۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۶ : ۲۲
ما امروز با توجه به اینکه دین اسلام را دین ابدی و دائمی میدانیم، معتقدیم برای آن ناسخی نمیآید و این دین باید ادارهکننده جوامع باشد. امروز جوامع اسلامی وجود دارند، اما مشکلات دنیا متعدد است. به تعداد اجتماعاتی که مردم در دنیا دارند، باید راهکار و راه حل داشته باشیم. آن کتابی و آن لسانی که میگوید) ان الدین عند الله الاسلام( ، یعنی فقط اسلام و نه دین دیگری ناسخ تمام ادیان است، باید برای این مشکلات راهحل داشته باشد. این معنا برای ما وظیفه بسیار بزرگی ایجاب میکند و آن وظیفه همان معرفت اسلام و قرآن است. اسلام و قرآن و سنت رسولالله )صلی الله علیه و آله) را باید بشناسیم و در این شناخت و معرفت نحوه دریافت ما مهم است؛ دریافت اینکه چه چیز اسلام است و چه چیز اسلام نیست.
در طول تاریخ 1400 سال گذشته منابع و روایات مختلفی داریم. چگونه میتوانیم از دل این روایات و منابع به آن اصولی که بر سینه مبارک رسول اکرم )صلی الله علیه و آله) نازل شده است، دست پیدا کنیم؟ این مسئله برای ما مهم است و آنچه در این مقام باز اهمیت دارد، دریافتی است که ما میخواهیم داشته باشیم. کسی که میخواهد مثلاً دربارۀ مکتب کمونیسم مطالعه و تحقیق کند، سراغ آثار کسانی میرود که در این مکتب ارباب فکر هستند. مثلاً کمونیسم هم مکتبهای مختلفی دارد. مکتب چین مائو با مکتب مارکس و لنین تفاوت دارد. اگر بخواهیم دربارۀ لنین تحقیق کنیم، ناگزیریم افکار کارل مارکس را براساس تفسیر لنین بررسی کنیم. لنین ابتدا این کشور را تشکیل داد و بعد آن کسانی که در این مقام مورد تأیید او بودند، بر سر کار آمدند؛ چون اختلافات سیاسی هم آنجا پیدا شد. مثلاً تفکر تروتسکی چقدر به تفکر لنین نزدیک و از تفکر استالین چقدر دور است.
بنابراین باید درباره اصولی که بر سینه مبارک رسول اکرم صلی الله علیه و آله نازل شده است تحقیق کنیم. آن چیزی که برای ما محرز است آیۀ قرآن است، اما خداوند فرموده است:) هو الذي أنزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هن أم الكتاب وأخر متشابهات ( . ما با این متشابهات مواجه هستیم. دریافت ما از این کتاب و از سنت نبوی باید در آن منابعی دقیق باشد که حکایت از عمل پیغمبر (صلی الله علیه و آله) و از لسان کتاب دارند. ما خارج از اینها نمیتوانیم حرکت کنیم و کسانی که از اینها نقل میکنند، صحابه بودند و بعد تابعین و همینطور طبقات بعد از اینها کسانی هستند که برای ما نقل کردند؛ چون سنت رسول اکرم) صلی الله علیه و آله) در عصر صحابه و در عصر تابعین تقریباً امر تلقیشدهای بود. همه میدانستند که احکام چه هست. بعد از عصر تابعین است که اختلاف پیدا میشود. فقهای مختلفی دیدگاههای متعدد و مختلفی ابراز میکنند. در آنجا مسئله و تخطئه پیش میآید که این افراد با علم کلام هم سروکار دارند و این علم مطرح میشود. شاید تا حدی انگیزههای سیاسی هم مطرح بوده است، اما این واقعیتی است.
الان که از ناحیه فقها آرای مختلفی ارائه شده است، ما این وظیفه را داریم که اصالت آنها را بررسی کنیم. اصالت در دین موضوعیتی دارد که برای ما مهم است. و البته برای تحقیق در هر مکتبی هم مهم هست. ما امروز باید این مکتب را به صورتی عرضه کنیم که بتوانیم جوابگوی همۀ اشکالات باشیم. این اشکالات وجود دارد. امروز دنیا دنیایی است که درحال حرکت است. برای نمونه اخیراً شاهد حرکت بیداری در بین مسلمانها هستیم که در بعضی از کشورهای اسلامی رخ داده است. بیداری اسلامی از تونس و مصر سرچشمه گرفت و در بعضی کشورها هم آثار عکس داد. اما این حرکت بیداری که شروع شده است، حرکتی ضد ظلم و ضد فسق است.
