۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۸ : ۲۲
مشروح این سخنرانی در ادامه آمده است؛
درباره انتخابات دوازدهم ریاست جمهوری به چند نکته باید دقت کرد. اول اینکه کسی که شایسته سکانداری و مدیریت کلان جمهوری اسلامی است (صرف نظر از اشخاص)، چه شاخصه هایی باید داشته باشد. که در همین رابطه باید دید مأموریت انقلاب اسلامی چیست و چه ظرفیت هایی ایجاد شده و راه آینده انقلاب کدام است؟
دوم اینکه در یک جریان شناسی کلی، جریان های فکری جامعه کدامند و چه ویژگی هائی دارند؛ چون شخص به تنهایی ملاک نیست. باید روی جریانی که می خواهد با آمدن یک نفر قدرت را به دست گیرد بیشتر از شخص، حساس باشیم.
گاهی ممکن است یک شخص، خیلی خطرناک نباشد یا نتواند ضربه مهمی بزند، و یا ما که در تکلیف مان مأمور به ظاهریم، در نگاه ظاهری، مکلف باشیم او را شخص صالحی بدانیم. ولی مهم این است که او یک جریان را نمایندگی می کند و تبادل قدرت بین جریان ها اتفاق می افتد، نه بین اشخاص. پس آن جریان ها را هم باید بشناسیم و تدبیرهای کلی که این جریان ها برای اداره کشور دارند را هم باید بشناسیم تا بتوانیم داوری معقولی داشته باشیم.
۱ـ حضور دو رویکرد در صحنه انتخابات: «انحلال در نظام جهانی» یا «صیانت از اقتدار اسلام»
پس نکته اول این است که مأموریت جمهوری اسلامی و به تعبیر دیگر انقلاب اسلامی چیست و ما الان کجای راه هستیم. نسبت به انقلاب اسلامی، رویکردها متفاوت است؛ و همین رویکردها موضع گیری احزاب را در نحوه مدیریت کلان کشور شکل می دهد. یک رویکرد این است که مأموریت انقلاب اسلامی تنها یک مأموریت ملی بود که به انجام رسید و دیگر دوران انقلاب اسلامی تمام شده است؛ حال ما باید تلاش کنیم به بهترین و معقول ترین وجه کشورمان را اداره کنیم و کاری به انقلاب اسلامی نداشته باشیم.
اما رویکرد دوم می گوید انقلاب اسلامی مأموریتی معطوف به جامعه جهانی داشته و آن مأموریت بزرگ، هنوز استمرار دارد و از وظایف ماست که آن را به انجام برسانیم؛ آن مأموریت این است که به تعبیر امام (رض)، انقلاب اسلامی مقدمه انقلاب جهانی اسلام به پرچمداری وجود مقدس امام زمان (عج) است و ما باید به اندازه وسع و توان خودمان مسیر تحقق آن هدف بزرگ را هموار کنیم. لذا ذیل پیامی که در فروردین ۶۸ به مهاجرین جنگ تحمیلی دارند ـ که به نظر من از مهمترین پیام های ایشان است که به مناسبت نیمه شعبان، در آخرین سال حیاتشان و بعد از پایان جنگ صادر شده است ـ می فرمایند: «مسئولان ما باید بدانند که انقلاب ما محدود به ایران نیست. انقلاب مردم ایران نقطۀ شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداری حضرت حجت ـ ارواحنافداه ـ است که خداوند بر همۀ مسلمانان و جهانیان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد. مسائل اقتصادی و مادی اگر لحظه ای مسئولین را از وظیفه ای که بر عهده دارند منصرف کند، خطری بزرگ و خیانتی سهمگین را به دنبال دارد…».
ایشان مکرر تأکید می کردند که مشکلات باید حل شود ولی نباید مردم دولتمردان را به گونه ای تحت فشار قرار دهند که نتوانند آن مأموریت های بزرگ را انجام بدهند. به هر حال این یک نکته بسیار مهم است که ما مأموریت انقلاب اسلامی را تمام شده می دانیم و یا انقلاب، حرکتی است بزرگ به سمت یک هدف بزرگ و آن، انقلاب جهانی اسلام به دست حضرت بقیه الله(عج) و تغییر وضعیت فرهنگی و سیاسی کل جهان است. طبیعتاً ما رویکرد دوم را حق می دانیم و بیان حضرت امام (رض) هم همین است و مقام معظم رهبری(مدظله) نیز همین مسیر را دنبال می کنند.
