۰۴ آذر ۱۴۰۳ ۲۳ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۴ : ۰۱
سلوک و رفتن به سوی خدا دارای گامها و درجاتی است. اولین پله براساس کتاب منازل السائرین یقظه است. براساس آیه ای که بیان شد. يقظه یک نوعي قیام و تحوّل باطنی و درونی است. خواجه در ادامه آیه ميفرمايد: «و هی اول ما یستنیر قلب العبد بالحيوة لرؤیة نور التنبیه». «يقظه اولین فروغ یا پرتو قلب عبد به همراه حيات نسبت به مشاهده نور تنبيه الهی است ». انسانیّت يعني ایجاد یک تغییر و تحوّل درونی. اين تحوّل سه محور اساسي دارد؛ وضعیت موجود که مطلوب نیست، وضعیت مطلوب و برنامه گذر از موجود به مطلوب.
مرجع «هی» یقظه است. به تعبیری یقظه همراه با نور است. با یقظه اولین درجه نورانیّت حاصل میگردد و به تعبیر دیگر اولین نورانیت درون و نیز اولین درجه حيات قلبي است.
در عبارت بالا دو مطلب شاخص است:
*مفهوم نور (يستنير)
*مفهوم حیات (الحيوة)
نياز است در مورد اين دو مفهوم توضيح داده شود. نخست در باب نور: یکی از مفاهیم دلنشین قرآنی، مفهوم نور است. نور از مفاهیم اساسی در قرآن كريم، احادیث معتبر نبوي ص و اهل بيت: و ادعیه اهل بيت عصمت و طهارت: است. در اينجا مختصرآً به بحث نورشناسي از ديدگاه قرآن ميپردازيم.
نورشناسی قرآن
واژه نور در قرآن فراوان به کار رفته است. براي روشن شدن اين موضوع به بررسي بعضي آيات ميپردازيم.
* آيه نور
شاخصترين سوره، سوره نور و آیه نور ميباشد. آيه نور آيهاي طولاني است فقط به ابتداي آن اشاره ميكنيم.
اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ... (نور/35)؛ خدا نور آسمانها و زمين است ... .
نور دو گونه است؛ نور محدود و نور نامحدود. براي روشن شدن مسأله بايد مثالي زده شود. فرض كنيد در يك بيابان ظلماني و در يك فضاي كاملاً تاريك يك شمع روشن است. اين شمع محدودهاي را روشن ميكند. اين نور دو ويژگي دارد؛ يكي اينكه هر چه از مركز به سمت محيط برويد از نور كم شده بر ظلمت افزوده ميشود. ویژگی دوم: نور شمع بالاخره در یک جایی تمام می شود. یعنی بعد از آن دیگر نور شمع و اساساً نور وجود ندارد یعنی ظلمت محض است.
درفرضی دیگر، فرض بکنید به جای نور شمع نور یک لامپ صد واتی است، شعاع و محدوده نور بیشتر میشود. ویژگی که برای شمع گفته شد برای لامپ صد واتی هم سنجیده ميشود: این ویژگی اول که هر چه از مرکز به سمت محیط بروید از نور کم شده بر ظلمت افزوده میشود و هر چه از محیط به سمت مرکز بروید از ظلمت کاسته به نورانیت افزوده میشود، صادق است. امّا فرض اول با فرض دوم در یک چیز با هم تفاوت دارند؛ میزان شعاعی که لامپ صد وات روشن میکند بیشتر از نور شمع است. ويژگي دوم را هم دارا ميباشد. يعني در جایی نور لامپ تمام میشود. پس واجد هر دو ویژگی میباشد.
فرض سوم: نور پروژکتور ده هزار واتی، پیداست که محدوده ای را روشن می کند. هر دو ویژگی فرض اول در موردش صادق است.
فرض چهارم: فرض كنيد از زمین خارج و داخل منظومه شمسی شوید، نور خورشید را در نظر بگیرید. نور خورشید بر منظومه شمسی پرتو افکنی كرده، محدودهای را روشن میکند. ویژگی اول و دوم هم بر اين فرض صادق است.
فرض پنجم: اگر در کهکشانهای دیگر خورشیدی باشد هر دو ویژگی صادق است.
سؤال اگر فرض کنید نوری باشد که جایی تمام نشود؟ آیا امکان تصور این چنین نوری هست؟ سه قول وجود دارد: *بعضی می-گویند امکان تصور هست
* تصور آن ممکن نیست
* می توان به این تصور نزدیک شد
قول سوم پذیرفتنی است؛ اگر تا حدی تصور شود در جایی تمام نمی شود: ویژگی اول در مورد او صادق نيست. اصلاً مرکز و محیط ندارد و هر آنچه که محیط ندارد، مرکز ندارد. ویژگی دوم هم صادق نیست چون پایانی ندارد.