اولیالأمر کیست؟
ما زمامدار صالح میخواهیم، زمامداری میخواهیم که ظالم نباشد. دموکراسی غربی در چشم جوانهای ما رخنه کرده است و میگویند بهترین نوع حکومت، حکومتی است که خودمان انتخاب کنیم. امروز گفته میشود ( يا أيها الذين آمنوا أطيعوا الله وأطيعوا الرسول وأولي الأمر منكم (. اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر را میخواهیم چگونه معنا کنیم؟ آیا اکنون هر کسی را که به هر صورتی، حتی با کودتا، سرکار آمده و حاکم شده است، اولی الامر بشناسیم؟ متأسفانه میبینیم که در حکومتها چنین شده است، یعنی هر دولتی و هر مملکتی رئیس خودش را اولی الامر میداند و اطاعتش واجب است. یعنی حتی اگر ظالم و دیکتاتور باشد، اطاعتش واجب است. این را برای جوان امروزی میگویم که فکرش تنویر پیدا کرده و از اجتماعات بزرگ دنیا خبر دارد.
جوانان میدانند که انقلاب کبیر فرانسه برای دموکراسیخواهی و برای آزادیخواهی چه سیری را طی کرد و چه کشورهایی برای رسیدن به این آزادی به دام افتادند، مثل شوروی و امثال اینها که هفتاد سال از ابرقدرتهای عالم بود. آنها هم ابتدا در انقلاب اکتبر دنبال آزادی بودند. جوان امروز از ما در مقام کسی که اسلام را عرضه میکند، متوقع است ما نظر اسلام را به او عرضه کنیم. این جوان متوقع است که راهحلی را که اسلام دارد به او نشان دهیم. آیا میتوانیم به او بگوییم هرکسی، حتی اگر فاسق و ظالم باشد و با کودتا و زور سر کار آمده باشد، اطاعتش واجب است؟! این را نمیتوانیم بگوییم، از ما نمیپذیرد. اگر چنین بود، اصلاً اسلام برای چه آمده است؟ پیش از اسلام جاهلیت عرب بود و اطاعت از ارباب زر و زور لازم بود. درست است آن زمان واجب و وجوب نبود، اما لازم بود و مردم را به اطاعت مجبور میکردند. اگر ما بگوییم که نقش اسلام فقط این است که به همان حاکمیت زمان جاهلیت مشروعیت بدهد، سخن نادرستی گفتهایم. این سخن اشتباه است که بگوییم پیش از اسلام اگر کسی تخلف میکرد، فقط مجازاتش میکردند، اما اسلام که آمد غیر از اینکه متخلف را در این دنیا مجازات میکنند، در آخرت هم مجازات خواهند کرد. به عبارت دیگر اگر بگوییم فایدۀ اسلام فقط این بوده است، این سخن را از ما نمیپذیرند.
لزوم معرفی صحیح نظریه اسلام درباره حکومت
در اسلام باید درباره حکومت، نظر عرضه کنیم. مردم نمیتوانند بدون حکومت زندگی کنند. به فرمایش امیرالمؤمنین)علیه السلام): «لابد لکل قوم من امام». بنابراین نظریه اسلام را باید به آن صورتی که جوابگو باشد عرضه کنیم تا ذهن کنجکاو جوان را در هر گوشه از دنیا قانع کند؛ چون جوان مسلمان فقط در کشور ما زندگی نمیکند، در آمریکا هم جوانان مسلمانی هستند که با عشق و علاقه قرآن را مطالعه کردهاند و به سوی اسلام آمدهاند. اینها درباره نظریه اسلام راجع به حکومت سؤال میکنند. ما باید جوابگو باشیم؛ آیا حکومت در اسلام مثل نظام معایش است، یا بر عهده نخبگان است و یا براساس انتخاب. اگر براساس انتخاب باشد، سیره عقلاییه است، مثل نظام معایش. این پاسخ ما مبتنی بر دریافت صحیح از اسلام است. لذا از همان قرون اولیه اسلام، این بحث به دور از هرگونه تعصب، بحث رایجی بود.
