۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۰ : ۰۲
اسمتو میبرم دلم واشه
روزنهی امیدی پیداشه
باید زیارتت بیاد آقا
هر کی میخواد تو کربلا باشه
از روز اول به خدا یار دلم هستی
نوکرمو تنها کس و کار دلم هستی
تموم فخرم اینه زیر سایهی سلطان
همسایهی دیوار به دیوار دلم هستی
کریم بن کریم حبیب بن حبیب
عظیم بن عظیم غریب بن غریب
"ابالقاسم سیّدی یا عبدالعظیم"
***
مهاجر از یار و وطن بودی
مرد به میدون اومدن بودی
من شنیدم که آقاجون خیلی
گریه کن امام حسن بودی
برای ما فقیرا سفرهی کرم داری
هنوز به روی شونه کوه رنج و غم داری ای نوهی امام حسن زائر تو میگه
خدارو شکر میکنم آقاجون حرم داری
کریم بن کریم حبیب بن حبیب
عظیم بن عظیم غریب بن غریب
"ابالقاسم سیّدی یا عبدالعظیم"
***
هرشب تو گذشته با ناله
میبارید از چشم ترت لاله
روضهی تو روضهی عاشوراست
گریهی تو برای گوداله
میدیدی انگار توی خون مقتل آقارو
به روی سر نیزه سر حسین زهرا رو
نشد تحمل بکنی یه لحظه هم داغ
بزم شراب و غربت زینب کبرارو
کریم بن کریم حبیب بن حبیب
عظیم بن عظیم غریب بن غریب
"ابالقاسم سیّدی یا عبدالعظیم"
حاج محمد فراهانی
بیا به نوکرت نگاهی کن
که سائل نگاهتم آقا
شکر خدا که اهل این شهرم
تو سایهی پناهتم آقا
اسم منو برا گداییتون
نوشتن از قدیم شب جمعه
برات کربلامونو دادن
به سیدالکریم شب جمعه
(به دامان تو دستم
غلام سلطان شهر ری هستم) ۲
آقام آقام ... آقام آقام ...
آقام آقام ... آقام آقام ...
کربلایی حسین طاهری
کعبه اجلال
تا خطّهی ری بوی تو آمد به مشامش
سرزد به سما بوی خدا از دَرو بامش
آرند ملایک همگان عرض سلامش
تا مذهب خود عرضه کند نزد امامش
بی مهر شما بوی بهشت است حرامش
ری گشت سپهر و تو شدی ماه تمامش
بردند زمینها همه حسرت به مقامش
کز کوثر عرفان تو شیرین شده کامش
لطفی که شمارید در این کوی غلامش
هرکس که سلامی دهد از دور به قبرت
در قدر و شرف بنده همانند تو باید
با طاعت کونین اگر بنده در آید
ایران ز. تجلّای تو شد کعبه اجلال
تا پیکر پاک تو نهان گشت به خاکش
من رشک به آن تشنه برمای یم توحید
«میثم» نه ثنا خوان شما بوده از آغاز
گر قبر حسن جدّ تو دور از نظر ماست
ری یثرب و قبر تو بقیع دگر ماست
غلامرضا سازگار (میثم)
چراغ روشن عشق
فروغ عترت و قرآن توان دید
حریم یک تن از آل پیمبر
مزار حضرت عبد العظیم است
که زوّارش"کَمَن زارَ اَلْحُسَین"است
به دلها این حرم شد پرتوافکن
دَرِ باغی ست از گلزار جنّت
نمیگردد خزان، هرگز بهارش
ببوس این درگه پر نور و طاهر
بیا جان خود اینجا شستشو کن
اجازت از خدا گیر و رسولش
به اذن یازده معصوم دیگر
بگو بسم الّه و، الله اکبر
به گوش جان او آید ندائی
محبّ آل عصمت کامیاب است
که بی حد است الطاف الهی
به دیوار و در این بیت توحید
بُوَد این بارگاه روح پرور
در اینجا قبر مولایی کریم است
به اولاد حسن، او فخرو زین است
چو اینجا شد چراغ عشق روشن
بُوَد این درگه از ابواب رحمت
که اشک عاشقان، شد جویبارش
توای زائر به تعظیم شعائر
بیا اینجا به اشک خود وضو کن
بپا خیز و بخوان اذن دخولش
به اذن حیدر و زهرای اطهر
قدم، چون مینهی داخل از این در
زند، چون حلقه براین در گدائی
کهای سائل دعایت مستجاب است
بخواه از رحمت حق آنچه خواهی
(حسان) اینجا مطاف مومنین است
در گلزار جنّت در زمین است
حبیب چایچیان (حسان)
نجل کریم آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم)
ای اهل فیض تشنهی جام ولای تو
ای اوفتاده جود و کرامت به پای تو
من کیستم که مدح بگویم برای تو
تنها نه اهل ری همه عالم گدای تو
از آفتاب روی محمّد (ص) نمای تو
بردار سر که در دل ما هست جای تو
علم حدیث درسخن دلربای تو
واجب بود زیارت صحن و سرای تو
بر شاعری سلام که گوید ثنای تو
بر شهر ری درود که شد نینوای تو
ایران نیازمند بود بر دعای تو
آرند سجده بر حرم با صفای تو
رو آورد به جانب دارالشّفای توای نجل مجتبی که دو عالم فدای تو.