اصولا به مقداری که ما موازنه قدرت را در جهان تغییر دهیم امکان عمل به اسلام در داخل هم فراهم می شود. اینطور نیست که اگر قدرت در دست غرب باشد و آنها بر جهان مسلط و امکانات هم در اختیارشان باشد و ما در تغییر این موازنه قدرت تلاش نکنیم، آنها به ما اجازه دهند که حکومت اسلامی به پا کنیم.
اگر دین بخواهد گسترش پیدا کند باید ظرفیت های جهانی را به دست آورد تا امکان تحقق آرمان های خودش را در مقیاس ملی هم فراهم نماید. این که ما به بیش از یک حکومت عقلایی نیاز داریم را خیلی ها قبول ندارند؛ که طبیعتا در برنامه ریزی ها و عملشان هم ظهور می یابد. بعضی ها هم دخالت دین در اداره را مطلقا نفی می کنند و می گویند حکومت باید عقلایی و حداکثر در چارچوب فقه اسلامی باشد.
حالا بر اساس دیدگاه حضرت امام(رض)، آیا ظرفیتی هم در اختیار ما هست یا خیر؟ واقع این است که انقلاب اسلامی ظرفیت عظیمی را در جهان ایجاد کرده است. مکرر عرض کرده ام که انقلاب اسلامی موازنه قدرت و تعادل قوا را در جهان به نفع اسلام تغییرداده است و شاهدش هم میزان سرمایه ای است که دشمن در مقابل انقلاب اسلامی هزینه می کند.
مسئول دفتر فرح ـ که جامعه شناس است ـ ده سال قبل گفت که در طول ربع قرن گذشته، میزان سرمایه گذاری بلوک سرمایه داری غرب بر علیه ایران، بیش از کل هزینه ای است که در طول ۴۰ سال جنگ سرد بر علیه کل بلوک شرق و نه فقط شوروی سابق و اقمارش هزینه کرد! نمونه آخرش هم نظریه برخورد تمدن های هانتینگتون، عضو شورای سیاست گذاری امریکاست که مبنای برنامه ریزی و عمل شد و جنگ بزرگی را برای دنیای اسلام به راه انداختند و تصریح کردند که محور شرارتی که با آن می جنگیم ایران است.
با قدرت آمدند که این بساط را جمع کنند؛ زمان بندی هم کردند؛ سال ۲۰۰۱ افغانستان، ۲۰۰۳ عراق و ـ وقتی محیط را فراهم کردند ـ ۲۰۰۵ ایران! واقعا نمی دانم چرا بعضی ها توجه نمی کنند، علت اینکه می گویند اول اطراف را بگیریم همین است که می خواهند محیط نفوذ را از ما بگیرند. امروز دوازده سال از ۲۰۰۵ می گذرد و ما روز به روز در منطقه قدرتمندتر شده ایم. این معنایش این است که قدرت نرمی در بین است که بر قدرت های جهانی فائق می آید.
نمی گویم قدرت فیزیکی در کار نیست؛ قدرت فیزیکی هم هست اما قدرت در «وَ أَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّهٍ» که فقط قوه فیزیکی نیست، یک قدرت های نرم و پنهانی در جهان هست که اگر شما آنها را فعال کردید، آتشفشانش،، قدرت را به نفع شما تغییر می دهد. امام(رض) همین کار را کردند و مفهوم قدرت را تغییر دادند و بر قدرت اول منطقه یعنی رژیم پهلوی مسلط شدند؛ بعد هم بر همین اساس، انقلاب اسلامی را در عرصه جهانی پیش بردند.
