۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۷ : ۰۰
وی در جنگ ایران و عراق در کنار «مهدی چمران» حضور داشت و در نهایت به اسارت درآمد. وی نقش عمدهای در اردوگاههای اسرای ایرانی در عراق داشت. وی در دوازدهم خرداد 1379 در مسیر زیارت حرم علی بن موسی الرضا (ع)به همراه پدرش آیت الله سیدعباس ابوترابیفرد بر اثر سانحه رانندگی درگذشت و پیکر هر دو در صحن آزادی حرم امام رضا به خاک سپرده شد.
مرحوم ابوترابی فرد در سخنرانی در تاریخ 10 اسفند سال 1367 در خصوص زندگانی حضرت امام کاظم(ع) و ثواب و اجر اسارت رزمندگان سخنرانی میکند که در ادامه آنرا میخوانید:
امشب شب شهادت حضرت موسی بن جعفر(ع) هفتمین امام و پیشوای عزیز ما است. امیدواریم آنچه بر شما در طول مدت اسارت گذشته، به دعایخیر و توجهات آن حضرت، مرضی درگاه اقدس پروردگار عالم قرار گرفته و به دعای خیرشان، با سلامتی و سرافرازی و عزت با رهایی از این بند، در حرم مطهرشان در «کاظمین» در بازگشت به وطن عزیز به زودی عرض ادب کنیم! از درگاه اقدس پروردگار عالم مسألت داریم، به حرمت و عظمت آن حضرت نه تنها ما؛ بلکه این امت، از هر قید و بند مادی و هواپرستی که ذلتبارترین قید و بند به زندگی دنیا است رهاییپیداکرده، به عزتی که پروردگار برای انسانها و برای مؤمنان منظور داشته، دست پیدا کنند!
در میان ائمه معصومین، صلواتالله علیهم اجمعین، آقا حضرت موسی بن جعفر(ع) بیش از همه اسارت کشیدند و در نهایت در بند اسارت دشمن، با دنیایی عزت و عظمت، در مثل فردایی دنیا را داغدار فرمودند. گرچه بیشتر عمر عزیز و شریفشان را دربند اسارت و سلولهای حفر شده در اعماق زمین به سربردند، به طوری که تشخیص روز و شب برایشان مشکل بود؛ ولی درس لازم را به آنهایی که باید درس بگیرند، دادند و راه زندگی را به آنهایی که طالب سعادت و طالب رسیدن به آن ارزشهای والای انسانی بودند، آموختند.
ظاهراً هارون به مناسبتی نشسته بود و افرادی به دیدن او میآمدند. در این میان، حضرت موسی بن جعفر(ع) وارد شدند. به محض اینکه هارون متوجه ورود آن حضرت شد، با اینکه کبر و نخوت و خودخواهی و ریاست دنیا به آنها اجازه نمیداد در مقابل کسی سر فرود آورند، از جا بلند میشود و قبل از ورود آن حضرت، تا دم در خانه، آقا موسی بن جعفر(ع) را استقبال میکند و حضرت را در بالای دست خودش جا میدهد و در مراجعت هم همین طور؛ تا دم در خانه حضرت را بدرقه میکند، و به دو فرزندش «امین» و« مأمون» امر میکند که در رکاب آن حضرت، تا خانه، حضرتشان را مشایعت بکنید!
مأمون خیلی زیرک بود، و در زیرکی قابل مقایسه با برادرش امین نبود. بعد از مراجعت، چون یک همچنین تواضع و فروتنی از پدرش بیسابقه بود، رو میکند به پدر و میگوید: پدر جان! جریان چه بود؟ شما از ایشان این طور تجلیل به عمل آوردید و این طور تا دم در استقبال و ایشان را بدرقه کردید و به ما هم امر کردید که تا در خانه آن حضرت را بدرقه کنیم؟
هارون میگوید: این موقعیتی که ما به دست آوردیم، حق این بزرگوار و شایسه آن بنده صالح خدا است. ما نه شایستگی آن را داریم و نه حقش. غاصبانه اینجا قرار گرفتهایم. مأمون میگوید: پس چرا رد نمیکنی؟ هارون میگوید: الملک عقیم. ملک و حکومت و ریاست دنیا طوری است که به ما اجازه نمیدهد از آن چشمپوشی کنیم. حتی تو که فرزند منی و به تو علاقه دارم، اگراحساس کنم که قصد گرفتن این حکومت را داری، قبل از اینکه این فکر و خیال به تو دست بدهد، تو را از پا در میآورم.
