۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۴ : ۰۶
طالبزاده: امشب برنامه مهمی داریم دو میهمان گرامی داریم آقای «گلعلی بابایی» پژوهشگر و نویسنده دفاع مقدس و همچنین «حمید داودآبادی» پژوهشگر و نویسنده تاریخ دفاع مقدس. ما هیچ وقت نمیتوانیم کم بگوییم از بزرگانی که نقشآفرینی کردند در انقلاب اسلامی بخصوص کسانی که یک مدتی از صحنه رادار خارج هستند به خاطر حوادثی که پیش آمده یکی بحث 4 گروگان که به سرکردگی حاج احمد متوسلیان که در سالهای گذشته ما کارهای خوبی هم در تلویزیون داشتیم و بحث اینکه این شخصیت کیست و کتابهای خوبی هم نوشته شده است هر دو نفر شما هم در این زمینه کار کردید آقای گلعلی یادم است سالها قبل کتاب «همپای صاعقه» نوشتید با آقای حسین بهزاد و آقای داودآبادی هم کتاب «پنجم جولای» که هر دو کارهای مهمی بود.
امشب میخواهیم هم یک مقدار در مورد حاج احمد صحبت کنیم و هم در مورد این حادثه و یک مقدار آن را از بلاتکلیفی بیرون بیاوریم و خیلی خوب نیست و ثواب هم نیست همینطوری در ابهام بماند. اول اینکه حاجاحمد که بود و چه شد؟
بابایی: در این روزهای آخر ماه رمضان امیدوارم مردم همه بهره کافی را برده باشند و آماده باشند برای راهپیمایی روز قدس که قهرمان سوژه امشب ما یکی از قربانیان آزادی شاید روز قدس بوده باشد؛ در آستانۀ چهاردهم تیرماه قرار داریم یعنی 35 سال پیش 14/4/61 در اثر یک زد و بند خائنانهای 4 نفر از دیپلماتهای ما ربوده شدند، حاجاحمد متوسلیان، سیدمحسن موسوی، کاظم اخوان و تقی رستگارمقدم و جای تاسف است که در این سالهای طولانی هیچ خبر موثقی چه از طرف مسئولین دولتی و حتی دیپلماتهای خارجی هم به دست نیامده حتی کسی پیگیر نبود که چه اتفاقاتی برای اینها افتاده است! بالاخره هر کدام از اینها انسانهای برجستهای بودند و خانواده داشتند که چشمانتظار آنها بودند، یادی کنیم از حاجغلامحسین متوسلیان پدر حاجاحمد که سالها منتظر حاجاحمد بود و سالهای اخیر مرحوم شدند و مادرشان الان در بستر بیماری است و همچنان انتظار دارد که احمد برگردد یا از بین بلاتکلیفی دربیاید یا خانواده 3 عزیز دیگر به همین منوال و اکثر آنها به رحمت خدا رفتند.
وظیفۀ نظام و وظیفۀ مسئولین ما این بود که طی این مدت یک مقدار بحث پیگیری و رسیدگی پروندۀ 4 قهرمان کشورمان را بیشتر و جدیتر پیگیری میکردند که متاسفانه اینگونه نشد حداقل به واسطۀ آن چیزهایی که شنیدیم، احمد متوسلیان شخصیت کمی نبود او در زمان حضورش در انقلاب چه پیش از انقلاب، چه بعد از انقلاب و چه در جنگ خدمات بزرگی انجام داد و از نظر شخصیتی یک شخصیت برجستهای بود ما اینجا نمیخواهیم دوباره یک مجلس خاطره راه بیندازیم میخواهیم آن شخصیت حاج احمد یک مقدار برای جوانان امروز باز کنیم، چرا ما میگوییم این جوان 28، 29 ساله که فرمانده یک لشکر قوی جمهوری اسلامی بود و توانست حداقل در دو عملیات فتحالمبین و بیتالمقدس بخش عظیمی از سرزمینهای اشغالی ما را آزاد بکند و هیچ کسی منکر نیست که حداقل در این دو عملیات نقش حاجاحمد را کمرنگ کند، شاید همین شایستگی ایشان باعث شد که قرعه به نام ایشان افتاد که قوایی را تهیه کنند و ایشان ببرد در سوریه و بعد از آن اتفاق خائنانهای که افتاد و در همان سال یعنی بعد از آزادسازی خرمشهر و اتفاقی که در جنوب لبنان افتاد و اسرائیل از زمین و هوا و دریا به جنوب لبنان حمله کرد و مسلمانان آنجا ندای کمک خواهی سر دادند و تنها جمهوری اسلامی ایران بود که به آن ندا لبیک گفت و یک تعدادی از نیروها رفتند و فرماندهی آنها را حاج احمد به عهده بود و شایسته بود بهتر از این و بیشتر از این از او در مورد سرنوشتش رسیدگی میشد که متاسفانه نشد.