«نور بی پایان مرکز، حد، اطراف، ضعف، شدت در متن ذات او راه ندارد. اگر زمانی توانستید چنین نوری را تصور کنید نام آن نور الله است.
سؤال دیگر: نور «لاحدله» ثانی ندارد. زیرا وقتی تصور کردی که نوری ثانی دارد یعنی در یک جایی تمام می شود و حدّ دارد.
نور« لا ثانی له» یعنی توحید و با اين بيان توحید دلیل نمیخواهد و بدیهی است.
سؤال دیگر: آيا نور لاحد له غیر دارد یا نه؟ خیر ندارد. سؤال دیگری پیش می آید: پس ممکنات و ما سواي خداوند چیستند؟ هر چی بگویید می شود عرفان.
همه متفكران براي توحيد، استدلالهاي فراوان آوردهاند، امّا فقط قرآن است که نشان ميدهد توحید خداوند، بدیهی است.
با اين بيان مشخص شد كه اولاً نور نامحدود، حد و مرکز ندارد؛ ثانياً اگر ذات حق ، نور بوده و مبداءِ نور است. پس جهان براساس اصل سنخيت از مبدأی است که نور است، پس جهان تكوين نور است.
از آيه «الله نور السماوات و الارض» دو نکته به دست می آید: اولاً خدا نور است. نور دو گونه است؛ نور محدود و نور نامحدود (مطلق، لاحد له) خداوند نور نامحدود است. ثانياً سماوات و ارض نورند.
* آيه اشراق
وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها ... (زمر/69)؛ و زمين به نور پروردگارش روشن گردد ... .
حرف «باء» كه بر سر «نور» آمده باء سببیت است. از این آیه دو مطلب به دست ميآيد: اولاً « أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ » يعني اوجدت الارض؛ خداوند بواسطه اشراق زمین را ایجاد کرد. ثانياً اسم نور سبب ایجاد زمین ميباشد. نهايتاً زمین از جنس نور است. و نور یعنی علم، یعنی زمین می فهمد و با شعور است.
جمع بندی
دو آیه و آیات مشابه به سه نکته اشاره دارند.
* مبدأ، نور مطلق است.
* جهان تکوین (يعني سماوات و ارض و مايليها) نور است.
* جهان تشریع نور است.
براساس مفاهیم فلسفی و کلامی دانسته ميشود که دو جهان وجود دارد؛ جهان تکوین و جهان تشریع. آيا خداوند در باب جهان تشریع مطلبي گفته، يا چیزی نگفته؟ عالم تشریع، همان شریعت و شريعت همان دین است. دین یعنی همان کتب آسمانی. در قرآن در مورد كتب آسماني، تورات، انجیل و قرآن آیات جالبی آمده. براي اثبات مدعي به اين آيات تمسک ميشود.
قرآن در مورد تورات (تورات اصلی) در یک مورد ميفرمايد:
إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَئةَ فِيهَا هُدًى وَ نُورٌ (مائده / 44)؛ ما تورات را كه در آن رهنمود و روشنايى بود نازل كرديم.
قرآن در مورد انجیل (انجیل اصلی) هم در يك مورد ميفرمايد:
وَ ءَاتَيْنَاهُ الْانجِيلَ فِيهِ هُدًى وَ نُورٌ (مائده / 46)؛ و به او انجيل را عطا كرديم كه در آن، هدايت و نورى است.
در یک تعبیر کلی اشاره به کل کتب آسمانی آمده است هر آنچه از جانب خدا نازل شده است نور است:
یا ایهُّا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُم بُرْهَانٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَ أَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُّبِينًا (نساء/ 174)؛ اى مردم، در حقيقت براى شما از جانب پروردگارتان برهانى آمده است، و ما به سوى شما نورى تابناك فرو فرستادهايم.
امّا در چندین مورد تعبیر نور و الفاظ هم معنای آن مثل تبیان در مورد قرآن آمده است:
قَدْ جَاءَكُم مِّنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتَابٌ مُّبِين (مائده/15)؛ قطعاً براى شما از جانب خدا روشنايى و كتابى روشنگر آمده است.