بهرهمندی استعمارگران از تفرقهافکنی میان مسلمانان
در گذشته، علمای فرقههای مختلف درباره علم کلام باهم صحبت میکردند. وقتی انسان دنبال حق و اصالت است، بحث میکند. لذا ما یا همدیگر را قانع میکنیم یا قانع نمیشویم. اگر قانع نشویم، هر کسی راه خودش را دارد. اما اگر قانع شویم، حق را انتخاب میکنیم. متأسفانه امروز حرکتی در دنیا درحال شکلگیری است و نغمه این جدایی را شیعه و سنی سر میدهند. این نغمه اصالت ندارد و این تفکر ساخته و پرداخته کسانی است که استعمارشان در سرزمینهای ما سابقه دارد. هند با این عظمتی که دارد و بیشتر از یک میلیارد جمعیت آن است، مستعمره انگلستان شد. تاریخ هندوستان و استقلال هندوستان را میدانیم که چه بود و چطور انگلیسها بر آن مسلط شدند و چطور بر آن حکومت کردند. در هندوستان شیعه و سنی باهم زندگی میکردند ، اما شیعه و سنی بهگونهای نبود که به کار استعمارگران بیاید. استعمارگران بین هندو و مسلمان اختلاف ایجاد میکردند. وقتی همه، حتی در اوج مبارزاتی که گاندی داشت، در صلح و صفا بودند، ناگهان صبح گاوی را وسط خیابان سلاخی میکردند و این کار را طبعاً به عهده مسلمانها میگذاشتند و شروع به کشتار همدیگر میکردند. امروز این نغمه جدایی را کسانی سر میدهند که از این جدایی بهره میبرند.
این کار معمولاً در دادگاهها مرسوم است که وقتی قتلی رخ میدهد و شواهدی در دست نیست، سراغ کسانی میروند که ممکن است از این قتل بهرهای ببرند. امروز میخواهیم مقصر را پیدا کنیم و بدانیم چه کسانی از این جدایی استفاده میکنند. همین ایام در کنفرانسی که در مونیخ برگزار شد، وزیر دفاع اسرائیل با صراحت گفت: امروز دشمن اصلی برای همه اهل منطقه، ایران است، نه اسرائیل. وزیر خارجه ترکیه میگوید: ایران در مقام دعوت به شیعیان است، حتی وزیر خارجه اسرائیل یا وزیر خارجه عربستان چنین تعبیر کرده بود: «ایران فقط شیعه را شهروند خودش میداند و مرادش هم از شیعه مستضعفین عالم است. در قانون اساسی این کشور هم حمایت از مستضعفین هست. بنابراین ایران حکومتی دارد که با اهل تسنن در ستیز است.» ما این واقعیت تفرقهافکنی را در دنیا میبینیم.
من از شما بزرگانی که امروز در منزل مرحوم آیتالله بروجردی نشستهاید میپرسم: آیا درطول تاریخ فقیهی از شیعیان داریم که حکم بر هدربودن خون غیرشیعه کرده باشد؟ یا اینکه بگوید: مال غیرشیعه مالیت نداره؟ یا درباره ازدواجهای غیرشیعه؟
آذربایجان شوروی کمونیسم بود. افرادی آنجا ازدواج کرده بودند. ازدواجها هم همه در دفاتر و قانونی بود. ازدواجها شرعی نبود، چون اصلاً روحانی در اختیار مردم نبود که بتوانند ازدواج شرعی داشته باشند. بعدها حکومت کمونیسم ساقط شد. بسیاری از این شیعیان از ما سؤال میکردند: ازدواج ما چگونه است؟ ازدواج در هر قومی طبق آن رسمی که خودشان دارند نافذ است، حتی اگر مذهبی هم نداشته باشند. ما ازدواجهای غیرمسلمانان را به آن صورت نافذ میدانیم.
احترام آیتالله بروجردی به جنازه یهودیان
ما در طول تاریخ کنار شافعیها و در کنار حنبلیها و حنفیها زندگی میکردیم. آنها هم در ایران و در گوشهوکنار این مملکت بودند. ما همچنین کنار زرتشتیها زندگی میکردیم. در بروجرد که خود مرحوم آیت الله بروجردی بودند، جماعت بسیاری یهودی بودند.