چون مرغ جان به جانب دارالولای تو
گردند دور گنبد و گلدستههای تو
هر کس به هر طریق شود آشنای تو
بسته به هم حوائج ما و عطای تو
هر صبح و شام خون جگر شد غذای تو
ری هم گریست بر تو و انزوای تو
در خاک تیره رفت چو قدّ رسای تو
در روز رحلت تو و بزم عزای تو
دیگر نشد بریده گلو از قفای تو
خورشید نی نگشت رخ دلربای تو
دیگر نشد حصیر کفن از برای تو
چوب جفا به لعل لب جانفزای تو
«میثم» هماره اشگ فشاند به پای تو ای دامن مدینه ری، کربلای تو
ریحانه امام حسن، سیدالکریم
مدح تو را امام زمان تو گفته است
نجل کریم آل محمّد (ص) تویی تویی
ماه حسن، که نور گرفتند اهلبیت
جسم مطّهر تو و آغوش خاک ری
آیات وحی در نفس روح پرورت
بر اهل ری نه، بر همه عالم وجود
بر زائری درود که گردد به دور تو
بر اهل ری سلام که همسایه تواند
در موج فتنههای اجانب خدا گواست
نبود عجب که هر شب و روز اولیای حق
بیمار نا امید ز. درمان، به صد امید
بوی بقیع میوزداز خاک تربتت
پرواز میکند دل اهل ولا مدام
همچون کبوتران حریمت فرشتگان
با مکتب ائمه اطهار آشناست
تو سیدالکریمی و ما سائل درت
دردا که از جنایت عباّسیان دون
ترک مدینه گفتی و وارد به ری شدی
گرد عزا نشست به رخسار اهل ری
شوّال شد محرّم و ری گشت کربلا
پرواز کرد روح شریفت ز. تن ولی
تشییع گشت پیکر پاکت به احترام
پیچیده شد درون کفن جسم اطهرت
بر خاک سر نهادی و دیگر کسی نزد
تا چشم ابر، باران ریزد به پای گل
غلامرضا سازگار (میثم)
بهشت مجسّم
کسی که راه به باغ تو، چون نسیم گرفته
صراط را زهمین راه مستقیم گرفته
تو از عشیرۀ عشقی تو از قبیلۀ قبله
که عطر، مرقدت جنة النّعیم گرفته
گدای کوی تو امروزه نیستم من و دانی
سرم به خاک درت اُنس از قدیم گرفته
همیشه سفرۀ دل باز کرده ام به حضورت
که فیض باز شدن، غنچه از نسیم گرفته
برین بهشت مجسّم قسم که زائر قبرت
به کف برات نجات خود از جحیم گرفته
همیشه عبد، حقیر است در برابر معبود
به جز تو کی سِمت عبد با عظیم گرفته؟
مَلک غبار زِ قبر تو تا نرُفته نرفته
در این مُقام، فلک خویش را مقیم گرفته
چگونه چشم کرم زین حرم نداشته باشم
که هر کبوتر تو ذکر یا کریم گرفته
کسی که زائر تو شد، حسین را شده زائر
که رنگ و بو حرم تو از آن حریم گرفته
علی انسانی
صفای دل عاشقان
حریم تو بوی خدا میدهد
شمیم خوش ربّنا میدهد
رواق تو رونق فزای بهشت
ضریح تو دل را جلا میدهد
نسیمی که از کوی تو میوزد
دل عاشقان را صفا میدهد
هر آن کو، که شد زائر کوی تو
دلش بوی مهر و وفا میدهد
حدیثی دل انگیزم آمد بیاد
پیامی که آن مقتدا میدهد
که «مَن زارَ عَبدالعَظیم بِرِِی»
که «مَن زارَ کَرب و بَلا» میدهد
تو آن سرو بالا بلندی که عشق
بدستت گُل «هَل اَتی» میدهد
تو از نسل پاکان و پاکی تو راست
و حق نور تقوا تو را میدهد
محیط کریمانه ات سبز باد
که گنج سعادت به ما میدهد
جگر گوشهی سبط پاک رسول
که بوی خوش مجتبی میدهد
کلید در گنج عزّت، خدای
به حکمت بدست شما میدهد
سراج منیری و نور امید
نگاهت به عالم ضیا میدهد
هر آن کس که مهر تو دارد به دل
کجا دل به راه خطا میدهد
عبّاس براتی پور
در رثای حضرت عبدالعظیم علیه السّلام
غریب ملک ری
چشم ما، چون چشم زمزم از فراقت اشکبار
او غریب شهر یثرب، تو غریب این دیار
داشتی از کینههای خصم بر چهره غبار
تیره بُد هَمواره از ظلم عدویت روزگار