مَا كُنتَ تَدْرِى مَا الْكِتَابُ وَ لَا الْايمَانُ وَ لَكِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نهَّْدِى بِهِ مَن نَّشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا(شوری/52)؛ تو نمىدانستى كتاب چيست و نه ايمان [كدام است؟] ولى آن را نورى گردانيديم كه هر كه از بندگان خود را بخواهيم به وسيله آن راه مىنماييم.
یا ایهُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ ءَامِنُواْ بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَينِْ مِن رَّحْمَتِهِ وَ يجَْعَل لَّكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيم(حدید/28)؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد، از خدا پروا داريد و به پيامبر او بگرويد تا از رحمت خويش شما را دو بهره عطا كند و براى شما نورى قرار دهد كه به [بركت] آن راه سپريد و بر شما ببخشايد، و خدا آمرزنده مهربان است.
وَ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَنًا لِّكلُِّ شىَْءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً وَ بُشْرَى لِلْمُسْلِمِين (نحل / 89)؛ و اين كتاب را كه روشنگر هر چيزى است و براى مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارتگرى است، بر تو نازل كرديم.
با نظر به آيات پيش گفته دو فرق اساسي میان قرآن و دیگر کتب اسلامی روشن ميگردد؛ اولاً در باب تورات و انجیل براي هر کدام در يك مورد لفظ "نور" را بكار برده اما در مورد قرآن در چندين مورد لفظ "نور" و ديگر هم معاني آنرا گفته است. (از جهت کمیّت). ثانياً در باب تورات و انجیل میفرمود: «فیه» یا «فیها» (به صورت ظرف و مظروف استعمال نموده) امّا در مورد قرآن در بیشتر مواضع میگوید «هو نور». خداوند ميخواهد بگوید تشریع همه نور است امّا نورانیّتِ نور ذو مراتب است ـ نورانیت شریعت در قرآن ظاهر گشته و به ظهور رسیده است ـ قرآن همهاش نور است. یکپارچه نور است. در يك كلام اعلی رتبه نورانیّت تشریع در قرآن ظاهر شده است.
سؤال: اگر جهان تكوين نور است اشكالي به ذهن ميآيد؛ آيا در عالم ظلمت نیست؟ خدا در قرآنش بارها از ظلمت اسم آورده است. در پاسخ اين سؤال بايد گفت ظلمت به طور کلی در قرآن به دو معنا بکار رفته است؛ يكي ظلمت به معنای فقدان نور حسی. ديگري معنای ارزشی ظلمت است. اگر به کاربرد دوم دقت کنید فقط در باب بخشی از جهان تکوین بکار رفته است. آن بخش، عالم انسانها است.
در مورد نسبت انسان با نور و ظلمت بايد گفت انسان در قرآن داراي چند رتبه است. بالاترین حدّ انسانیّت مربوط به انبیاء و اولیاء (انسان كامل) است كه نورند. دومين درجه انسانيّت، مقام شهداء است كه نورند. سومين درجه انسانيّت مخصوص پاکان، نیکان و خوبان (مسلمان) است.
در اين باب فقط به يك آيه اشاره ميشود. قرآن در آيه شرح صدر ميفرمايد:
أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّه (زمر/22)؛ پس آيا كسى كه خدا سينهاش را براى [پذيرش] اسلام گشاده، و [در نتيجه] برخوردار از نورى از جانب پروردگارش مىباشد [همانند فرد تاريكدل است].
نكته اول: لام در للاسلام لام عليت است يعني يكي علت و ديگري معلول آن ميباشد. اسلام علت و شرح صدر معلول ميباشد. يعني هر كس اسلام داشته باشد خداوند به او شرح صدر مي دهد. اسلام در قرآن دو معنا دارد يكي دين اسلام و يكي حالت تسليم. خمير مايه اسلام حالت «سلم» است. هر اندازه حالت سلم داشته باشد به همان اندازه شرح صدر به او داده ميشود. پس «سلم» شرح صدر را نتيجه ميدهد.
نكته دوم: از اين آيه معادله جالبي به دست مي آيد: هر كسي اسلام داشته باشد شرح صدر دارد و نتیجه شرح صدر نور است. اسلام نتيجه ميدهد نور.
نكته جالب اينكه« فهو علي نور» خداوند به بركت سلم و شرح صدرش به او مركبي از نور ميدهد. حال سوالی پیش می آید که آیا ممكن است مركب كسي از نور باشد و خودش از نور نباشد؟ خير پس نتيجه اين ميشود "فهو علي نور" يعني نور علي نور.
معيار قرآن در مورد مسلمان این است؛ مسلمان كسي است كه درونش نور است، شرح صدر دارد و خادمي از سنخ نور دراختيار او گذاشته ميشود.