من این قصه را بارها گفتهام: مرحوم آیت الله بروجردی در بروجرد که بودند، محله یهودینشین جمعیت زیادی داشت. خود یهودیها برای من چنین نقل میکردند: «مرحوم آیت الله بروجردی زمانی که بروجرد بودند و هنوز به قم نیامده بودند، قبرستان یهودیها از شهر فاصله داشت و در این فاصله محلههای مسلماننشین بود. وقتی هر یهودی از دنیا میرفت و میخواستند جنازهاش را به قبرستان ببرند، یک مشت بچه مسلمان جمع میشدند و به جنازه یهودی¬ها سنگ میزدند. آیت الله بروجردی که عالم مشهوری بودند، به آنها تذکر دادند و تأکید کردند، اما گوش ندادند. ایشان در منبر گفتند، باز هم فایدهای نداشت. تا اینکه آیت الله بروجردی سفارش کرده بودند وقتی یک یهودی میمیرد، به من خبر بدهید. وقتی که افراد جنازه آن یهودی را تشییع میکردند، ایشان دنبال این جنازه تا قبرستان یهودیها میرفتند. به احترام ایشان دیگر کسی به جنازه سنگ نمیزد. چندین سال این کار را تکرار کردند تا این رسم سنگزدن به جنازه یهودی فراموش شد و از بین رفت.»
وقتی در مکتب اسلام با غیرمسلمانها اینگونه رفتار میکنیم، چطور ممکن است با برادران خودمان بیتفاوت باشیم؟ ما یک قبله، یک خدا و یک پیغمبر داریم.
تأکید مرحوم آیتالله بروجردی بر تقریب مذاهب
مرحوم آیت الله العظمی بروجردی از مجلس تقریب را در قاهره حمایت ویژه کردند وتشکیل دادند. شیخ محمدتقی قمی رئیس این مجلس بود. این مجلس جماعتی نزدیک به 70 تا 75 نفر عضو داشت. از بزرگان علما مانند کاشف الغطاء و از بزرگان مذاهب مختلف در این مجلس شرکت کرده بودند. حتی شیخ حسن البنا، رهبر اخوان المسلین، عضو این مجلس بود.
کنگرهای در تهران بهمنظور تجلیل از مرحوم آیت الله بروجردی و مرحوم آقای شیخ شلتوت برگزار شده بود که آقای واعظزاده هم عهدهدار کنگره بودند و زحمات فراوانی کشیدند. در آن کنگره برادر شیخ حسن البنا سراغ من آمد. چون من منسوب به آیت الله بروجردی هستم، با من گفتوگو کرد. او به من گفت: مکاتبات بسیاری بین شیخ حسن البنا و آیت الله بروجردی بوده است. آن زمان تشکیل این مجلس در قاهره دو هدف را دنبال میکرد: 1. بررسی مسائل عمده و مهم دنیای اسلام که با مذهب سروکار داشتند، 2. اعلام نظر نهایی در بین مذاهب مختلف به این منظور که هر کسی به خود اجازه فتوا صادرکردن را در گوشهوکنار ندهد.
متأسفانه این جریانها بعد از فوت آیت الله بروجردی تمام شد. مرحوم آیت الله بروجردی معتقد به تقریب مذاهب بودند، کنگرهای در بحرین درباره تقریب مذاهب برگزار شد که من و مرحوم طنطاوی در آن شرکت داشتیم. در آن کنگره ایشان به من مطالبی گفتند و از من خواستند به مقام معظم رهبری هم پیغامشان را برسانم. سخن ایشان چنین بود: «اکثریت مسلمانان دنیا اهلسنت هستند. خود آیت الله بروجردی از کسانی بودند که میفرمودند در دنیای اسلام، ما شیعیان اقلیتیم و اهل تسنن اکثریتند؛ لذا ما باید روابط خودمان را با این اکثریت و با این مذهب تعریف کنیم. آیت الله بروجردی هنرشان این بود که برای تقریب مذاهب تلاش میکردند و آن را به عنوان یک تاکتیک، بلکه به عنوان یک استراتژی مطرح میکردند. ایشان برای تقریب، مبانی نظری داشتند.
آیت الله بروجردی میدانستند: اهل تسنن در فتوا نیاز به مرجعیت دارند، همانطور که شیعیان در فتوا به مرجعیت نیاز دارند. ایشان مرجعیت را در الازهر قرار داده بودند و مرجعیت الازهر را برای دنیای اسلام و دنیای تسنن تقویت میکردند.»
