیعیان و محبان اهل عترت(ع) بود. به هر حال ماجرای ولایت عهدی امام (علیهالسلام) در سه سال آخر عمر شریف حضرت یعنی در سال 200 هجری اتفاق افتاد که طی آن از امام (علیهالسلام) خواسته میشود به مرو بروند، زیرا مأمون آنجا را به عنوان مرکز حکومت خود برگزیده بود.
شما اشاره داشتید ماجرای ولایتعهدی امام رضا(ع) با آسیبهای ظاهری و مقطعی همراه بود؛ منظورتان از آسیبهای ظاهری چیست؟
زندگی
و سیره اهلبیت(ع) دارای لایههای مختلف است که برخی آشکار و برخی پنهان
است. لایههای ظاهری همان چیزی است که در تاریخ ثبت شده است و این لایه به
تنهایی ما را نمیتواند به معرفت واقعی سیره عترت(ع) برساند. اما لایه
پنهان سیره اهلبیت(ع)، همان نگاه قرآنی و نگاه معرفتی است. سیره امام
رضا(ع) هم مانند سایر اهلبیت(ع) دارای لایههای پنهانی زیادی بود که
تاکنون نسبت به این مسأله غفلت زیادی صورت گرفته است که خدمت شما عرض خواهم
کرد.
مأمون در ماجرای ولیعهدی امام رضا(ع) دچار مکر خداوند شد
ببینید، ظاهر ماجرای این بود که مأمون توانست بر امام رضا(ع) حکومت کند و
او را در راستای مطامع خود حرکت دهد، با این نگاه ظاهری میبینیم که امام
رضا(ع) در موضع انفعال و ضعف قرار دارند، زیرا ما تنها ظاهر ماجرا را
میبینیم. اما پاسخ این است که خداوند در ماجرای امام رضا(ع) یک برنامه
کلانتری را مدنظر داشت که با یک مقدار توضیح و شرح میتوانیم به این حقیقت
برسیم، اما قبل از اینکه پاسخ را مطرح کنم، این را عرض کنم که امام رضا
(علیهالسلام) در جریان سفرشان به مرو، یک تاکتیکی را انتخاب میکند. به
این معنا که خانواده و اقوام را با خود همراه نمیکنند بلکه یارانش را با
خود به این سفر میبرد و این شاید به خاطر این بود که امام (علیهالسلام)
از خطرات این سفر آگاهی داشتند و ممکن بود امامت امام جواد (علیهالسلام)
در معرض خطر قرار بگیرد. حضرت معصومه(س) و حضرت احمد بن موسی (علیهالسلام)
یا شاهچراغ هم که در مسیر به فوت میشوند، بعد از حضرت به سوی
امام (علیهالسلام) حرکت میکنند. سایر اقوام حضرت هم به این صورت بعد از
امام رضا (علیهالسلام) به سمت ایران حرکت کردند که اکثراً در بین راه به
شهادت میرسیدند، لذا از این جهت مقبره فرزندان امام کاظم(ع) و نوادگان
ایشان در ایران به صورت پراکنده وجود دارند.
امام رضا(ع) تمدن شیعی را از عراق تا مرو گسترش داد
اما قسمتی از باطن ماجرای ولیعهدی اما رضا(ع) را خدمت شما عرض کنم؛ باطن
ماجرا این بود که امام رضا (علیهالسلام) با حرکت به سوی مرو، تمدن شیعی را
از عراق و مدینه تا مرو گسترش میدهند و این یک ترفند خداوندی بود. در
واقع خداوند امام (علیهالسلام) و مأمون را برای رقم زدن چنین برنامه مهمی
به کار گرفت با این تفاوت که امام رضا (علیهالسلام) با علم لدنی خود و
آگاهی کامل از برنامه خداوند، مجرا و مجری برنامه خداوند بود و مأمون مانند
مترسگی به کار گرفته شد و فکر میکرد عاقلانه رفتار میکند. حال با این
تفکر بسیاری از گرههای چرایی حرکت امام رضا(ع) به سوی مرو و پذیرش ولیعهدی
باز میشود.