شاید یکی از ویژگیهای مهم حاجاحمد را بخواهم بگویم مبنایِ حرکتِ حاج احمد ولایت فقیه بود و فرمانبرداری از ولایت فقیه و این را همیشه در همۀ شرایط زندگی و در شرایطی که نیروها را آماده میکرد برای عملیات این را گوشزد میکرد و جالب است من یک مطلبی در کتاب همپای صاعقه در بحث ولایتپذیری حاجاحمد و تاکید ایشان بر امر ولایت، چقدر ایشان به این مر مُصر بودند.
عملیات بیت المقدس در 9 اردیبهشت شروع شود و در دو سه روز اول پاتکهای سنگینی از طرف دشمن به سمت نیروهای تحت امر حاج احمد زده شد که خیلی عرصه بر اینها تنگ شد و بیسیمها و دیالوگهایی که در این کتاب و در فیلمها و سریالی که پخش کردند، فیلم ایستاده در غبار و فیلم آخرین روزهای زمستان خیلی از آنها تقریباً برای مردم یک مقدار بازگو شد، روز 11 اردیبهشت یعنی دو روز بعد از شروع عملیات خیلی عرصه برای آنها تنگ شد یک گعدهای آنها روی جادۀ اهواز ـ خرمشهر میگذارند، آقای حاج احمد، آقای شاهین راد فرمانده تیپ2 لشکر 21 حمزه و حاج حسین احمدعلی و اسماعیل قهرمانی، آنجا مطلب جالبی را حاج احمد میگوید که ما در این چند روز در همین پاتک اخیر 150 شهید دادیم، یعنی بچههای ما اینقدر تبعیت از ولایتفقیه دارند با گوشت و پوستشان میروند جلوی تانک و دفاع میکنند و بعد حاج احمد تاکید میکند و میگوید اصولاً مبنای تبعیتپذیری ما امر ولایت است یعنی اگر کسی این امر را رعایت نکند خارج از موازین ولایتفقیه بخواهد حرکت بکند به نظر بنده و به نظر شهر این شخص از نظر اعتقادی از دایرۀ ایمان خارج است یعنی اینقدر نسبت به امر ولایت معتقد بود.
طالبزاده: آقای داودآبادی شما کتاب را 10 سال پیش نوشتید و اتفاقات زیادی از آن زمان به بعد افتاده یعنی اولاً در جستجوی اینکه حقیقت چیست و هنوز ابهام باقیست، یک مقدار باید توپ را جلوتر ببریم همینطوری نمیشود متوقف بماند و هیچ کس هم چیزی نگوید و کاری نکند و مشخص نشود چه شده و به این ندانستن اکتفا بکنیم شایسته ایثاری که آنها کردند و کسانی که منتظر آنها هستند و بلاتکلیف نگه داشتن یک ملت اصلاً درست نیست با حقیقت جمهوری اسلامی همخوانی ندارد و تکلیف این 4 نفر مشخص شود که شهید شدند، اسیر شدند، زنده هستند.
