۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۳ : ۱۷
عقیق: صدرا پارسا / «آژانس شیشه ای» شاهکار بود. آژانس، بغض فروخورده نسلی بود (و هست) که در گرداب تحول نامرد زمانه به دست فراموشی سپرده شدند. حاج کاظم هیچ وقت به جماعتی که قبله شان بی بی سی بود، اعتماد نکرد. از «سلحشور» بدم می آمد. هیچ رقمه توی کتم نمی رفت که مامور امنیت ملی است و به خاطر مصالح نظام آمده تا حاج کاظم را ببرد. من طرفدار «حاج کاظم» بودم مثل «اصغر» بدون اما و اگر و با یقین قلبی. نه حتی مثل «عباس» که تمام فیلم(لااقل به جز سکانس پایانی ) فکر می کردم هنوز به فلسفه فکری که حاج کاظم در ذهن دارد پی نبرده است و یا پی برده اما دلش نمی خواهد با این رفتار به زعم سلحشورها «خشونت طلبانه» همپا شود. حاج کاظم قهرمان نسل من بود و «عباس» و «عباس» ها قبله. سکانسی را به یاد بیاورید که سلحشور به حاج کاظم می گوید «بی بی سی»و «سی ان ان» این کار او را در بوق و کرنا کرده اند و حاج کاظم جواب می دهد: «هرکسی قبله خود را بچسبد. من قبله ام امثال عباس است...»
چه فیلمنامه ای نوشته بود حاتمی کیا؛ راستی و چپی، فرمانده جنگ و نماینده نیروی انتظامی، اصلاح طلب و اصولگرا، بازاری و کاسب. همه بودند و هرکس هم با دیدگاه خودش، خود را محق می دانست. چه قدر شخصیت ها و حتی تیپ ها شناسنامه دار و پر و پیمان بودند... و من میان همه این شخصیت ها طرفدار «حاج کاظم» بودم ؛ طرفدار همان«خیبری سابق»... سال ها بعد ، حاتمی کیا با «چ» آمد. «اصغر وصالی»، «حاج کاظم»ِ فیلم بود . «دستمال سرخ ها»، دنیای عجیبی داشتند. الان اگر بودند ، لابد «تندرو» و «افراطی» و «داعش وطنی» لقب می گرفتند! حاج کاظم هم می شد سردسته شان! ...
در ماجرای «میثم مطیعی» و شعرخوانی روز عید فطر، «سلحشور» های زیادی دیدم ، آدم هایی که ژست فرهیختگی و روشنفکری شان، حال آدم را بد می کرد؛ «چندش آور» بود؛ درست مثل وقتی سلحشورِآژانس برای «حاج کاظم»ِ فرمانده گردان جنگ از «امنیت» حرف می زد ! یا وقتی خطاب به حاج کاظم می گفت: «دوره ات گذشت مربی» ...
در ماجرای «میثم» جناج چپ با همه اعوان و انصارش به میدان آمد. قصه فقط «میثم» نبود، سنگر دیگری را هدف گرفته بودند. این را ظاهرالصلاح های انقلابی می دانستند؛ همان هایی که با «تاج زاده» ها و «شکوری راد» ها و «جنتی» ها و... همنوا شدند که تریبون نمازجمعه جای خواندن این شعر نبود و کسی هم نبود بپرسد حالا که دارند یکی یکی سنگرها را از بچه های انقلابی می گیرند، پس میثم و میثم ها در کدام سنگر و از کدام تریبون دغدغه های آقا و درد مردم را فریاد بزنند؟ «غیرخودی» بزند، «خودی» هم بزند؟! اصلا حمایت پیشکش، حمایت نمی کنند، چرا سکوت نمی کنند مثل همان هایی که صلاحش شان را در «ساکت بودن» دیدند!
میثم «حاج کاظم» می خواست که «خیبری» دل به دریا بزند . «فاطمه» می خواست که در اوج پریشانی و درماندگی، «پلاک» بفرستد و پیغام برساند که « پشت خودت و عقیده ات ایستاده ام » «اصغر» می خواست که وقتی سلحشور به او می گوید «ته خطو بگو»، بگوید : «ته خطی وجود نداره سلحشور. حاج کاظم فرمانده گردان بوده، عباس هم از بچه های جنگه»
خیلی ها اما حالا که باید حرف می زدند و حمایت می کردند، یا ساکت شدند یا با دوخط نوشته شل و وارفته(!) از سر واکردند و یا با ادای فرهیختگی، به سوی قبله سلحشور نماز خواندند! به قول همکارمان، میثم مطیعی اگر اصلاح طلب بود، یحتمل همان روز اول، رییس ممنوع التصویر اصلاحاتی هم برایش بیانیه داده بود! این طرف میدان اما، بزرگانش لابد هنوز در دو ضرب در دوی محاسبات و مناسبات شان مانده اند که مصلحت را در «سکوت» و یا «ژست روشنفکری» دیدند و صلاح را اینگونه تشخیص ندادند که خود را خرج دفاع از جوان انقلابی ای کنند که رهبر انقلاب او را از «رویش های انقلاب» نامیده بودند. عارشان آمد دو کلمه دفاع کنند! تا امثال اشرفی اصفهانی جرئت کند و بگوید اگر دستش به مطیعی می رسید، حساب او را می رسید. بازهم شیر مادرشان حلال شان همان «پابرهنه» ها و «بچه حزب اللهی »ها و «هیئتی» های صادق و صدیق که «خیبری»وار برای دفاع از میثم و تفکر میثم به میدان آمدند.
راستش حالا و پس از ماجرای شعرخوانی این مداح جوان و انقلابی در روز عیدفطر، دیگر تعجب نمی کنم که چرا راستی ها، سال هاست راه را کج می روند! دیگر درنمی مانم که چرا همفکرانم رقابت را به چندکانال تلگرامی و چندبار «تَکرار» واگذار کردند. تا وقتی تریبون ها را از « رحیم پور ازغدی» ها می گیرند و جای شعرخوانی «مطیعی»ها نمی دانند و «امیرجعفری» ها و «مهنازافشار»ها با مدرک دیپلم می توانند از سیاست حرف بزنند اما عضو هیئت علمی دانشگاه با مدرک دکتری که در جهان عرب چهره ای شناخته شده و محبوب است و سال ها خود را و حنجره اش را خرج دفاع از اسلام و انقلاب و فرامین رهبری کرده، نمی تواند از سیاست سخن بگوید، نتیجه می شود همین که می بینیم... این یادداشت قرار نیست سیاسی باشد. سیاست بماند برای آدم هایش؛ آن هایی که دفاع از انقلاب و جریان انقلابی و جوانان انقلابی وقتی برایشان می صرفد که ژست فرهیختگی شان را به هم نزند و هزینه ای نداشته باشد. این ژست هم این روزها «مد» شده!
راستی! یکی از مداحان بنام می گفت: «اگر فلانی یا بهمانی این حرف را زده بودند، دفاع می کردم ولی چون مطیعی گفته، حرفی نمی زنم!» ...
شاید سال ها بعد بفهمند امروز باید با تمام قوا در سنگر میثم مطیعی می ایستادند و از او دفاع می کردند... «مرثیه خوان ارباب» اما غمش نباشد؛ این مملکت هنوز «حاج کاظم» دارد، هنوز «عباس» و «اصغر» دارد و هنوز «فاطمه» دارد ...
چقدر دیدن چندده باره «آژانس شیشه ای» این روزها می چسبد ...
حالا بعضیا دوست ندارند بشنوند، تقصیر خودشونه