بعد از مدتی, هارون همین آزادی و همین تماس مختصر آن حضرت را هم با مردم نمیتواند ببیند، میآید مدینه در بین جمعیت زیادی از مردم، رو میکند به قبر حضرت رسول(ص) و میگوید: یا رسولالله! گرچه فرزند شما موسی بن جعفر برای شما و ما و همه مؤمنان عزیز است؛ ولی وجودشان باعث اختلاف شده! با اجازه شما برای اینکه چند دستگی و اختلاف به وجود نیاید، ما ایشان را از مدینه با خود میبریم. چه بردنی! آن حضرت را دستگیر کردند. نه آنکه همراه خودشان آوردند؛ بلکه اسیر وار تحویل زندانبانهای دلباخته به دنیا دادند. حضرت از این زندان به آن زندان مرتب منتقل میشدند؛ تا در زندان «سندی بن شاهک» قرار میگیرند.
با
آن که حضرت را میشناختند؛ ولی در عین حال گفتند امتحانی هم بکنیم، بد
نیست. شاید آمد و گرفت! چون دلهای خودشان شیفته دنیا و ظاهر فریبنده دنیا
بود، در مورد آن حضرت هم گفتند، ببینیم چه میشود؟ رقاصهای را که مورد
نظرشان بود به داخل زندان فرستادند. آن رقاصه با برخورد با روح بلند و
اخلاص و عظمت روحی آقا حضرت موسی بن جعفر(ع) ، نه اینکه آن لحظه شرمنده شد؛
بلکه به طور کلی صحنه زندگی آن زن برگشت. به جای آنکه در وضعیت روحی حضرت
موسی بن جعفر (ع) خللی پیش بیاید، دگرگونی در زن پیدا شد. سالیانی دراز
گذشت. دیدند ضعفی از آن حضرت دیده نمیشود.
پیشنهاد دادند که شما
فقط عذزخواهی بکنید که اشتباه کردید؛ ما شما را آزاد بکنیم. حضرت فرمودند:
«عذرخواهی کسانی باید بکنند که دست به چنین خیانتی زدند». حتی حاضر نشدند
با پوزش و عذرخواهی کردن زندان را ترک بکنند. ببینید تفاوت از کجا تا به
کجا است! هارون با شناخت این واقعیت، فقط به خاطر خوشگذرانی چند
روزه زودگذر دنیا، دست به چنین جنایتی میزند و آن حضرت، با آن محبوبیت
خاصی که در بین مردم داشتند و موقعیت امامتی که از آن برخوردار بودند و هم
عدهای معتقد به امامت آن حضرت بودند ـ که عدهشان هم کم نبود ـ تا آخرین
لحظههای زندگی در آن سلولی که در دل زمین حفر شده بود، ترجیح میدهند بر
برخوردار بودن از مواهب زندگی و ترجیح میدهند بر یک لحظه فروتنیِ ناحق در
مقابل این دشمن خدا و رسول.
آن به دنیا چه جور نگاه میکند و حضرت چه
دیدی روی دنیا دارند! با آنکه یقین داریم، حضرتشان نهایت اشتیاق را در
بودن در میان مردم و در نتیجه ارشاد و هدایت آنها داشتند، بیش از آن
اشتیاقی که ما به زندگی دنیا داریم. با این حرکت، حضرتشان برای این امت، تا
زمان ظهور امام زمان (ع) خط زندگی را ترسیم فرمودند. «کهای پیروان ما!
ارزش واقعی زندگی به این است؛ که در کجا بودن در زندگی زودگذر دنیا مطرح
نیست. در چه شرایطی لحظههای زندگی را پشت سر گذاشتن مهم است. در کجا بودن
مهم نیست. در کجا مردن هم مهم نیست. در چه شرایطی از نظر روحی، روح از بدن
انسان خارج شدن مهم است».