داوودآبادی: اینکه شما میگویید درست است متاسفانه هر سال یک بازیهایی روی این قضیه میشود مثلاً سال گذشته یکی از دوستان نماینده مجلس مصاحبه کرد گفت ما اطلاعاتی داریم که تا دو ماه گذشته این گروگانها زنده و در یکی از زندانهای اسرائیل بودند، برای من سوال شد که شما در این 35 سال چرا نیامدید چیزی بگویید و پیگیری بکنید؟! من بخواهم روال این پرونده را بگویم از 14 تیر سال 61 که اینها در لبنان مفقود شدند توسط فالانژیستهایی که نیروهای مزدور رژیم اسرائیل بودند و رژیم اسرائیل هم مستقیم زیر حمایت آمریکاست یعنی باید مستقیم آمریکا را مسئول این آدمربایی بدانیم چطور است که یک سرباز آمریکایی در مقر انفجار تفنگداران آمریکایی در لبنان توسط لبنانیها کشته شده و رفته آنجا اشغالگری کرده آمریکا دو میلیارد دلار ایران را بلوکه میکند میگوید چون ایران از حزبالله حمایت میکند! این را که رسماً همه میدانند فالانژیستها زیر نظر آمریکا و اسرائیل هستند و دیپلماتهای ما را ربودند، چرا از آمریکا مطالبه نمیکنیم و روی آن یک پرونده قضایی باز نمیکنیم؟
از 14 تیر 61 به دلیل اینکه ایران درگیر جنگ بود خانوادهها نجابت به خرج دادند و چیزی نگفتند یعنی اعتراضی کنند حتی هلالاحمر و جاهای دیگر پیگیر این قضیه 4 نفر بودند، چون خانوادهها میگفتند ما دیدیم تعداد زیادی اسیر خودمان داریم نمیشود به اینها بپردازیم، از همان زمان 18 سال پروندۀ این 4 گروگان دست یک نفر بود و بعد از 18 سال که ما رفتیم پیگیری کردیم ـ تازه خانواده 3 گروگان دیگر متوجه شدند که 18 سال پرونده دست یک نفر بوده که بعد اعتراض کردند که حداقل باید به ما خبری بدهید، خبری به آنها نمیدادند ـ بالاخره پرونده از آن شخص گرفته شد و تا امروز یک برگ ایشان به عنوان پرونده تحویل کسی نداده، هر دولتی که روی کار آمد ما یک کمیتۀ پیگیری در دولت داشتیم و یک کمیتۀ پیگیری هم در مجلس داشتیم که مجلس هم پیگیری امام موسی صدر را داشتند و هم پیگیری این 4 دیپلمات را، در هر دولت این کمیتهها تشکیل شد اولاً هیچ چیزی به عنوان سند به این کمیتهها ارائه نشد و هیچ کدام از این کمیتهها تا به امروز نیامدند یک گزارش کار بدهند که ما این همه سال پیگیری کردیم رفتیم لبنان، ژنو و یا هر جای دیگری یا سازمان ملل چه گفت، هنوز به خانوادهها گزارش درست ندادند چه برسد به ما بخواهند گزارش درستی بدهند.
یک انگ امنیتی به این پرونده میزنند، ببینید 35 سال گذشته و 4 عزیز ما مفقود شدند این چه بحث امنیتیای دارد؟ و متاسفانه در دولت اخیر خیال همه را راحت کردند اصلاً دیگر هیچ کمیتهای تشکیل نشد یعنی کمیتهها هم در مجلس تعطیل شد و هم در دولت، بحث اصلی اینجاست که اینها در این 35 سال، ما یک واقعیت تلخ را باید بپذیریم یکی از عزیزانی که اخیراً مسئول پیگیری کمیته شده به اعتراف او، میگفت در دستگاه قضایی لبنان و در پلیس لبنان یک برگ پرونده در ارتباط با این 4 دیپلمات وجود ندارد، حالا اینکه حزبالله شخصه دارد این را پیگیری میکند بحث جداست یعنی بحث قانونی است یعنی دستگاه قضایی لبنان و پلیس لبنان هیچی ندارند، این را میگذاریم کنار اینکه من چند سال پیش در سفارتمان در لبنان بودم متاسفانه متوجه شدم در سفارت ایران در بیروت هم نه میزی است، نه کمیتهای است نه دفتری است برای پیگیری این 4 دیپلمات که کسانی را داشته باشند یا اگر محققی بخواهد بیاید در اختیار بگذارند و معرفی بکنند، آدمها را تسهیل بکنند تا بتوانند به این حقیقت برسند. الان نزدیک 14 تیر است نهایتاً یکی دو خانواده از آنها را میبرند بیروت یک مراسمی میگیرند در تهران هم یکی دو مراسم گرفته میشود و تمام میشود.