گوهر اشک ملائک میشود اینجا نثار
حنجر دلدادگانت ناله دارد – زار زار
قطره قطره اشک ما شد لالههای داغدار
جان هستی از غم جانسوز تو اندوهبار
جان زِ ماتم در جنون، یعنی که گشته بی قرار
ماه شد گلبرگ خون و مهر شد گلگون عذار
قلب ما، چون قلب هستی در عزایت سوگوار ای چو جدّت مجتبی دیده جفا از دشمنان
در طریق پیروی از اهل بیت مصطفی ای مطیع امر حق یا حضرت عبدالعظیم
نی زِ چشم عاشقان تنها بریزد اشک غم
سینهی دلبستگانت شعله دارد – آه آه
در عزای جانگدازتای غریب ملک ری
قلب عالم از شرار داغ تو اندوهگین
دل زِ غم لبریز خون، یعنی که گشته بی شکیب
بس که ازچشمان"یاسر"ریخت خوناب جگر
محمود تاری (یاسر)
دنیا مثال حمزه علمدار دیده؟ نه
پیغمبری شبیه تو غمخواردیده؟ نه
کوه احد زخویش قویتر ندیده بود
مانند تو امیرِ قلندر ندیده بود
وقتی که تو مدافع آزادگی شدی
روحِ شکوهِ مردی و مردانگی شدی
پس راستی برای پیمبر سپر شدی
روزی کهای به شیعه جگر! بی جگر شدی
مُثلِه شدن نصیب کسی میشود که او
سرتا به پا مطیعِ رسول است مو به مو
تو عاشق تمام عیار پیمبری
بی وقفه تحت پوشش فرمان حیدری
یک ذره هم ارادتِ اعدا نداشتی
بالاتر از ارادهی مولا نداشتی
آری تو عبد صالح درگاه ایزدی
تنها به نام فاطمه شمشیر میزدی
در صحنهی نبرد، علیِّ مجسمی
شیرخدا و شیر رسول مکرّمی
از بس که پاره پاره شد از تیغ تو ستم
شد پاره پاره پیکرتای صاحبِ علم ای آنکه طعم نیزه و خنجر کشیدهای
آیا تنِ امام به گودال دیدهای
حمزه! امامِ بی کفن آیا شنیدهای
یا طعم نیزه را به دهانت چشیدهای
آیا شده عدوی تو رَزّازی اَت کنند
یا، چون سری بهانۀ یک بازی اَت کنند
آیا شده به نیزه شوی قاریِ سپاه
یاکه کنی ز. نیزه عَلَم داریِ سپاه
آیا شده عمود به فرقت فرو رود
یا جای آب، دشنه به حلقت فرو رود
حمزه! هنوز قوم جگرخوار، جانی اند.
اما قسم به خون تو این قوم، فانی اند
محمود ژولیدهای به شهر ری مزارت رشک جنات النعیم
آیت عظمای حق نجل الحسن عبدالعظیم
آفتاب فاطمه چشم و چراغ اهل بیت
منشأ فضل و کرامت صاحب لطف عمیم
هم شریف ابن شریف ابن شریف ابن شریف
هم کریم ابن کریم ابن کریم ابن کریم
قبلۀ دل کعبۀ اهل ولایی نی عجب
گر زند بیت الحرامت بوسه بر خاک حریم
در پی احیای دل کار مسیحا میکند
بامدادی گر وزد از تربت پاکت نسیم
زائر قبر تو یعنی زائر قبر حسین
خادم کوی تو یعنی خادم حجر و حطیم
شهر ری تا متکی بر آستان قدس تو است
تا قیامت نیستش از فتنۀ بیگانه بیم
نی عجب گر سائل درگاهت از احسان کند
دامن طفل یتیمی را پر از در یتیم
چارمین نجل کریم اهل بیتی میتوان
هشت جنت را ببخشایی به شیطان رجیم
طلعت نورانیت مرآت الله الصمد
طاق ابروی تو بسم الله رحمان الرحیم
مظهر توحیدی و در بیت دل داری مقام
آفتاب عرشی و در شهر ری گشتی مقیم
شاهراه زائرت "انا هدیناه السبیل"
چل چراغ تربتت شمع صراط المستقیم
بر مشام جان دهد در هر نفس عطر حسین
هر کجا آرد نسیم از تربت پاکت شمیم
اینکه من امروز میگردم به دور تربتت
مرغ جانم زائر کوی تو بوده از قدیم
دست من گر کوته است از مرقد پاک حسین
یافتم از تربتت اینجا همان فوز عظیم
هر که در این سرزمین بر خاک تو صورت نهاد
در ثواب زائران کربلا گردد سهیم
خورده از اول دل «میثم» گره بر مرقدت
وصل اجداد تو خواهد از خداوند کریم
غلامرضا سازگار