پس در این مأموریت ما مقدورات جهانی گسترده ای هم داریم. قدرت انقلاب اسلامی در جهان به مثابه یک ابرقدرت عمل می کند و شاهدش هم ظرفیت هایی است که دشمن بر علیه ما به کار می گیرد.
در همین مذاکرات، شش قدرت بزرگ جهانی یک طرف قرار گرفتند و در طرف دیگر جمهوری اسلامی قرار داشت که دوازده سال مذاکره کردند. این معنایش اقتدار جهانی ماست. ما باید این قدرت را بفهمیم و تلاش کنیم که آن را بشناسیم و از آن، به نحوی صیانت کنیم که پیوسته جریان چرخش قدرت به نفع اسلام در جهان ادامه پیدا کند.
در طول این چهل سال حتی موازنه داخلی دنیای اسلام هم تغییر کرد و دو قرائت از اسلام امریکایی که یکی، اسلام سازش و انفعال یعنی اسلام توسعه گرای غربی مثل ترکیه، و دیگری، اسلام تحجر و سلفیت مثل عربستان بود، در موازنه قدرتشان در جهان به نسبتی تضعیف شدند، و قدرت اسلام ناب و مکتب اهل بیت(ع) افزایش پیدا کرد.
می توان در موازنه، شاخص های اینها را به دقت بیان کرد. البته در اینجا نیز دو جریان وجود دارد؛ یکی جریانی که واقعا نه به این قدرت معتقد است و نه می تواند این قدرت را بفهمد؛ شاخصه های قدرت را همان شاخصه های قبلی می داند که براساس آن ابرقدرتها پنج تا هستند؛ آنهایی که سلاح اتمی دارند و محورشان هم امریکاست. کسی که موازنه قدرت را اینگونه می بیند می گوید امریکا می تواند با فشار دادن یک دکمه همه توانایی های ما را نابود کند!
پیداست که او درکی از فضای جنگ قدرت ندارد و طبیعتاً نمی تواند مدیریتی کند که به توسعه اقتدار اسلام ختم شود؛ یعنی دیپلماسی او دیپلماسی افزایش اقتدار اسلام نیست. نمی گویم آدم خوبی نیست، شاید نماز شب هم بخواند، ولی حتما لیاقت ندارد که دیپلماسی جمهوری اسلامی را دنبال کند؛ چون توان، ظرفیت و مهارت آن دیپلماسی را که به افزایش قدرت اسلام ختم شود، ندارد. او در اسلام چنین قدرتی را نمی بیند تا آن را پی بگیرد. رویکردی که چنین قدرتی را باور ندارد می گوید ما بیجا از اقتصاد به سیاست، سوبسید دادیم، ما باید از سیاست به اقتصاد سوبسید بدهیم!
آن آقا در کلیپی که پخش کرد صریحا گفت که کشورهایی مثل ژاپن هزینه های نظامی را پایین آوردند و صرف اقتصاد کردند و رشد نمودند. پس دو رویکرد وجود دارد؛ در یک رویکرد، باید در مقابل قدرت های زورگو مقاومت کرد که این مقاومت، برای صیانت از اقتدار اسلام و قدرت ایجاد شده انقلاب و افزایش آن است که آن آقایان ممکن است فهمی از آن نداشته باشند در حالی که صیانت و افزایش این اقتدار، ضروری است و هر تلاش دیگری اتفاق بیفتد در سایه این اقتدار است.
اقتصاد مقاومتی یعنی اقتصادی که می تواند این قدرت را تبدیل به ثروت کند و ابزار تبدیل این قدرت به ثروت را دارد. کسی که این را نمی بیند می گوید این قدرت، خیالی است و شما با توهم زندگی می کنید و باید این رفتار را کنار بگذارید و اقتصاد علمی (یعنی غربی) داشته باشید!
گویا اقتصاد مقاومتی اقتصاد عالمانه ای نیست و شیوه علمی ندارد! این دو تا رویکرد در جامعه وجود دارد و ممکن است بگویید هیچ کدامشان هم منکر اسلام نیستند و هر دو هم فی الجمله انقلاب اسلامی را قبول دارند و سابقه خدمت در جمهوری اسلامی را هم دارند و ان شاء الله بهشت هم می روند؛ ولی نظام فکری و ظرفیت اندیشه یک طرف، ظرفیتی نیست که بتواند از این قدرت، صیانت کند و اقتصاد را بر مدار گسترش آن پی بگیرد و حل معضل کند.