بهرهبرداری امام رضا(ع) از سفر به ایران
یعنی شما میفرمایید پذیرش ولیعهدی امام رضا(ع) و سفرشان بهسوی مرو یک مسأله تمدنی و فرهنگی بود؟
بله، شما از زمان سفر امام رضا(ع) به سوی مرو وضعیت علمی، فرهنگی و دینی ایران را رصد کنید به نتایج خوبی میرسید. شرایط ایران در سده دوم و سوم هجری اینطور بود که شهرهایی مثل شیراز و اصفهان حداکثر اهل سنت را داشتند، هرچند جمعیت آنها همه جای ایران پراکنده بود و غلبه داشت و تعصب خاصی هم بر مذهبشان داشتند؛ عمده این مسأله هم به این باز میگشت که آموزههای شیعی به خوبی به ایران انتقال نیافته بود. اما با این حساب در شهرهایی مثل مازندران زیدیمذهبها بودند و شیعیان در آنجا تحرکاتی داشتند. در قم هم شیعیان خالصی حضور داشتند. بنابراین در این شرایط امام رضا (علیهالسلام) یک حرکت فرهنگی عظیمی را انجام دادند. در این حرکت فرهنگی و تمدنی، مردم ایران نیز از جهات مختلف از امام رضا (علیهالسلام) استقبال میکردند؛ زیرا یا ایشان را منسوب به حکومت و ولیعهد جدید میدانستند و یا در سطح دیگری از مردم، حضرت را فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) محسوب میکردند. در هر کدام از این حالات، امام (علیهالسلام) از این فرصت جهت انتقال آموزههای شیعی و نمایش جایگاه والای عترت(ع) در قالبهای مختلفی مثل نقل حدیث از پیامبر گرامی اسلام(ص)، انجام معجزات خاص، استفاده از علم لدنی برای درمان بیماریها و ... بهره میگرفتند.
لطف میکنید یک نمونه تاریخی معرفی کنید؟
یک نمونه بارز از این حرکت فرهنگی امام رضا (علیهالسلام) وجود دارد که همگان شنیدیم. نیشابور در آن دوران یکی از شهرهایی بود که صاحب علمای بنام بود که اکثر آن را اهل سنت تشکیل میدادند. در آن زمان «اسحاق بن راهویه» استاد طراز اول «بخاری» در آنجا زندگی میکرد. «محمد بن اسماعیل بخاری» هم کسی بود که «صحیح بخاری» را نوشت. اهل سنت ادعا دارند که صحیحترین کتاب بعد از قرآن، همین کتاب است. «محمد بن اسماعیل» صاحب صحیح بخاری گفته میشود 600 هزار روایت را با سند حفظ بوده است، حالا ببینید استاد او یعنی «اسحاق بن راهویه» چه مقدار قوی بوده است! حال خوب است بدانید آن کسی که از امام رضا (علیهالسلام) در نیشابور درخواست حدیث کرد و حضرت حدیث «سلسلةالحدیث» را نقل کرد، همان «اسحاقبن راهویه» بود. ماجرا هم این بود که وقتی امام رضا (علیهالسلام) قصد داشت از نیشابور عبور کند، «اسحاق» و عدهای از اهل حدیث جلوی حضرت را میگیرند و میگویند حیف نیست که شما از اینجا عبور کنی و ما را از علم خود بهرهمند نکنی؟! امام رضا (علیهالسلام) هم حدیث سلسلةالذهب را از پیامبر(ص) نقل فرمودند که «قَالَ جَبْرَئِیلُ ع یَقُولُ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی قَالَ الرِّضَا ع بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا»
اهلبیت(ع) همواره نگاه تقریبی و وحدتگونه نسبت به مذاهب داشتند
تسنیم: پس از جهتی میتوان گفت امام رضا (علیه السلام) در بحث تقریب مذاهب هم درسی برای مسلمانان قرار دادند؟
بله همین طور است. اهلبیت (علیهمالسلام) ضمن فاصله فکری و عقیدتی با سایر مذاهب و ادیان، رابطه بسیار خوبی با آنها داشت. ما درباره امام صادق (علیهالسلام) داریم که مالک بن انس که یکی از فقهای چهارگانه اهل سنت است، درباره حضرت میگوید من هرگاه بر او وارد میشدم، یا قرآن میخواند، یا روزه بود و یا در حال نماز بود. ابن حجر عسقلانی در التهذیب این روایت را نقل میکند. بنابراین این نگاه وحدتگونه اهلبیت (علیهمالسلام) همواره جزو جداییناپذیر شخصیت این بزرگواران بود. این را هم عرض کنم که از بین 4 هزار شاگرد امام صادق (علیهالسلام) عمدتاً از اهل سنت بودند. بنابراین اینکه شخص برجستهای مثل «اسحاق بن راهویه» در نیشابور از امام رضا (علیهالسلام) سؤال میکند، پیام بزرگی را در بحث وحدت بین شیعه و سنی در پی دارد.
