۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۳ : ۰۹
سوگند به غير خدا در قرآن
در قرآن مجيد قريب به چهل سوگند وارد شده كه خدا در آن موارد به يك رشته مخلوقات خود قسم خورده است. در سوره شمس به يازده چيز سوگند خورده كه هشت تاى آن غير خداست که شامل؛ «آفتاب»، «نور آفتاب، «ماه»، «روز»، «شب»، «آسمان»، «زمين» و «نفس انسان» می باشد
خداوند در سوره النازعات به سه چيز و در سوره والمرسلات به دو چيز قسم می خورد. همچنين سوگند به غير خدا در سوره هاى الطارق، قلم، عصر، البلد، وارد شده است.
* نمونه هايى از سوگندها كه در قرآن کریم
«وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ * وَ طُورِ سِينِينَ * وَ هَذَا الْبَلَدِ الأَمِينِ». (1)
قسم به انجير و زيتون (يا، قسم به سرزمين شام و بيت المقدس) * و سوگند به، طور سينين * و قسم به اين شهر امن (مكه).
«وَ اللَّيْلِ إِذَا يَغْشَي * وَ النَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى». (2)
قسم به شب در آن هنگام كه (جهان را) بپوشاند * و قسم به روز هنگامى كه تجلّى كند.
«وَ الْفَجْرِ * وَ لَيَال عَشْر * وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ * وَ اللَّيْلِ إِذَا يَسْرِ». (3)
به سپيدم سوگند * و به شب هاى دهگانه * و به زوج و فرد * و به شب، هنگامى كه (به سوى روشنايى روز) حركت مى كند سوگند (كه پروردگارت در كمين ظالمان است)!.
«وَ الطُّورِ * وَ كِتَاب مَسْطُور * فِي رَقّ مَنْشُور * وَ الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ * وَ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ * وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ». (4)
سوگند به كوه طور * و كتابى كه نوشته شده * در صفحه اى گسترده * و سوگند به «بيت المعمور» * و سقف برافراشته * و درياى مملو و برافروخته * كه عذاب پروردگارت واقع مى شود.
با وجود اين آيات چگونه مى توان گفت؛ سوگند به غير خدا حرام است.
پرسش: ممكن است بگويند سوگند به غير خدا مخصوص خود خداست اما بر غير او حرام است.
پاسخ: آنان مى گويند: سوگند به غير خدا شرك است. مى گوييم؛ اگر سوگند به غير خدا واقعاً شرك باشد در اين مسأله نبايد بين خدا و مخلوق فرقى باشد. مثلاً اگر ظلم و تعدى زشت و قبيح باشد بين خالق و مخلوق فرق نخواهد بود.
افزون بر اين قرآن، كتاب هدايت و راهنماست اگر سوگند به غير خدا شرك و حرام بود هرگز اين همه سوگند به غير او در قرآن وارد نمى شد. زيرا معنای آن اين است كه خدا مى تواند براى خود شريكى قرار دهد، اما ديگران را از اتخاذ شريك باز مى دارد.
البته سوگند خدا بر يك رشته امور كه جز ذات و اسماء و صفات اوست به يكى از دو جهت دارد؛
1 . گاهى مورد قسم داراى اسرار و رموز عظيمى است و هدف جلب توجه ما به شناخت اسرار اين موجودات است تا از طريق شناخت آنها به عظمت حق پى ببريم و يا در زندگى از اسرار آنها بهره بگيريم. تمام سوگندهای وارده در سوره «الشمس» از اين مقوله است.
2 . اشاره به قداست و برترى موجودى است كه به آن سوگند مى خورد تا ما را با مقام برتر او آشنا سازد. لذا در برخى از آيات به جان پيامبر (ص) سوگند مى خورد چنانكه گذشت؛ «لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ» (5) به جان تو سوگند، اينها در مستى خود سرگردانند (و عقل و شعور خود را از دست داده اند).
سوگند به غير خدا در روايات
پيامبر گرامى در مواردى به غير خدا سوگند خورده است. مسلم در صحيح خود اين روايت را نقل مى كند؛
«جاء رجل الى النبىّ فقال: يا رسول الله أيّ الصدقة أعظم اجراً؟ فقال: امّا ـ وأبيك ـ لَتُنَبِّئَنَّه أن تُصَدّق و أنت صحيح شحيح تخشى الفقر و تامل البقاء». (6)
مردى به حضور پيامبر رسيد و گفت: اى پيامبر خدا! كدام صدقه پاداش بزرگى دارد؟ پيامبر (ص) فرمود: سوگند به پدرت من تو را از اين موضوع آگاه مى سازم، چيزى را كه صحيح و سالم و مورد علاقه هست در راه خدا ببخشى در حالى كه تو از فقر مى ترسى و اميد به زندگى دارى.
پيامبر خدا (ص) در اينجا به پدر سائل، سوگند مى خورد.
در حديثى ديگر در صحيح مسلم آمده است مردى از نجد حضور رسول خدا (ص) رسيد و از وظيفه يك مسلمان سؤال كرد. حضرت فرمود: خواندن پنج نماز در شبانه روز.
سائل بار ديگر گفت: چيز ديگرى هست؟ حضرت فرمود: روزه ماه رمضان.
وی افزود: چيز ديگرى وجود دارد؟ پيامبر گرامى (ص) فرمود: زكات.
بار ديگر سائل گفت: چيز ديگرى هست؟ حضرت فرمود: نه، مگر اينكه بخواهد افزون بر واجبات امور مستحبى را بياورد. آن مرد از محضر رسول خدا (ص) مرخص شد و گفت: همين ها را به جا مى آورم، نه بيشتر و نه كمتر. در اين موقع رسول گرامى (ص) فرمود: أَفْلَح و أَبيه إِن صدَق. سوگند به پدرش رستگار شد، اگر راست بگويد.