یک وقت، یک نفر اینها را برای ما
میگوید؛ یک وقت، پیشوا و حجت خدا و امامی که به او اقتدا کردیم، عملاً به
ما نشان میدهند. گام اولیه را خودشان بر میدارند و اصلاً، پرارزشترین
لحظات زندگی این لحظات است. یک وقت ممکن است انسان کاری بکند، ساعتی بیست
تومان حقوق بگیرد؛ گاهی کاری بکند ساعتی پنجاه تومان حقوق بگیرد؛ گاهی کاری
بکند ساعتی صد تومان یا بیشتر حقوق بگیرد. در مقابل این لحظات، آنکه
ساعتی بیست تومان و آنکه صد تومان یا ساعتی هزار تومان میگیرد، هم اجری
دریافت میکنند. اما تفاوت، بسیار است.
لحظههای زندگی انسان زودگذر
است. انسان باید کسب آبرویی در پیشگاه پروردگار و ائمه معصومین و آقا رسول
گرامی اسلام کرده و خدمتی انجام دهد و بیشترین نتیجه که عاید انسان
میشود. این لحظههای زودگذر زندگی است؛ در این فرصتهای استثنایی است و
این افتخاری است که امروز به لطف خدا نصیب شما شده. ما که خودمان را لایق
نمیدانیم؛ ولی شما را از همراهان و همگامان آن حضرت در زندگی محسوبتان
کردند و این روز با عظمت را به نام شما نام نهادند؛ روز اسیر.
خیلیها آرزو میکنند که کاش در این گام در کنار شما بودند؛ ولو به ظاهر هم
که شده در رابطه با امام و پیشوایان حضرت موسی بن جعفر(ع)، باب الحوائج،
این افتخار نصیبشان میشد. ولی مگر میشود؟! عزیزان! شما از مرز شهادت گذر
کردید و به این موقعیت دست پیدا کردید. حالا هرچه بودهایم و هستیم، عدهای
با آن اخلاص، بنده نالایق هم به حرمت این حرکت، بالأخره در چنین موقعیتی
قرار میگیریم. نه اینکه بر آن حضرت ببالیم؛ بلکه خدای را از این نعمت و بر
این توفیق شاکریم.
اگر با همین دید به دنیای مادی، تا آخرین
لحظه زندگیمان پیش برویم و با همین دید به دنیا نگاه بکنیم که در مقابل
زندگی دنیا از کم و تا زیادش، برای رسیدن به آن حاضر نشویم، هیچ حقی را
نادیده نگیریم، این میشود دیدگاه حضرت موسی بن جعفر (ع) و بهتر زیستن در
این دنیا؛ شما هم که به لطف خدا عملاً سالیانی دراز این گونه پشت سر
گذاشتید. اگر بتوانید این حالت را در تمام طول زندگی شرافتمندانهتان در
آینده حفظ بکنید.
دنیا برای همه شیرین است. در این دنیا اگر انسان
برای رسیدن به آن حقی را زیر پا بگذارد، ارزش ندارد. درست مثل اینکه بهترین
جواهرات را در مقابل شما بگذارند و یک شربت سمی هم کنارش باشد. بگویند این
شربت را باید بخوری و این جواهرات هم مال توست. کدام انسان عاقلی این کار
را میکند؟! و اگر انجام داد، صد درصد میگوییم عقلش را از دست داده.
دنیایی که انسان بخواهد برای رسیدن به آن حقی را زیر پا بگذارد، از دیدگاه
امام موسی بن جعفر (ع) مثل اینکه شربتی است که داخل آن زهر هلاهل
ریختهاند. دیگران که این زهر را برای رسیدن به این جاه و جلال دنیا سر
میکشند برای این است که نمیدانند این شربت مسموم است. فکر میکنند این
جواهرات را با یک شربت گوارا گذاشتهاند، گفتهاند این شربت را بخور و این
جواهرات را استفاده کن. این آن دنیایی است که انسان بخواهد برای رسیدن به
آن حقی را زیر پا بگذارد.