اما اقتصاد مقاومتی یعنی اقتصادی که در آن، ما شرایط اقتدار را حفظ کنیم؛ چون با مقاومت است که می توان موازنه قدرت را به نفع اسلام تغییر داد و اگر در مقابل اقتصاد غرب، مقاومت نکنیم حتما قدرت آنها نفوذ می کند و ما را به تسلیم می کشاند.
۲ـ الزامات سیاسی و فرهنگی رویکرد «اقتصاد غربگرا» و رویکرد «اقتصاد مقاومتی»
دو نگاه فوق، در حوزه اقتصاد موثرند؛ یک رویکرد این است که نظام اقتصاد جهانی، نظامی پیشرفته است که قطب و محور دارد؛ و اگر ما بخواهیم پیشرفت اقتصادی داشته باشیم باید عضوی از این مجموعه جهانی بشویم و با آن تعامل داشته باشیم و نظام خودمان را متناسب با آن طراحی کنیم، واگر مستقل باشیم قدرت اقتصادی پیدا نمی کنیم.
بعد می گوید اگر اقتصاد جهانی را بپذیرید الزاماتش را هم باید بپذیرید. همانطور که در داخل برای هر منطقه، مزیت نسبی تعریف می کنید، در نظام اقتصاد جهانی هم مزیت نسبی ما تعریف شده است. اگر ما بخواهیم رشد کنیم باید همبافت با این نظام شویم و آن مزیت نسبی را مبنای توسعه اقتصادی خودمان قرار دهیم و اقتصاد را براساس آن نوسازی کنیم.
از این منظر، باید نظام متمرکز جهانی را بپذیریم؛ همینطور که در مقیاس ملی، الگوی متمرکز اقتصادی را پذیرفته ایم و بر اساس صرفه جویی در مقیاس تولید مثلا فروشگاه های زنجیره ای یا هایپر را می پذیریم که صدها فروشگاه کوچک با سرمایه های خُرد را ورشکست می کند. در تولید هم همین الگو هست. در همین شهر قم تولیدکنندگان لبنیات متعددی بود که با گاوداری های خرد مرتبط بودند، خرید می کردند و تولید مستقل داشتند؛ اما الان چند کارخانه بزرگ تولید مواد لبنی در کشور هست که همه اینها ورشکست کرده و یا فروشنده کالای خود کرده است.
بعد هم یک رابطه انحصاری بین دامدارها و این کارخانه ها و بین کارخانه ها و شرکت ها پخش متمرکز برقرار می شود که همه چیز تحت تأثیر این رابطه انحصاری قرار می گیرد و بعد هم رابطه آنها را با بانک ـ که بنگاه پولی متمرکز است ـ و با مصرف گرائی که لازمه این نظام است، باید ملاحظه کرد. این تمرکزگرائی فقط در مقیاس ملی نیست، در مقیاس جهانی هم همین را می بینید. اگر بخواهید در این نظام پیشرفت کنید باید براساس سرمایه های بزرگ جهانی رشد کنید و درواقع ادامه آن شرکت های بزرگ بین المللی و کارتل ها شوید و آنها براساس مزیت نسبی تان، در کشور شما سرمایه گذاری کنند؛ لذا مثلا در ایران شما وزیر نفت دارید در بنگلادش وزیر کنف و نساجی. ما می گوییم وزیر کنف یعنی چه؟ می گویند مزیت آنها همین است.
این دیدگاه برهمین اساس هم اقتصاد را نوسازی می کند. طبیعت این نگاه به اقتصاد این است که ما باید به دنبال سرمایه های بزرگ جهانی باشیم؛ باید تلاش کنیم که شرکت های بزرگ بین المللی در کشور ما شعبه داشته باشند؛ تولید کار و رونق اقتصادی یعنی همین!
