عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۸۵۷۳
تاریخ انتشار : ۱۴ خرداد ۱۳۹۲ - ۲۰:۰۰
گروهی را عاجزتر و پست تر از این گردانندگان دستگاه خلافت عباسی ندیده ام که این همه تجلیل و تکریم نسبت به شخصی انجام می دهند که هرگاه قدرت پیدا کند آنان را از مسند خلافت به ورطه ذلت خواهد انداخت.

عقیق: از کسانی که نسبت به موسی بن جعفر(ع) دشمنی می ورزید، شخصی به نام«نفیع انصاری» است که او برای ملاقات هارون الرشید به دربار خیلفه رفته بود و به انتظار اجازه ورود از طرف هارون لحظه شماری می کرد. موسی بن جعفر(ع) در حالی که سوار بر مرکبی بود وارد شد. نگهبان نسبت به امام کمال تعظیم و تکریم را به جای آورد و با شتاب، هارون را از ورود آن حضرت مطلع ساخت.

امام (ع) که به نزد هارون رفت« نفیع» از « عبدالعزیزبن عمر» که در آنجا حضور داشت پرسید:

این شخص بزرگ کیست؟

این بزرگ اولاد ابی طالب و اهل بیت پیامبر حضرت موسی بن جعفر(ع) است. «نفیع» که مبارزات آل محمد را با بنی العباس شنیده و دیده بود و خود نیز از بدخواهان این خانواده به شمار می آمد چنین گفت:

گروهی را عاجزتر و پست تر از این گردانندگان دستگاه خلافت عباسی ندیده ام که این همه تجلیل و تکریم نسبت به شخصی انجام می دهند که هرگاه قدرت پیدا کند آنان را از مسند خلافت به ورطه ذلت خواهد انداخت.

اینک همینجا نی نشینم تا بیرون آید و با برخورداری کوبنده شخصیت او را خواهم شکست.

«عبدالعزیز» که نسبت به امام(ع) معرفت بیشتری داشت گفت: چنین کاری را انجام مده.

زیرا اینان خانواده ای هستند که کمتر کسی در بیان و گفتار معترض آنها بشود مگر اینکه داغ خجلت و پشیمانی را، چنان بر چهره او نقش می زنند که برای همیشه ننگ آن در زندگی آن باقی خواهد ماند.

در این موقع حضرت موسی بن جعفر(ع) از نزد هارون بیرون آمد« نفیع» که خود را برای چنین وقتی آماده کرده بود به جلو رفت و عنان مرکب امام(ع) را گرفت و پرسید:

ای مرد! تو کیستی؟

امام(ع) در پاسخ او فرمود:

اگر مقصود تو از نسب من است و می خواهی بدانی که فرزند کیستم، من فرزند محمد(ص) حبیب الله، فرزند اسماعیل ذبیح الله، که او پسر عمران خلیل الله است.

و اگر مقصود تو از این سؤال این است که من از کدام شهر هستم. از همان مکانی که خدا بر همه مسلمانان واجب کرده است حج وزیارت آن را و نیز بر تو اگر از مسلمانان هستی.

اگر منظور تو از پرسش، فخر فروشی است پس به خدا سوگند مشرکان قوم من راضی نشدند که مسلمانان قوم تو را برای خود انباز و همشأن به حساب آورند تا جائی که به پیامبر گفتند: ای محمد آنان که از قریش همشأن ما هستند به نزد ما بفرست.

و اگر قصد تو شهرت و آوازه است، خانواده ما از آنچنان موقعیتی برخوردار است که خداوند سبحان درود و صلوات بر ما را در نمازهای واجب، فرمان داده است و چنان که می گویی: خدایا درود و صلوات خودت را بر محمد و آل محمد بفرست و ما آل محمد هستیم.

امام که از جهات مختلف به سؤال «نفیع» پاسخ داد و راه سخن را بر کسی که قصد شکستن شخصیت آن حضرت را داشت بست و فرمود:

راه مرکب را رها کن و او را به حال خود بگذار تابه راهش ادامه دهد.

«نفیع انصاری» در جالی که دستش می لرزید و چهره اش دگرگون شده بود، به حالت سرافکندگی و ذلت لگام مرکب امام(ع) را رها نمود.

«عبدالعزیز» که شاهد پاسخهای کوبنده امام کاظم(ع) بود رو به طرف«نفیع» کرد و گفت:

آیا من به تو توصیه نکردم که در بحث قدرت ایستادگی در برابر این مرد بزرگ را نداری؟(1)

 

پی نوشت ها:

1_(بحار،ج48،ص143؛مناقب،ج3،ص431؛ داستانهای زندگی از حضرت موسی بن جعفر(ع) تألیف سید رضا تقوی.)

211008


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین