۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۵ : ۱۱
عقیق: مراسم شب هشتم ماه مبارک رمضان با سخنرانی حجت الاسلام پناهیان ، مناجات خوانی حجت الاسلام شیخ عبدالله کرمی نیا و مداحی حاج سید مهدی حسینی در هیئت محبین امیرالمومنین علی (ع) مسجد جامع امام صادق (ع) میدان فلسطین تهران برگزار شد .
برداشت عموم مردم از دین «یک عامل کنترلکننده» است؛ ولی این برداشت غلطی است. برداشت مردم از ما طلبهها این است که «اینها دنبال کنترل کردن نشاط مردم هستند که یکوقت نشاط حرام نداشته باشند!» مردم با دیدن یک عالم دینی به یاد یکسری ممنوعیتها میافتند، شبیه نگاهی که مردم به پلیس دارند. این برداشت اشتباه ناشی از تعلیمات غلط دینی و عدم معرفی صحیح دین است.
وقتی مردم یک طلبه را میبینند باید بگویند «الان میخواهد به ما بگوید: تو چرا سرِ حال و سرزنده نیستی؟! چرا قدرتمند نیستی؟!» یعنی برداشت مردم از یک طلبه یا آدم دیندار باید این باشد چقدر بانشاط و سرزنده است! ولی الان اینطور نیست.
شاخص اصلی دینداری «نشاط» است و کسی که به این نشاط نرسد، دینداریاش درست نیست. مهمترین انتظاری که مردم از یک فردِ دیندار، یک طلبه یا عالم دینی دارند، بانشاط بودن است، که انتظار بهجایی است. مردم باید ببینند کسی که دیندار است، به کجا رسیده؟ آیا خودش سرِ حال و بانشاط است؟ ما باید این مطالبه را مطالبۀ اصلی از دینداران و عالمان دینی-بهعنوان شاخص برتر و محوری- داشته باشیم.
هدف دین این است که شما آدمِ خوبی باشید؟! خوب بودن یعنی چه؟! خداوند انسان را برای اوجِ «شور، هیجان، لذت و شادی» آفریده است، منتها باید دید که چگونه میتوانیم به این اوج لذت برسیم؟ دین چیزی نیست جز برنامهای برای رساندن انسان به اوجِ لذتی که یک انسان میتواند ببرد.
چرا بازار استغفار سرد است؟ چرا ما کمتر استغفار میکنیم ولی پیامبر اکرم(ص) زیاد استغفار میکرد؟ چون مردم از خودشان انتظار ندارند که به عالیترین شاخص حیات «یعنی نشاط» برسند، و متوجه نیستند که خودشان مقصرند که به نشاطِ عالی نرسیدهاند. و نمیدانند که اگر درِ خانۀ خدا بروند، خدا این خرابکاری آنها را جبران میکند.
استغفار یعنی اینکه بگوییم: «خدایا! من از زندگیام لذت نمیبرم و سرزنده و سرِ حال نیستم! تو شرایطش را برایم فراهم کرده بودی، ولی من خودم خراب کردم! مرا ببخش و برایم جبران کن» وقتی استغفار را اینگونه ترجمه نکردیم، طبیعتاً بازار استغفار رونق پیدا نمیکند و مردم زیاد استغفار نمیکنند و زیاد از خدا کمک نمیگیرند که به نشاط برسند.
نشاط را میتوان به «حیات» ترجمه کرد و گفت: نشاط یعنی «حیات»؛ البته یک حیاتِ همهجانبه! نشاط یعنی زنده بودن با همۀ وجود! یک زنده بودنِ کامل! نه اینکه انسان نیمهمرده و نیمهزنده باشد! نشاط یعنی اینکه تمام موتور وجود انسان کار کند و تمام ابعاد وجودش فعال باشد. مثلاً ما که «چشمِ دل» نداریم؛ انگار نیمهمرده هستیم! چه کسی نشاط دارد؟ کسی که با همۀ وجودش زنده است و دارد حیات را لمس میکند.
خداوند میفرماید: هر مرد و زنی که کار صالح انجام دهد و مؤمن باشد، به او یک حیات دیگری میدهیم که اسمش حیات طیبه است «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَه»(نحل/97) در این حیاتِ طیبه-که در همین دنیاست- برای آدم یک چشمها و گوشهایی باز میشود و یک تفکرات دیگری پیدا میکند که خیلی بالاتر است.
علامه طباطبایی ذیل این آیه میفرماید: «خداى تعالى، مؤمنى را که عمل صالح کند به حیات جدیدى غیر آن حیاتى که به دیگران نیز داده، زنده مىکند» یعنی خدا دوباره به او حیات میدهد، و این حیات دیگر، یک حیاتی است که ما الان نسبت به آن، در واقع مردهایم! بعد میفرماید: «چنین انسانى در نفس خود، نور و کمال و قوّت و عزت و لذت و سرورى درک مىکند که نمىتوان اندازهاش را معین کرد» با این توضیح، ارتباط حیات طیبه با نشاط و لذت و سرور، مشخص میشود.
کسی که احساس کند پیش خدا عزیز است و خدا به او لطف دارد، یک سرور و لذتی به او دست میدهد که از هیچ طریق دیگری بهدست نمیآید؛ با رقص و پایکوبی و امور دیگر بهدست نمیآید. و کسی که احساس نمیکند خدا او را دوست دارد، هرچقدر هم دیگران او را دوست داشته باشید، برایش جبران نمیشود.