بابایی: من در تکمیل صحبتهای قبلی و تایید صحبتهای حمید، تا سال 75 اصلاً نام بردن از اینها در رسانههای ما جایز نبود یعنی من یادم است در سال 75 ما میخواستیم کنگره سرداران شهید استان تهران را برگزار بکنیم صحبت از سرداران شهید لشکرها و تیپهای تابع تهران شد، وقتی نام حاج احمد گفتند قرار نیست راجع به ایشان حتی صحبتی در این کنگره شود که خیلی صحبت شد تا بالاخره آقای محسن رضایی که آن زمان فرمانده کل سپاه بودند استعلامی کردند و شخصاً مجوز دادند گفتند نه از امروز میتوانید از حاج احمد به عنوان فرمانده قوا محمد رسولالله او را مطرح کنید و درباره او صحبت کنید که باید یادی بکنیم از آقای حسین بهزاد که علم حاج احمد را ایشان بلند کرد ابتدا با مطالبی که در روزنامهها و مجلات مینوشت و بعد هم کتابی در انتهای افق.
طالبزاده: شاید 21 سال پیش بود که حسین آقا بیسیم ها را که میخواست گوش بدهد همه در کاست بود، سربازان نمیتوانستند پیاده کنند، چون 4، 5 صدا با هم بودند یک نفر باید خیلی ماهر باشد که بفهمد بیسیم چه میگوید و شاید حسین روز و شب داشت کار میکرد اینقدر روی گوش کرد بیسیمها از روی نوار کاست دقت به خرج میداد و وقت گذاشته بود چون مستندترین پیاده کردن حقیقتِ عملیات آزادسازی خرمشهر بود، خود بیسیمی که ضبط شده بود در زمان جنگ که منجر شد یک سکته ناقصی کرد و یکی از انگشتان او الان درست کار نمیکند و بعد او اولین کسی بود که راجع به حاج ابراهیم همت، اولین مطلب را در روزنامه کیهان نوشت بعد آقای احمد متوسلیان بعد شهید بروجردی شهید بزرگ کردستان، نباید یادمان برود چه کسانی پشت این قضیه هستند و با چه زحمتی و چه دقتی که این کتاب شود.
یک شخصیتی است به نام عیسی ایوبی یک ژورنالیست فرانسوی ـ لبنانی که در پاریس اقامت میکند، که من ذکر او را از آقای تیری میسن شنیدم که رئیس سایت وُلتر که یک بزرگ تحلیل سیاسی است، گفت او آخرین نفری بود که با این 4 گروگان ایرانی همسلول بود که آن زمان 18 سالش بود و زندان شدۀ فالانژیستها بود و به زندان اینها ملحق میشوند.
داوودآبادی: حدود 17 سال پیش در اخباری که نقل میشد در ارتباط با گروگانها، 26 مرداد 1379 این خبر آمده که اشاره شده عیسی ایوبی یکی از روزنامه نگاران از روزنامه ادیار از حزب سوری ـ قمی لبنانی که به هنگام بازداشت دیپلمات های ایرانی با آنها در زندان بوده است بر این باور است که اظهارات او مبنی بر انتقال دیپلماتها به اسرائیل دروغ محض است، چون اینها یک بحثی با هم داشتند بر سر این قضیه را گردن هم میانداختند که عیسی ایوبی آنها رسوا کرده و میگوید نه چون خودم با اینها بودم این قضیه دروغ است و اینها دارند این وسط بازی میکنند، 17 سال پیش ما اشاره کردیم.