اما دنیایی که انسان برای رسیدن بدان حقی
را زیر پا نمیگذارد؛ بلکه دنیا، رو به شخصی آورده چه کنیم؟ آیا اَه اَه
کنیم برود؟ یا بَه بَه کنیم و بگیریم در بغل! این دنیایی است که برای رسیدن
به آن مرتکب خلافی نشدهایم. اینجا باید از آن استقبال کرد، به شرط اینکه
هیچ بیانصافی نکند. بیانصافی، خودش زیر پا گذاشتن حق است. انسان از آن
استقبال بکند! بعد که این را گرفت، به مصرف نیازمندیهای جامعه برساند!
بگذارد در خدمت بندگان خدا! بگوید مال حلالی است که خدا داده؛ احتیاجی هم
به آن ندارم. کاخ که نمیخواهم تا کاخنشین باشم. مال حلال را بگیرد و به
مصرف جامعه برساند. مثل اینکه برق را بگیرد و تبدیل به نیرو بکند. این را
بگیرد و دست از سعی و تلاش برندارد. به باقیات صالحات تبدیلش بکند! اگر
نکرد چه میشود؟ اینکه مسموم نیست. مثل آن غذای حلالی است که انسان بیش از
حد نباید بخورد. زهر ندارد؛ ولی باعث دل درد میشود و ممکن است موجب هلاکت
انسان بشود. علاوه بر این، منی که به این زندگی دنیا رسیدهام، وظیفه من
است که این را در راه نیازهای جامعه به مصرف برسانم. اگر روی هم انباشته
کنم، در حالی که جامعه به آن نیازدارد، باز پا روی حق گذاشتهام.
پس دیدگاه پیرو موسی بن جعفر(ع) این میشود که در دنیا، از آن جاه و مالی
که کمترین حق کشی در آن دیده بشود، چشم بپوشد. به هیچ قیمتی تن زیر بار
آن نمیدهد، و از آن دنیایی که مسموم نیست و از حلال به دست آمده، استفاده
میکند و به مصرف لازم خودش میرساند. اسارت و در بند بودن را پیرو موسی بن
جعفر (ع) به تن میخرد؛ ولی تن به اسارت نفس، ولو برای یک مدت کوتاه،
نمیدهد.
شما خیلی توی پیرمردها نبودید تا ببینید انسان به سن هشتاد،
نود سالگی هم برسد، هنوز اسیر هوای نفس است. قدر این افتخاری را که
نصیبتان شده بدانید! که در سنین جوانی، شرایطی پیش آمد که در این مسیر قرار
گرفتید. این روحیه را به هیچ قیمتی از دست ندهید و شیطان آنرا از کفتان
نرباید؛ که شیطان در کمین است و دنیای فریبنده، عباد و زهاد و بزرگان را از
پای در آورده است.
امیدواریم، شما که در این روزگار جوانی به این
افتخار نائل شدید، به حقیقت آن حضرت تا آخرین لحظههای زندگی، به هیچ قیمتی
و در هیچ شرایطی، دنیا نتواند کمترین آلودگی در شما به وجود آورد؛ حتی
برای به دست آوردن ثروت زیاد حاضر نشوید بیحرمتی به یک انسان بکنید. تنها
دل باختن این نیست که انسان به دزدی برود. اگر به خاطر این دنیا بیحرمتی
به یک انسان بکند، این دل باختن به دنیا است؛ تا چه رسد به بقیه مظاهر
فریبنده دنیا.
اگر با این دیدگاه پیش بروید، زندگی برشما شیرین
خواهد گشت و در هر لحظه و هر شرایطی که به لطف خدا دنیا را وداع کنید، گرچه
در زندگی و خانه خودتان، یقین بدانید در شمار یاران موسی بن جعفر(ع)
خواهید بود. نه تنها الآن در شمار یاران آن حضرت هستید؛ بلکه اگر این طور
زندگی کنید در شمار یاران آن حضرت خواهید بود. با این روحیه که الآن دارید،
تا آخرین لحظههای زندگیتان مشمول دعای خیر آن حضرت خواهید بود. خداوند
شما را سلامت بدارد! و هرچه زودتر، راهی وطن عزیزمان ایران گشته، در بازگشت
به وطنمان، در کاظمین با آقا امام موسی بن جعفر(ع) به زودی تجدید عهد
کنیم!