و بعد مرحوم طنطاوی گله میکردند که چرا شما بعد از آیت الله بروجردی این مجلس تقریب را ادامه ندادید؟
همچنین مرحوم طنطاوی به من گفتند: «در زمان مرحوم آیت الله بروجردی رابطه سیاسی بین ایران و مصر قطع بود، چون شاه سمت آمریکاییها بود و جمال عبدالناصر در مصر سمت شوروی بود. در واقع ایران و مصر دو قطب بودند و در رسانههایشان علیه همدیگر فعالیت و تبلیغات میکردند. زمان آیت الله بروجردی و دوران تقریب حتی یکبار سفر بزرگان قم به الازهر یا سفر بزرگان ازلاهر به قم، با وجود قطع روابط مصر و ایران، به تعویق نیفتاد. شخصیت آیت الله بروجردی بر روابط سیاسی حاکم بود. حتی بعضی از بزرگان مصر به آیت الله بروجردی نامه مینوشتند که شما در نزد شاه ایران وساطت کنید. به طور مثال ما نامه جمال عبدالناصر به آیت الله بروجردی را داریم که در آن گفته است: شنیدهایم شاه میخواهد اسرائیل را به رسمیت بشناسد، شما به او تذکر بدهید که این کار را نکند‘. یا وقتی فلسطینیها آواره شدند از آیت الله بروجردی کمک میخواستند. آیت الله بروجردی فتوا دادند که از سهم امام برای این کار خرج بکنید.»
مرحوم طنطاوی میگفتند: «الان مرجعیت را از الازهر برداشته شده و به دانشگاه مدینه منتقل شده و به دست وهابیت داده شد. وهابیت همانطور که با شما دشمن است، با ما هم دشمن است. وهابیت مذاهب چهار گانه اهل سنت را قبول ندارد. افکار وهابیت و محمد ابن عبدالوهاب ضد مذاهب است. اینها فقط ضد شیعه نیستند.»
از این مجلس تقریب و مراودات مرحوم آیت الله بروجردی با آن افراد مطالبی به دست آمد که یکی از آنها همین فتوای معروف شیخ محمود شلتوت است. مرحوم آقای واعظزاده خیلی به این فتوا اهمیت میدادند و میگفتند که آیت الله بروجردی هم به این فتوا اهیمت میدادند.
از مرحوم شیخ محمود شلتوت چنین سؤال میکنند: «کسانی هستند که از مذهب امامی اثناعشری تبعیت میکنند. آیا این تبعیت مُجزی است؟» ایشان جواب میدهند: « جایز است شرعاً عمل کردن به دستورات مذهب جعفریه که به مذهب امامیه اثنا عشریه معروف است مانند سایر مذاهب اهل سنت. »
مجزی است یعنی چه؟ یعنی مثل سایر مذاهب اربعه است. تبعیت از مذهب جعفری هم مثل تبعیت از سایر مذاهب مجزی است. ایشان لفظ اجزا را به کار میبرند. این پاسخ و این طرز فکر براساس همان مبانی نظری است که آیت الله بروجردی درباره تقریب مذاهب داشتند.
ما اکنون با مسئله تفرقه میان مذاهب مواجه هستیم و این واقعیتی است که به دور از تعصبات و به دور از منافع سیاسی باید بگوییم که عربستان میخواهد بر کشورهای اسلامی سلطه داشته باشد. اما چرا باید جنگ شیعه و سنی به راه بیندازد و بر سر ما سایه تفرقه بیفکند. اگر اسرائیل میخواهد در منطقه امنیت داشته باشد باید در سوریه هم حکومتی دستنشانده او وجود داشته باشد.
البته دشمنان اسلام نتوانستند موفق شوند. بالاخره در بین ما بزرگان و متفکرانی هستند، چه از اهل تسنن و چه از اهل تشیع. اینها درک میکنند و فهم دارند؛ لذا اینطور نبوده است که اوضاع همانگونه که دشمنان میخواهند پیش برود. اما درآمد حاصل از نفت در دست آنهاست. طالبان را همین افراد پرورش میدهند و آنها را از نظر مالی تأمین میکنند. ما طالبان را حاصل تفکر اهلسنت نمیدانیم. وقتی که طالبان بر افغانستان مسلط شدند، سهچهار کشور آنها را به رسمیت شناختند. داعش همان تفکر اهل تسنن نیست، بلکه این تفکر خاصی است که به دست افراد سیاسی با طمعهای خیلی زیاد شکل گرفته است. وزیر خارجه سابق امریکا خانم کلینتون، صریح در این باره سخن گفت.