طالبزاده: عیسی ایوبی 7، 8سال پیش این روایت را با المنار داشته ولی پخش نشد، خودش گفته آمدند خانه من ضبط کردند ولی پخش نکردند، آخرین شاهدی است که با اینها بوده یعنی مدت یک هفته با اینها بوده و الان هم به شدت بیمار است و به سختی با او مصاحبه کردیم. او آخرین شاهد عینی است که سالهاست در نوبت است که صحبتش پخش شود و من در بیروت با او ملاقات کردم و چیزی هم ضبط نکردم و وقتی عکس 4 گروگان را به او نشان دادم، وقتی چشمش به عکس احمد افتاد شروع به گریه کرد گفت این آقا بود که دماغش شکسته بود، گفت او خیلی مهربان بود، یکی دیگر از آنها میگفت کسی که از آنها که خوب عربی صحبت میکرد گفت او احتمالاً او جاسوس است که اینجا فرستادند گفت جاسوس این شکلی نیست چشمش را نمیتواند باز کند و تمام بدنش کبود است بعد توضیح داد حاج احمد چگونه از او نگهداری کرده و عیسی ایوبی هم مسیحی است درباره اسلام با حاج احمد صحبت کرده بود و جالب است زمانی که من با او صحبت کردم بیمار نبود. دو تا ملاقات ما گذاشتیم که دوستان او را ببینند بعد از اینکه رفتند و آمدند ضبط نشد، وقتی برگشت پاریس بستری شد و بعد از 6 ماه صدایش را از دست داد و خود دکترها هم گفتند یک بیماری است که ما اصلاً نمیتوانیم تشخیص بدهیم که چرا صدایش اینطوری شده، زمانی که من او را دیدم نرمال و سالم بود و بعد اینطوری شد و من نگران بودم این آخرین شاهد را از دست بدهیم و اینکه او مصرانه میگوید اینطوری شده و ما به عنوان یک ملت و یک کشور باید ببینیم آخرین شواهد و مدارک چیست و باید مستند صحبت کنیم و خودش میگوید رازهای زیادی برای گفتن دارم، خیلی تعجب میکرد میگفت شبکه المناز 3، 4 ساعت با من مصاحبه کردند بعد به طور تعجببرانگیز پخش نشد، یک چیزی آن را بلوک کرد که پخش نشود و این برای من سوال است که چه چیزی باعث شده این مصاحبه در لبنان پخش نشود!
داودآبادی: مثلاً کتاب «پنجم جولای» منتشر شده، در کمیسیون امنیتی مجلس در زمانی که منتشر شد جلساتی که در ارتباط با گروگانها بود، تمام اعضای نیروهای امنیتی بودند، خانوادهها همه این کتاب دستشان بود وقتی مینشستند بحث میگردند به این کتاب ارجاع میدادند بعداً وزارت خارجه یک تیم گذاشته روی این کتاب کار کردند، این کتاب چیزی نیست جز اخبار منتشر شده، یعنی یک چیز محرمانه و سری را در این کتاب نیاوردیم، گفتند این کتاب نباید چاپ میشد، این کتاب سال 84 چاپ شده، گفتند این کتاب لُو داده که حاج احمد متوسلیان سپاهی بوده، شما 7، 8 سال پیش کنگره گرفتید، سرداری روی دوش حاج احمد با فتوشاپ گذاشتید، بعد میگویید چون لُو دادید تقی رستگار بسیجی بوده؟ گفتم یعنی چه؟ الان در آمریکا یک کتابی منتشر شده است به نام «یادبود» برای کشتههای سازمان سیا در دنیا، ترورها و آدمکشیهایی که کردند، آمدند به عنوان افتخاراتشان از قربانیانشان را یاد میکنند بعد ما از یک کسی که رفته برای نجات مسلمانان یعنی امروز افتخار ماست، اگر امروز از شهدای مدافع حرم میگوییم و به آنها میبالیم بنیانگذار آنها حاج احمد متوسلیان بوده، او و کاظم رستگار، سیدمحسن موسوی، تقی رستگار برای نجات حرم اهلبیت رفتند که اسرائیل آمد لبنان و بیروت را گرفت داشت میرفت سوریه را بگیرد، همین که نیروهای ایرانی وارد سوریه میشوند اسرائیل تکان میخورد و یک آتشبسی را اعلام میکند، بعدها حزبالله لبنان ایجاد میشود.