اگر بخواهید وارد بازارهای جهانی هم بشوید باز همین است؛ بازارهای جهانی هم بازارهای متمرکزی است که کشورها و شرکت هائی آنرا در اختیار دارند. شما باید به آنها مرتبط شوید تا بتوانید بازار جهانی پیدا کنید. موازنه قدرت هم برهمین اساس تعریف می شود؛ چانه زنی هم در همین چهارچوب است تا مثلا جایگاه شما در همین نظام ارتقاء پیدا کند.
لذا ممکن است جلوی چشم صاحبان این دیدگاه، کارگاه ها وکارخانه های ما ورشکست شوند و اینها عالمانه و هوشیارانه ناظر صحنه باشند و هیچ دخالتی نکنند! چرا؟ چون می گویند نوسازی اقتصادی یعنی همین! می گویند به طور طبیعی باید اینها ورشکست شوند تا بعد نوسازی کنیم و یک اقتصاد جدید براساس اقتصاد جهانی و مبتنی بر مزیت نسبی خودمان بسازیم و این هزینه ای است که ما باید بدهیم!
می گویند وقتی ابزار و ساختار اقتصادی جدید می آید خیلی از مشاغل قبلی از بین می روند؛ ما نباید به قول آنها نوستالژی سنت داشته باشیم و بنشینیم غصه بخوریم که حیف و افسوس فلان شغل از بین رفت یا بهمان گروه ورشکست یا بیکار شدند!
این نگاه اقتصادی [چنین] الزاماتی دارد! من نمی خواهم قطعی بگویم، اما در دولت کنونی طیفی هستند که اینگونه فکر می کنند به خصوص طیفی که ادامه شبکه غرب گرا در دنیای اسلام هستند و مدیریت غربی را می پسندند. آنها نگاهشان این است و شعارها و برنامه شان را هم منتشر کرده اند؛ اینها به طور طبیعی ممکن است یک جایی هم هوشیارانه و با برنامه، رکود را به مرزی برسانند که خیلی از این کارخانه ها ورشکست شوند تا بتوانند نوسازی را براساس اقتصاد جهانی شروع کنند!
اگر شما بخواهید به آنها اجازه این تعاملات جهانی را ندهید به یک معنا اقتصاد را گروگان می گیرند تا اجازه آن ارتباطات داده شود!
و می گویند اگر در جایی مناسبات قدرت ملی، مزاحم این تعامل است باید با گفتگو آن را تغییرداد که همان برجام یک، دو و سه و چهار می شود! این رویکرد حتما محورش صیانت از اقتدار نرم ناشی از انقلاب اسلامی نیست.
البته آن مسئول ان شاء الله آدم خوبی است، در انقلاب سهیم بوده، هیچ رابطه سوئی هم ان شاء الله با جهان ندارد و جاسوس غرب نیست؛ اساساً موضوع بحث ما این نیست؛ [بلکه بحث این است که] این دیدگاه به درد اداره اقتصاد انقلاب اسلامی نمی خورد. چرا؟
چون در [فضای] برخورد تمدنها نمی خواهد بر مدار صیانت از اقتدار اسلام و مواجهه تمدنی، اقتصاد کشور را بسازد؛ دنبال رسیدن به تمدن اسلامی نیست؛ می خواهد کشور را در همان ساختار و تعریف تمدن غرب قرار دهد. این «دولت ارتباط نیست «دولت استحاله» هویت تمدنی ما در تمدن دشمن است.
اگر من جایی گفتم بعضی از اینها اقتصاد را گروگان گرفتند و با چشم باز می بینند که کارخانه ها ورشکست می شوند و هوشیارانه از این صنایع حمایت نمی کنند تا ورشکست شوند، مقصودم همین است؛ من نسبت جاسوسی و خرابکاری و کذا نمی دهم؛ می گویم نگاه اقتصادی شان این است؛ جهانی سازی را اصل می دانند و می خواهند ما هم جزء جامعه جهانی شویم. همین نگاه است که سازو کار انرژی هسته ای بومی را از بین می برد و در تاسیسات آن بتن می ریزد تا بعد آمریکا (دشمن ما) بیاید و برایمان راکتور پیشرفته طراحی کند!!