ما در دنیای متلاطم امروز، با این افراد سیاسی که میخواهند از این مسائل در جهت نیات خودشان و پیشبردن اهداف خودشان سوء استفاده کنند، رسالت بزرگی داریم. لذا این اوضاع رسالتی را در پیش روی ما قرار میدهد.
تأکید مرحوم آیتالله بروجردی بر حدیث ثقلین
مرحوم آیت الله بروجردی روی حدیث ثقلین بسیار تکیه داشتند: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی». این حدیث هم در بین شیعه تواتر دارد و هم در بین اهل تسنن ادعای تواتر به آن نسبت داده شده است.
مطلب اول: مرحوم آیت الله بروجردی نظرشان این بود که ما از این حدیث، «امامت و ولایت» را برای اهلبیت و عترت طاهره میفهمیم.
ما شیعه هستیم؛ لذا بحث در این قسمت بحث کلامی است. کسی هم که نظر ما را قبول ندارد، با او بحث میکنیم، یا قانع میشویم یا نه. اگر قانع نشد هر کسی فکر خودش را دارد.
اهلبیت علیهم السلام؛ رمز وحدت میان مسلمانان
اما مطلب دومی هم در حدیث ثقلین هست. «کتاب الله و عترتی ما إن تمسکتم بهما لن تظلوا بعدی» این حدیث حجیت قول هم درست میکند. حجیت قولف یعنی عترت طیبه که قولشان حجت است. مرحوم شیخ محمود شلتوت هم فتوایش بر همین اساس ـ یعنی مُجزیبودن ـ است. یعنی کسانی هم که به قول عترت اعتنا میکنند، چون قول عترت حجت است، از قول خود پیغمبر )صلی الله علیه و آله) تبعیت میکنند. مثل اینکه لنین گفته باشد بعد از من از این فرد در افکار کمونیستی تبعیت کنید. رسول اکرم )صلی الله علیه و آله) هم این عترت را در حدیث معین کرده است.
مطلب سوم: حتی اگر کسی این را هم، یعنی حجیت را نپذیرفت (این نکتهای است که آیت الله واعظزاده، مرجعیت علمی، میگفتند) قبول نکرد. در صحیح بخاری نقلی از این روایت وجود دارد که «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و سنتی». در این نقل به جای «عترتی»، «سنتی» آمده است. البته در سایر کتب بزرگان اهل تسنن «عترتی» آمده است؛ اما بخاری «سنتی» آورده است. مرحوم آیت الله بروجردی میفرمودند: به فرض اینکه این نقل صحیح باشد (سنتی)، یعنی حتی از حدیث ثقلین استفاده حجیت قول نکنیم، اهلبیت و عترت طاهره راوی ثقۀ سنت نبوی هستند. امام صادق )علیه السلام) میفرمایند: «من هرچه نقل میکنم از پدرم، او از پدرش و همینطور از علی ابن ابی طالب (علیه السلام) عن رسول الله) صلی الله علیه و آله) ... است. من سنت رسول الله) صلی الله علیه و آله) را نقل میکنم.»
عمده روایات ما از صادقین (امام باقر و امام صادق علیهما السلام) است. در بین برادران اهل تسنن، ائمۀ طاهرین و اهلبیت (علیهم السلام) تا امام عسکری )علیه السلام) و حجت بن الحسن عج الله تعالی فرجه الشریف، هیچکدام تضعیف نشدند، توثیق شدند. این هم روایت است. بنابراین «کتاب الله و عترتی ما ان تمسکتم» تمسکوا به عنوان روات سنت نبوی است. بنابراین بین شیعه و سنی اختلاف نیست. درحقیقت خود اهلبیت)علیهم السلام) میتوانند رمز تقریب و وحدت بین ما باشند. از اهلبیت علیهم السلام سوء استفاده نکنیم، آنها با این بیان میتوانند رمز وحدت باشند. مرحوم آقای واعظزاده خیلی روی این مسئله تکیه داشتند که ما مرجعیت علمی اهلبیت )علیهم السلام) را نظر بگیریم.
