۰۶ آذر ۱۴۰۳ ۲۵ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۹ : ۰۵
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ نُصْرَتَهُ وَ رِضَاهُ وَ رأفَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
«وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطیعُکُمْ فی کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ * فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَهً وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ * وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی الْأُخْری فَقاتِلُوا الَّتی تَبْغی حَتَّی تَفیءَ إِلی أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما».[۲]
مصاف نفس انسان با ایمان
در این آیات مبارکات، خداوند عزیز به اسراری از خلقت مؤمن اشاره فرموده و پرده برداشته است که فقط ظاهر مؤمن را نبینید که نماز میخواند و شهادتین را به زبان جاری میکند بلکه اینطور ببینید که در ظرف و کشور جان مؤمن پیروزی، ایمان است و شکست کفر و فسوق و عصیان. در این درگیری باطنی که فطرت با طبیعت، انسانیت با حیوانیت و سبوعیت و شیطنت دارد که مولای ما، حضرت ابا ابراهیم، موسی کاظم (علیه الصّلاه و السّلام) برای عقل جنود و لشکری را معرّفی فرمودهاند و برای جهل نیز جنود و سپاهی را نشان کردهاند. عقل انسان با لشکری که دارد همواره با جهل انسان در مصاف هستند، هوای نفس انسان با عقلانیت، با ایمان، با توحیدی که در باطن ما وجود دارد دائماً مقابله دارد. از یک طرف شیطان و هوای نفس و طبیعت و غریزه است که ما را به گناه و عصیان میخوانند، به کفر مصطلح، به کفر لغوی میخوانند.
تعبیر قرآن از کفر و کافر
ما به اشخاصی که منکر خدا و نبوّت خاتم انبیاء و ضروریات دین هستند گفته میشود و ما به آنها کافر میگوییم. قرآن کریم علاوه بر اینکه اینها را کافر مینامد، کسانی که نعمت نشناس یا نمک نشناس (قدر نشناس) هستند، نعمت الهی را به جا مصرف نمیکنند «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ»[۳]، «کَفَرْتُمْ» در اینجا به معنای اینکه کافر شدید و دست از دین برداشتید نیست، «لَئِنْ کَفَرْتُمْ» یعنی اگر ناسپاسی کردید، یعنی کسی که نعمت خدا را نمیبیند، انقلاب را با این همه آثار و انقلاب را نادیده میگیرد، چه بسا میگوید قبل از انقلاب وضع بهتر بود. این کفران نعمت است، این یک نوع کفر است.
قلوب منحرف از ایمان
اینکه در قرآن کریم در این آیه میفرماید: خدا قلب شما را نسبت به ایمان مجذوب قرار داد، قلب شما شوق پیدا کرد که نور ایمان را به درون خود راه بدهد، در را باز کردیم تا ایمان در دل شما مستقر شد ولی خدا درِ دل بعضی از افراد را بست «خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ وَ عَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَهٌ»[۴] در اثر کفران نعمت یا انجام بعضی از گناهان، خدای متعال نور هدایت را در وجود بعضی از اشخاص خاموش میکند، ایمان در دل این شخص نابود میشود.
قلوب مجذوب ایمان
امّا کسی که مؤمن است خدا درِ دل او را باز گذاشته است، آن را لاک و مهر و قفل نکرده است، دل برای ملائکه باز است، دل برای ورود امام زمان (عجّل الله فرجه) و اجداد طاهرین او باز است، دل برای پیغمبر خدا آمادگی دارد. دل، مرکز تجلّی اسماء حسنای خداوند منّان است که مجموعهی این اعتقادات پاک، مجموعهی آنچه لوازم ایمان به خدا است نور است و خدا درِ دل مؤمن را باز کرده و این نور عالم تاب نبوّت، نور پر فروغ قرآن کریم، نور غیب و شهود امیر المؤمنین (علیه السّلام)، سرّ الانبیاء و ائمّهی اطهار (علیهم السّلام) چون پنجره بلورین بوده حجاب نور نیست، نور میتابد، از شیشه میتابد، از روزنهها میتابد.