امام رضا(ع) حکومت عباسی را در موضع انفعال قرار داد
بنابراین تا اینجا به این نتیجه رسیدیم که امام رضا(ع) از بُعد پنهانی و غیبی ماجرا، از جانب خداوند برتر میدان بودند؟
خب در بُعد ظاهری هم مأمون موفق نشد. ابتدا از نگاه عدالتخواهان و محبان حضرت این سؤال پیش میآمد که چطور امام رضا (علیهالسلام) ولیعهدی یک ظالم را قبول کرد. امام (علیهالسلام) در پاسخ میفرمودند دستگاه حکومتی به زور از من خواست تا ولیعهدی را بپذیرم. هرچند به برخی شیعیان خبر دادند این ولایتعهدی به سرانجام نخواهد رسید. بعد در پاسخ به کسانی که به حضرت خرده میگرفتند که چرا حضرت وارد دستگاه حکومت عباسی شده است، به ماجرای یوسف (علیهالسلام) توجه میدادند و میفرمودند یوسف (علیهالسلام) هم در دستگاه فرعون وارد شد و عزیز مصر شد.
از سوی دیگر امام رضا (علیهالسلام) برای پذیرش ولایتعهدی شروطی که برای مأمون میگذارد قابل توجه است. مأمون هم که سالها روی طرح خود فکر کرده بود، ناچار به پذیرش این شروط میشود. حضرت شرط گذاشتند کسی را عزل و نصب نمیکنند، قضاوت نمیکند و ... بنابراین مأمون که از امام رضا (علیهالسلام) شناخت داشت و میدانست اگر شرط حضرت را نپذیرد، نمیتواند کاری کند، زیر بار شرط امام (علیهالسلام) رفت. این حربهای بود که امام رضا (علیهالسلام) زدند برای اینکه به دیگران بفهمانند ولیعهدی ایشان یک مقام تشریفاتی است، وگرنه ولیعهدی که عزل و نصب نکند دیگر چه کاربردی دارد؟! بنابراین حکومت عباسی بر خلاف نگاه ظاهری ما، با تدابیر و امامت امام رضا(ع) همواره در موضع انفعال قرار داشت.
با این حساب میتوان نتیجه گرفت امام رضا (علیهالسلام) مدام به مأمون عباسی بدل میزدند.
بله همین طور است. همان طور که عرض کردم متأسفانه ما عادت کردیم اهلبیت (علیهمالسلام) را مدام در موضع انفعال و ضعف نشان دهیم در حالی که ایشان در راستای برنامههای خداوند، دیگران از جمله دشمنان را به کار میگرفتند؛ منتها چون از موضع پایین ماجرای عترت(ع) را بررسی میکنیم، به نتیجه نمیرسیم. این رفتار را با سایر اهلبیت(ع) انجام میدهیم.
تسنیم: سؤال دیگر اینکه حال چه نکات و عبرتهایی را میتوانیم از ماجرای امام رضا (علیه السلام) برداشت کنیم؟
امام رضا (علیهالسلام) در تمام ابعاد شخصیتی در اوج صفات و کمالات بلکه صاحب صفات و کمالات بودند. هر کسی میخواهد از لحاظ سیاسی، اجتماعی، اخلاقی و ... تأثیرگذار باشد، اولاً باید خودش دارای سجایای اخلاقی و سیاسی و اجتماعی باشد. ببینید، امام رضا (علیهالسلام) در عین علوم و معارف بالایی که داشتند، دارای تواضع و ادب نیز بودند. همچنین در عین اینکه بسیاری از امکانات مادی را در اختیار داشتند، سادهزیستی را پیشه کرده بود؛ لذا رفتار و کلامشان در مخاطبان اثرگذار بود. ما همین رفتار را در عصر خودمان در شاگرد مکتب اهلبیت (علیهمالسلام) یعنی امام خمینی(ره) ملاحظه کردیم؛ لذا خداوند تلاش ایشان را به ثمر نشاند. ما یک نقطه تاریک در برخورد امام رضا (علیهالسلام) با مخالفان عقیدتی خودشان مثل اهل سنت در تاریخ نداریم. لذا تأثیرگذاری در عموم مردم یک هنر است و نیاز نیست که حتماً خواص قبول داشته باشند. بنابراین معتقدم اگر انسان صحیح عمل کند، جز معاندین و حسودان، کسی با آدم دشمنی نمیکند. اهلبیت (علیهمالسلام) رفتاری داشتند که همگان از درون ایشان را قبول داشتند، اما عدهای به دلیل مرضهای درونی تاب تحمل این بزرگواران را نداشتند.