در زمان مرحوم آیت الله بروجردی کتابهایی از ما در الازهر چاپ شد، مانند مجمع البیان طبرسی که مقدمه شیخ مجید سلیم، شیخ الازهر مصر، بر این تفسیر شیعی هست. کتاب مختصر النافع فی فقه، فقه شیعه است که علامه حلی نوشتهاند و در الازهر چاپ شد. حتی کتابهای کلامی مثل مراجعات شرفالدین که کتاب مؤدبانه و بسیار متینی است، در آنجا چاپ شد. یعنی حرکت در آن زمان حرکتی معقول و به دور از تعصب بود. بزرگان مصر و ایران معتقد بودند، ما برادریمان را داریم و حرفهایمان را هم میگوییم. نه لازم هست سنی شیعه شود و نه اینکه شیعه، سنی شود. اما همیشه در طول تاریخ حرفهای خود را هم گفتهایم. بههرحال هر کسی مذهبش را عرضه میکند و دیگران هم در انتخابکردن آزادند. این رویه تعصبات را میکشد. این رویه اعلام بزرگان ما بوده است. آیت الله بروجردیها بر این مسیر مشی کردند. برای آیت الله بروجردی تقریب مذاهب مهم بود. ایشان تقریب را تاکتیک نمیدانستند. اینطور نبود که بگویند مثلاً امروز چون مقابل آمریکا هستیم، دست به دست هم بدهیم، نه. تقریب یک استراتژی و یک مبانی نظری ایجاب میکند که ما در کنار هم باشیم. ما دور از هم نیستیم.
آیتالله بروجردی و دغدغه همه مسلمانان جهان
طبق این مبانی امیدواریم خداوند انشاءالله به همه عزیزان در انجامدادن این رسالت بزرگ توفیق بیشتر عنایت کند. این رسالتی است که ما برای امت اسلام داریم. امت اسلام امت بزرگی است و جزئی از دنیای موجود است. باید مردم را اداره کنیم و باید جوابگوی مردم باشیم. فرانسه الجزایر را استعمار کرده بود. داستان مبارزات الجزایر خیلی مفصل است. ارتش سرّی فرانسه در آنجا جنایاتی میکردند. مرحوم آقای واعظزاده از آیت الله بروجردی چنین نقل میکردند که ایشان میفرمودند: «ما نمیتوانیم اینجا بنشینیم و برادران ما در الجزایر اینگونه کشته شوند. باید عکسالعملی نشان بدهیم. نمیتوانیم به سرنوشت یکدیگر بیتفاوت باشیم و یکدیگر را ندیده بگیریم.»
این واقعیتی است که ما در سیره بزرگانمان در طول تاریخ داشتهایم. مرحوم آقای واعظزاده در این مسیر خیلی تلاش کردند و هدفشان این بود که به بیانهای مختلف این مطالب را عرضه کنند؛ چون ایشان قرابت بسیاری با مرحوم آیت الله بروجردی داشتند و در رجال و در جامع احادیث الشیعه با ایشان کار کرده بودند و فراوان نظرات ایشان را در این باب شنیده بودند.
مرحوم شیخ محمود شلتوت فتوایشان را برای آیت الله بروجردی فرستادند. آقای واعظزاده و آقا شیخ محمدتقی قمی، دبیر دارالتقریب، این مطلب را برای من نقل کردند که وقتی این فتوای شیخ محمود شلتوت به دست آیت الله بروجردی رسید،، ایشان فرموده بودند: «دلم میخواهد وصیت کنم که این فتوا را در کفن من بگذارند.»
اما ایشان آقاشیخ محمدتقی قمی را مأمور کردند که این فتوا را به مشهد و به موزه آستان قدس ببرند. الان هم در مشهد، در موزه آستان قدس است. در مشهد هم استقبال فوقالعادهای ترتیب دادند. مرحوم آیت الله سید محمدهادی میلانی، از مراجع بزرگ، آنجا به استقبال آمدند و جلسه تشکیل دادند و این فتوا را گرفتند که امروز در موزه آستان قدس رضوی محفوظ است. حتی من گاهی هم دیدهام که آقای شیخ احمد الطیب، شیخ الازهر موجود، به این فتوا هم حساسیت دارد و خیلی تکیه میکند که «ما این فتوا را از شیخ محمود شلتوت داریم و بههرحال برادران شیعه مثل اهل تسنن هستند.» اینها اظهارات ایشان است که ما هم از ایشان تشکر کردیم و با ایشان مراوده داریم. تفکر عقلایی هر دو طرف همیشه این بوده است، بنابراین باید عصبیتهای قومی را به حساب افراد بگذاریم، نه به حساب مکتب.