۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۴۱ : ۱۲
وی با اشاره به اینکه شعر به یک قاعده عقلی و فلسفی اشاره می کند گفت: آن قاعده « کل شیء یرجع الی اصله» است.هر چیزی در عالم هستی در نهایت به اصل خود باز می گرددو ایشان این قاعده را به زبان شعر بیان می کند. اول فکر می کند می بیند که اینجاست و سپس می بیند که از ابتدا اینجا نبوده است.حال باید به جایگاه اصلی خود بازگردم.
دینانی با اشاره به اینکه تمام معرف و سرنوشت بشر در این بیت خلاصه می شود گفت: مطلب اساسی این است که انسان بداند از کجا آمده است و چگونه می تواند بازگردد.
وی با اشاره به این در ابیات شعر مولوی تفکر و عشق به هم آمیخته است گفت: انسان تنها موجودی است که میتواند تفکر کند و عشق بورزد. این در حالی است از قدیم بین عشق و عقل نزاع وجود داشته است که آیا عشق ورزیدن بهتر است یا تفکر کردن و آیا عشق ورزیدن به سعادت نزدیک تر است یا تفکر کردن.
دینانی با اشاره به اینکه اکثر مردم عشق ورزیدن را ترجیح میدهند گفت: در عشق شکوهی دیده میشود که مردم هم عشق را ترجیح میدهند.
وی در پاسخ به این سوال که چرا عشق این اندازه شکوهمند است گفت: برای اینکه در عشق، عاشق واقعی از هستی خود میگذرد.
دینانی با اشاره به اینکه عشق حقیقی و مجازی وجود ندارد گفت: معشوق میتواند حقیقی و مجازی باشد اما عشق دو قسم نیست. حقیقت عشق یک چیز است و مانند وجود است که حقیقت آن یکی است؛ وجود، وجود است اما یک وجود، واجبالوجود و یکی موجود ممکنالوجود است. وجود دو قسم نیست بلکه موجود دو نوع است.
وی با اشار ه به اینکه تفکر از خود گذشتن نیست گفت: در تفکر کردن لازم نیست شخص از خود بگذرد بلکه باید در خود بیندیشد چراکه اگر در خود نیندیشد نمیتواند در غیر بیندیشد.
دینانی با اشاره به اینکه بسیاری از افراد به رغم وجود این پرسش که از کجا آمدهام کمتر توجه میکنند گفت: علتش سخت بودن چنین تفکری است و تنها فردی این سوال برایش مهم است که در خود بیندیشد و اگر کسی به خود نیندیشد تا ابد در غفلت میماند.
وی با اشاره به اینکه اگر کسی در خود تفکر کند، خود را در اکنون مییابد و وقتی مقداری عمیقتر فکر کند متوجه میشود که از ازل اینجا نبوده است گفت: اگر اکنون و اینجا خود را بداند متوجه میشود که در گذشته اینجا نبوده است؛ از جایی به به اینجا آمده است و از گذشته به اکنون آمده است. اکنون گذشته دارد و از گذشته به اکنون آمده است و اینجا جای دیگر دارد.
دینانی با اشاره به اینکه در جهانی زندگی میکنیم که قرن بیست و یکم است و با حس و تجربه علوم پیشرفت میکند گفت: آگاهی و تفکر با حس شروع میشود همانطور که ارسطو نیز در دو هزار سال پیش گفت: «من فقد حسا فقد علما» کسی که از حس شروع نکند به علم نمیرسد.
وی با اشار ه به اینکه در عظمت حس بحثی نیست گفت: اما باید از حس عبور کنیم؛ چرا که برای انسان 5 حس شناخته شده است که حیوانات نیز این 5 حس را دارند و در برخی اینها از انسانها نیرومندتر هستند.
دینانی با اشاره به اینکه هریک از حواس، باطنی دارند گفت: بالاتر از هرگونه حس ظاهری و باطنی تفکر است. تفکر خصلت آدمی است که هیچ موجودی در عالم این ویژگی را ندارد. هر موجودی ادراک دارد اما غریزی است و تفکر منحصر به انسان است.
وی با اشاره به اینکه تفکر از مجهول به معلوم رفتن است گفت: تفکر پرده از روی ظواهر بر میدارد و اگر تفکر نبود انسان یک گام از سطح ظاهر بر نمیداشت و این تفکر است پرده از روی ظاهر بر میدارد.
دینانی با اشاره به اینکه اگر به تفکر برسیم خیلی از پردهها برای ما برداشته میشود گفت: امروز خیلی گرفتار ظاهر شدیم. اگر چه همیشه انسان گرفتار صورت و ظاهر بوده است اما امروزه اشتغالتمان به ظاهر بیشتر شده است و بیشتر با صورت مواجهیم و باید در سطح صورت باقی نمانیم و به وراء صورت توجه کنیم.