۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۵ : ۱۲
بگو ببینم شما با این کاسب یا عالم محلتان چه وقت دوست میشوی؟ آیا اگر به عدالت خرید کنی، دوست میشوی؟ نخیر. هرچه جنس به تو میدهد به نرخ معین میدهد و پولش را میگیرد. شما هم حق خودت را تحویل میگیری. نه کم و نه زیاد. بیست سال، داد و ستد میکنید اما از محبت، خبری نیست. این عدل و عدالت است که با هم پیاده کردید. در این طریق، دوستی نمیآید. دوستی چه وقت میآید؟ وقتی که این بقال محلتان دو تا سیب بر میدارد، انها را به بچهاش میدهد میگوید اینها را میبری خانه این مشتریمان که خیلی آدم نجیبی است. دو تا سیب میآورد و به شما میدهد. او را میشناسید؛ پسر بقالتان است. سیبها را داد و گفت این سیبها قشنگ را آقایم از سر بار برداشت و گفت به شما بدهم. او هم صبح آمد و گفت پول سیبها چقدر میشود؟ جواب داد پولی نبود؛ من دیدم سیب قشنگ و خوبی است برای خانه شما فرستادم. این مرد با خودش گفت عجب! یکی دو ماه بعد، یک شب که گرسنه بود و داشت پلو میخورد، دید خیلی خوشمزه است؛ پلو را کشید و به بچهاش داد و گفت ببر به بقّال خودمان بده و بیا. او هم برد.
عزیز من! ببین چقدر داد و ستد شد؟ دو تا سیب با یک خورده غذا. یک وقت زد و این کاسب از اینجا به آن طرف تهران رفت. حالا این مشتری هر چند روز یک دفعه، بلند میشود و میرود و به بقال سر میزند و به او میگوید حالت چطور است. آیا از محل ما رفتی، خوب هستی؟ کاسب هم میگوید که خیلی خوب است. هر وقت هم دیر برود آن کاسب بلند میشود و میآید در خانه این را میزند و حال را میپرسد. دو تا سیب با یک خورده غذا سبب شد. عزیز من! مستحبات این طور است.
پی نوشت:
کتاب طوبی محبت؛ جلد چهارم - ص 93
مجلس حاج محمد اسماعیل دولابی
منبع:تسنیم