من حدود 25 سال است دارم روی این پرونده کار کردم و این سوال همیشه برای من باقی مانده چرا بعضیها نمیخواهند تکلیف این پرونده روشن شود؟ من یک اعتراف تلخ را باید بکنم هنوز بعد از 35 سال در دستگاه قضایی جمهوری اسلامی هیچ پروندهای برای اینها تشکیل نشده است! چه برسد بخواهیم برویم به سازمان ملل و یا مراجع قضایی بینالمللی شکایت بکنیم، این چرا دارد! مگر این 4 نفر برای ما اینقدر مهم نیستند باز هم میگویم یک صهیونیست توسط فلسطینیها که خانه آنها را اشغال کرده است کشته میشود، آن را چنان بزرگش میکند علیه جمهوری اسلامی تبلیغ میکند، دادگاه تشکیل میدهند، فالانژیستهای مارونی لبنان مزدور اسرائیل بودند یعنی اسرائیل وقتی خواست وارد بیروت شود قبلش با بشیر جمیل هماهنگ کرد بعد رفت در کاخ ریاستجمهوری لبنان استقبال شد از شارون وقتی میخواست وارد بیروت شود و همه اینها با سلاحهای آمریکایی وارد لبنان شدند، اینها که مزدور آمریکا هستند نباید از آنها شکایت کنیم؟ که اینها چه شدند و الان باید از آمریکا در مجامع جهانی مطالبه کنیم ولی ما نمیکنیم، نمیدانم چرا؟! این برای من سوال شده که چرا پیگیری درستی نمیشود؟!
من 10 سال پیش با کمیته پیگیری صحبت کردم یکبار من را در این همه سال خواستند که حرف تو چیست؟ گفتم اگر واقعاً و غیرتمندانه میخواهید این قضیه را حل کنید من یک ماهه آن را برای شما حل میکنم، 3 راه جلوی آنها گذاشتم اینها رفتند حل کنند بعد از آن کمیته کلاً تعطیل شد!
بابایی: والا این حرفهای آقای ایوبی برای من تازگی داشت، من که این همه راجع به حاج احمد کتاب نوشتم، زندگینامه نوشتم، یعنی سوال بنده این است که شما که این آقا را کشف کردید و پیدا کردید آیا حق این 4 خانواده نبود که جمهوری اسلامی این آقا را بیاورد داخل ایران و اینها بنشینند پای صحبت او و بشنوند آخرین وضعیت عزیزانشان چه بوده؟
طالبزاده: من 3 سال پیش هم معرفی کردم یعنی به محض اینکه با ایشان در هتل صحبت کردم و فهمیدم خیلی خیلی مهم است و خودش گفت من قبلاً با المنار مصاحبه کردم، المنار که شبکه تلویزیونی حزبالله و لبنان است و شبکه معتبر و روی حساب و کتاب کاری را انجام میدهد و گفت تعجب کردم بعد از 3 ساعت مصاحبه آن را پخش نکردند و چه کسی جلوی پخش مصاحبه من را در لبنان گرفته است؟ برای خودش سوال بود.