و باز فرمود: دخل الجنة و ابيه ان صدق. (7) سوگند به پدرش، بهشت براى او قطعى شد اگر راست بگويد.
در مسند احمد وارد شده است كه پيامبر (ص) در پايان حديث فرمود: فلعمرى لئن تكلّمَ بمعروف و تنهى عن منكر خير من ان تسكت. (8) سوگند به جانم! اگر زبان به بيان معروفى بگشايى و از كار بدى جلوگيرى كنى بهتر از آن است كه سكوت برگزينى.
اميرمؤمنان (ع) در بسيارى از خطبه هاى خود به غير خدا سوگند ياد مى كند. (9)
بنابراين تشكيك در جواز چنين سوگندى جز مغالطه چيز ديگرى نيست.
دلايل وهابيان بر تحريم چنين سوگندها
حديث نخست
«ان رسولَ الله سمع عمر و هو يقول، و ابى، فقال ان الله ينهاكم ان تحلفوا بآبائكم و من كان حالفا فليحلف بالله او يسكت». (10)
رسول خدا شنيد كه عمر بن خطاب به پدرش سوگند ياد مى كند، فرمود: خدا شما را از اين كه به پدرانتان سوگند ياد كنيد بازداشته است كسى كه مى خواهد قسم ياد كند به خدا قسم بخورد يا سكوت كند.
پاسخ: علت اينكه پيامبر (ص) او را از سوگند به پدرش بازداشت اين بود كه پدر او بسان اكثريت پدران قريش بت پرست بودند و فرد بت پرست احترامى ندارد تا به او سوگند بخورند. لذا مى فرمايد: به پدرانتان سوگند نخوريد و نمى فرمايد به غير خدا سوگند ياد نكنيد.
شاهد اين تفسير دو حديث ياد شده در زير است.
الف) «لا تحلفو بآبائكم و لا بالطواغيت» به پدرانتان و بت ها سوگند نخوريد.
ب) «لا تحلفوا بآبائكم و لا باُمهاتكم و لا بالانداد» به پدرانتان و مادرانتان و بت ها سوگند نخوريد.
از اين كه در حديث نخست كلمه «طواغيت» و در حديث دوم كلمه «انداد» همراه «آباء» وارد شده است گواه بر آن است كه پدران نيز با اين دو، همگون بودند زيرا بت پرست و بت ها در يك مجرا قرار مى گيرند بنابراين نهى از سوگند به بت و بت پرست دليل بر تحريم سوگند به كعبه و قرآن و اولياء الله نمى شود.
حديث دوم
«جاء ابنَ عُمر رجلٌ فقال: أحلف بالكعبة؟ قال له: ولكن إحلف برب الكعبه فان عمر كان يحلف بابيك». (11)
پاسخ: اين حديث از دو چيز تركيب شده است.
الف) گفتار پيامبر (ص) به عمر كه به پدرش سوگند ياد نكند.
ب) استنباط فرزند عمر از حديث ياد شده؛ اين كه به كعبه نيز نبايد سوگند ياد كرد.
آنچه كه براى ما حجت است همان گفتار پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است كه نبايد به پدران بت پرست سوگند ياد كرد، امّا عطف كعبه بر پدر، اجتهاد فرزند عمر است كه فقط براى او حجت است؛ زيرا اجتهاد وى پايه صحيحى ندارد زيرا نهى از سوگند خوردن به انسان هاى بت پرست دليل نمى شود كه انسان به كعبۀ توحيد هم سوگند ياد نكند. استنتاج حكم دومى از حكم نخست كاملاً بى جاست.
حديث سوم
رسول گرامى (ص) فرموده است: «من حلف بغير الله فقد اشرك». هر كس به غير خدا سوگند ياد كند، شرك ورزيده است.
پاسخ: اين حديث ناظر به سوگندهاى رايج در عصر بت پرستى بود كه آنها به بت هاى خود سوگند ياد مى كردند حضرت اين نوع سوگندها را نشانۀ شرك خواند.
شاهد براين مطلب روايت نسائى است كه از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) نقل مى كند: «من حلف فقال فى حلفه: باللات و العزى فليقُل: لا اله الا الله». (12) هر كس به لات و عزى سوگند بخورد فوراً پشت سرش بگويد لا اله الا الله.
اين روايات حاكى از آن است كه هنوز رسوم جاهليت در قلوب صحابه رسوخ كرده بود كه حتى پس از تشرّف به اسلام و پذيرش آئين توحيد هنوز ناخودآگاه به رسم جاهليت از سوگند ياد مى كردند.
در پايان يادآور مى شويم در مورد قضاوت و داورى كه منكر، در صورت نبودن بیّنۀ مدعى بايد سوگند ياد كند، حتماً بايد به خدا قسم بخورد نه صفات او و نه ساير مقدسات؛ و مورد سخن، غير مقام قضاوت و داورى است.
پی نوشت:
(1)- تين، آيات 1-3.
(2)- ليل، آيه 1-2.
(3)- فجر، آيات 1-4.
(4)- طور، آيات 1-6.
(5)- حجر، آيه 72.
(6)- صحيح مسلم، 3/94، كتاب الزكات باب افضل الصدقه.
(7)- صحيح مسلم، ج1، ص31، باب ماهو الاسلام.
(8)- مسند احمد، 5/225.
(9)- نهج البلاغه، خطبه هاى، 23-25، 56، 85، 161-168، 182-187.
(10)- سنن ابى ماجه، 1/277; سنن الترمذى، 4/109.
(11)- سنن النسائى، 7/8.
(12)- سنن نسائى: 7/8.
آشنايى با عقايد وهابيان، آیت الله العظمی سبحانی.
منبع:حوزه