این نگاه، در حوزه فرهنگ هم لوازمی دارد؛ مقام معظم رهبری(مدظله) مکرر گفتند که تهاجم فرهنگی. بعد تعبیرکردند به شبیخون فرهنگی. اخیرا گاهی می گویند قتل عام فرهنگی. در فضای مجازی وابسته فعلی، جوانان ما دارند قتل عام می شوند! اما عنصر این دیدگاه، پنهانی سند غربی۲۰۳۰ را برای آموزش و پرورش امضا می کند که نسل بعدی را به کلی در هویت فرهنگی غرب استحاله می کند! می گویند فرهنگ جهانی (که منظورشان آمریکا و انگلیس است)، فرهنگ بدی نیست، اعم از فرهنگ تخصصی یا فرهنگ عمومی اش؛ در شعار می گویند اگر یک جاهایی خلاف اخلاق باشد آن را اصلاح می کنیم؛ اما کسی که قائل به این جهانی شدن است فرهنگ جهانی را بد نمی داند؛ می گوید ما باید فرهنگ جهانی را بپذیریم؛ چون اقتصاد از فرهنگ جدا نیست؛ به ویژه اگر بخواهیم با جهان تعامل داشته باشیم؛ این نگاه، عامیانه است که بگویید من اقتصاد سرمایه داری و لیبرالیستی را می آورم ولی فرهنگ لیبرال را قبول ندارم!
لذا یکی از مشاورین همین دولت که حوزه تخصصش، توسعه است صریحا می گوید مشکل شما این است که می خواهید اقتصاد غرب را بیاورید ولی بنیان های فلسفی آن را قبول نمی کنید، لذا در دوره اصلاحات همین آقایانی که می گویند ما از اصلاحاتی ها هستیم و شعار اصلاحات سیاسی سر می دادند، حرفشان همین بود؛ می گفتند اگر شما اقتصاد سرمایه داری می خواهید باید نظام سیاسی متناسب با آن باشد، لذا به سمت تغییر فرهنگ رفتند. در مباحث اعتقادی آن دوره، از دین حداقلی و نظریه قبض و بسط صحبت کردند؛ نهضت ترجمه تفکرات غربی در کشور و فراگیر کردن آن نسبت به فضای نخبگانی و فضای فرهنگ عمومی، برای همین بود که می گفتند ما اگر دنبال مدرنیزاسیون هستیم مدرن سازی اقتصاد، مستلزم مدرن سازی فرهنگ است.
لذا می گفتند مدرنیزاسیون یک پروسه فراگیر است که فرهنگ و اقتصاد را با هم در برمی گیرد؛ باید سیاست تان را هم مدرن کنید و بخش هایی از قانون اساسی که غیردموکراتیک است را حذف کنید؛ باید در حوزه فرهنگ هم قرائت دینی را به نفع توسعه اقتصادی اصلاح کنید. طبیعی است که این مسیر در دراز مدت، به استحاله انقلاب اسلامی در تمدن رقیب منتهی می شود.
اما دیدگاه دیگر می گوید انقلاب اسلامی به سمت ظهور حرکت می کند. ما برای حرکت به سمت ظهور، انقلاب اسلامی کردیم، نظام اسلامی به پا کردیم و براساس بیانات مقام معظم رهبری(مدظله) باید دولت اسلامی، جامعه اسلامی و تمدن اسلامی به پا کنیم. این مسیر حرکت، با آن مسیر متفاوت است. آن جریان اصلا نه انقلاب اسلامی را می فهمد و نه آن موازنه قدرت را و نه دنبال ادامه این راه است.
طبیعتاً ما باید تلاش کنیم اداره کشور در دست طرفداران انقلاب قرار گیرد و این هم صرفا یک کار سیاسی نیست. اگر ما نتوانیم در حوزه جامعه، نسبت به برخورد این دو جریان و پایان آنها شفاف سازی کنیم بخشی از جامعه واقعا نمی تواند درست تصمیم بگیرد که چرا به این آقا رأی بدهم و به دیگری ندهم!
منبع:مهر