تیری میسن نویسنده کتاب «دروغ بزرگ» اولین کتابی بود در غرب که 11 سپتامبر را افشا میکرد که دروغ است و با مدارک عجیب و غریبی که پیدا شده بود و بعد از او آمریکاییها شروع کردند به کتاب نوشتن و فیلمسازی، ایشان به ما گفت آخرین کسی که با این گروگانها بوده شخصی به نام دکتر عیسی ایوبی است که آن زمان 18سالش بود و معاون سایت وُلتر است و خوب است که با او مصاحبه کنید و آنجا بود که دست و چشمهای آنها را میبندند و آنها را شبانه میبرند کنار دریا و آنطور که آقای ایوبی نقل میکند تیراندازی میشود و یک عدهای میافتند و نمیبیند که چه شده ولی حدس میزند که؛
بابایی: ولی همانطور که میگوید آنها را به اتفاق بردند میگوید ابتدا که ما را بردند چشمهای ما باز بود و بعد گونی کشیدند روی صورت ما، واقعاً حرفهای عجیب و تازهای است.
طالبزاده: او چیزی برای پنهان کردن ندارد یک وقت یک نفر چیزی میخواهد، او یک آدم مستقلی است سنش هم بالاست و طی این ماجراها هم بیمار شده است ولی آخرین شاهدی است که با این 4 بزرگوار بود و نظام وظیفه دارد برای این افراد کاری کند، من به مسئولینی که آنجا بودند گفتند ماشین بفرستید و او را بیاورید و با او مصاحبه کنید و صحبت کنید و از او استفاده کنید ولی بعد از چند سال میبینم هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده است!
داوودآبادی: احساس من این است که حتی خانوادهها اینجا نامحرم هستند، من دو شاهد دیگر سراغ دارم مرحوم شهید غنضفر رکنآبادی چند سال پیش که لبنان بودیم خود ایشان به من گفت، ولی هر چه اصرار کردم گفت نامهایش را نپرسید، حاج احمد ابتدا از مرز اشتوره میروند بلبک، منزل شهید سیدعباس موسوی بعد که به آنها اطلاع میدهند راه بیروت به بلبک بسته شده اینها برمیگردند میآیند داخل سوریه، میروند بالا از طرف شهر حمص وارد طرابلس میشوند و میروند به بیروت، اینها وقتی حرکت میکنند ماشین ژاندامری لبنانی که اینها را اسکورت می کرده، دو تا از بچههای شیعه لبنانی هم پشت سر آنها در یک ماشین دیگری بودند به صورت غیرمحسوس، آن دو نفر الان زنده هستند زمانی که اینها در پست ایستگاه بازرسی آنها را نگه میدارند، اینها از کنار آنها عبور میکنند میروند بیروت، سریع اطلاع میدهند که آنها را گرفتند، این دو نفر الان هستند، من یکی از راههایی که کمیته پیگیری گفتم گفتم چقدر سخت است؟ شما بیاید همۀ این آدمها را پیدا کنید، من یک بار نام آنها را نوشتم یک سناریو نوشتم برای کار مستند، در سطح دنیا تمام کسانی که کوچکترین اطلاعاتی از آنها دارند یا آنجا بودند درآوردم، نام و مشخصات و آدرس آنها را درآوردم و گفتم اینها را حداقل یکی یکی بیاورید پیش خانوادههای آنها و تکلیف آنها را مشخص کنید که خیال خانواده راحت شود، مثلا چه ایرادی دارد من برای کارهای دیگرمان این همه مهمان از خارج میآوریم ایران، یک روز آقای عیسی ایوبی را بیاوریم نزد بازماندههای خانوادهها، الان دیگر کسی نمانده و اکثراً فوت کردند ولی بیاوریم خیال آنها راحت شود، ما نمیگوییم نمیگوییم.
باز هم تکرار میکنم چرا ما خانوادهها را نامحرم میدانیم و بدتر از آن ملت ایران را نامحرم میدانیم این باید مشخص شود چه کسی پشت آن است، چه گروهی پشت آن است و چه دستی پشت این قضیه است که نمیگذارد تکلیف آنها مشخص شود؟! من احساس میکنم بعضیها دارند از مبهم بودن این پرونده سود میبرند، مگر میشود 35 سال یک پرونده ابهام داشته باشد، کاری ندارد، الان همین عیسی ایوبی یک سند زنده است این را باید ما الان حلوا حلوا کنیم، او را بیاوریم ایران، مسئولین امنیتی و مملکتی از او سوال بپرسند ولی هیچ کس هیچ اهمیتی نمیدهد!
طالبزاده: او به من گفت برایم خیلی سخت است بخواهم این خاطره را بگویم روحاً داغان میشوم و تا مدتی مریض میشوم و گفتم عکسهای آنها را دیدی؟ گفت من از زمانی که آنها را دیدم عکسهای آنها را ندیدم بعد در روزنامه خواندم ولی نمیتوانستم ببینم. با او نمیتوانستم مصاحبه کنم چون خسته میشد و از نفس میافتاد، خودش دوباره با ریتم خودش برای ما ضبط کرد و فرستاد این مقداری که او میگوید درست است تا زمانی که آنها را میبرند بیرون و تیراندازی میکنند من نمیگویم چه شد چون چشمهای آنها بسته بود ولی میتوانیم حدس بزنیم چه اتفاقی افتاد.
بابایی: فکر میکنم نتیجۀ همۀ این صحبتها و این کتابها که در پایان زندگینامه حاج احمد آوردم شعری است که محمدرضا آقاسی در وصف حاج احمد گفت و با این شعر میشود همان نتیجهگیری را کرد که مدنظر ماست: «گر کشته و گر اسیری ای احمد/ در خاطر من نمیری ای احمد
تا چرخ به دور خویش میچرخد/ بر مثلِ دلم امیری ای احمد
ای یک تنه از هزار افسونتر/ اسب تو ز صد سوار افسونتر
از نالۀ هر چه لاله دل خونتر/ آلالهای از بهار افسونتر
ای با نفس امام خو کرده/ زان راهی کسب آبرو کرده
سرمست ز بادۀ کلام او/توفیق شهادت آرزو کرده
من کیستم؟ آنکه در وطن مانده/ در بند حجابِ خویشتن مانده
چشمی به در امید خشکیده/ در حسرت بوی پیرهن مانده
ای زمزمۀ کوثری مرا دریاب/ وی پنجۀ حیدری مرا دریاب
دستانم هر تپش عطش دارد/ وی لطف برادری مرا دریاب
دریاب که بی تو سخت درماندم/ در مثلِ غم تو دربه در ماندم
از پیرهنت حوالتی بفرست/ بیبرگ عبور پشت در ماندم
ای جبهه به خاک جبههها آسوده/ در معرکهها دمی نیاسوده
وی اسوۀ استقامت و ایثار/ در مثل شکنجهها نفرسوده
ای گم شدۀ حصار پیچیده/ وی ماهِ به شام تار پیچیده
دستان کدام فتنه رویت را/ در هالهای از غبار پیچیده
واقعاً در هالهای از غبار 35 سال است این عزیزان پیچیده شدند و وقتی یک شاهد به این عینی داریم از آن استفاده نمیشود و اینها سوالاتی است که باید پاسخ داده شود.
داوودآبادی: من فقط آرزو میکنم بالاخره بعضی از کسانی که مسئولیتهایی تا الان داشتند برای یک بار هم که شده بعد از 35 سال بیایند توضیح بدهند در همین برنامه شما، کسی که پرونده 18 سال دستش بوده بدون اینکه به کسی پاسخگو باشد، یک بار اینجا بگوید چه شده و نتیجه چه شده و تکلیف همه را مشخص کند.
طالبزاده: این وظیفۀ ماست که روشن شود، وقتی سند به طرف ما آمده من دنبال سند نبودم، اتفاقاً من دنبال موضوع نبودم خود موضوع آمد دنبال ما و احساس تکلیف کردیم و اینجا هم حق نیست که یک عدهای بزرگوار که قهرمانان ملی ما هستند همینطور در ابهام باشند، شبیه فتنه است که برای چه باید در غبار ابهام باشند؟ این صحیح و درست نیست و ما باید روز قیامت جوابگوی آن باشیم و رسانه هم یک میانبری است به حقیقت.