قلب انسان مؤمن جایگاه رحمت الهی است
قلب شما مرکز رفت و آمد ملائکه است، مرکز نزول اجلال نور پیغمبر و حضرات معصومین است. شما امامان را در دل خود قرار دادید. قلب شما خانهی خدا و رسول خدا و ائمّهی اطهار (علیهم الصّلاه و السّلام) است و چون جایگاه پیامبر و ائمّه قرار گرفته است شیطان نمیتواند دور پیغمبر بگردد.
عدم دسترسی شیطان به بندگان مخلَص
در قرآن کریم جنگ شیطان با بنی آدم را مجسّم کرده و حرفهای شیطان را منعکس فرموده است. شیطان گفته: «لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ * إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ»[۵] دست شیطان باز است و به همهی بنی آدم دسترسی دارد امّا خدای متعال یک گروه را از قول خود شیطان استثناء کرده است و آن عباد مخلَص پروردگار متعال است. کسانی که مخلَص هستند چنان نور شدیدی دارند و فوران ایمان آنها قوی است، شیاطین به حریم آنها راه ندارد. آنها آنقدر قوّت و قدرت دارند که شیطان نمیتواند به آنها نزدیک بشود، رذائل اخلاقی نمیتواند به آنها نزدیک بشود.
مرحوم کلینی در کافی شریف از قول حضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام) نقل میکند که این دو گروه و دو لشکر جهل و کفر از آغاز خلقت با هم در جنگ بودهاند: «الَّذینَ آمَنُوا یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ الطَّاغُوتِ»[۶] مؤمن در راه خدا میجنگد، کافر هم در راه طاغوت میجنگد، این جنگ همیشه در تاریخ برقرار است، هم در بیرون برقرار است و هم در درون برقرار است.
دل مؤمن همرنگ کفر نمیشود
خدای متعال به مؤمن نصرت رسانده و ایمان را غالب کرده است. وقتی ایمان غالب شد، لشکر عقل در آن دل مستقر است، قهراً لشکر جهل مغلوب و مطرود است و به این دل راه پیدا نمیکند. لذا خدا فرمود: «کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ»[۷] اینها مطرود هستند، دل شما پذیرای اینها نیست، اصلاً نمیپذیرد. دل مؤمن نسبت به کفر، نسبت به فسق، نسبت به عصیان دافعه دارد، او بیگانه است، نمیتواند با کافر و فاسق و عاصی دوستی کند. همانگونه که با عصیان و کفر و فسق مقابله میکند، هر جا که کفر باشد که کافر است، هر جا فسق باشد که فاسق است، هر جا عصیان باشد که عاصی است دل مؤمن آنجا همخوانی ندارد.
نفرت از بدیها و تمایل به خوبیها فطری است
برائت، تبرّی لازمهی تکوینی وجود مؤمن است. مؤمن از کافر نفرت دارد نه اینکه تلقین کند که ما نباید با کافر رابطه داشته باشیم. حکم سیاسی است ولی عمیقتر از حکم سیاسی است، مسئلهی وجود است، مسئلهی نور و ظلمت است، ظلم و عدل است، مقابل هم هستند، با هم سازش ندارند. معروف، برای مؤمن شناخته شده است. نماز معروف است، حج معروف است، جهاد معروف است، احسان معروف است، صلهی رحم معروف است، مهربانی و خوش اخلاقی معروف است، دستگیری از فقرا معروف است، رسیدگی به پدر و مادر معروف است. آنچنان فطرتها این فضائل اخلاقی را خوب میشناسند که از خود میدانند. لذا شما پیش مؤمن از جوانی تعریف کنید و بگویید پدر یا مادر پیری دارد که شب و روز مواظب پدر و مادر خود است، شما هیچ کسی را پیدا نمیکنید که بگوید عجب انسان نادانی است. میگویند چه انسان خوبی است. چرا؟ چون شناخته شده است، این کار، کار خوبی است. یا مدافعین حرم، کسانی که در جوانی خود، در عنفوان ازدواج، همسر جوان خود را میگذارند، تنها فرزند به دنیا آمده را رها میکند و به جبهههای جنگ میرود، فطرتهای انسانی چه میگویند؟ آیا نمیگویند این انسان، با گذشت و ایثارگر است؟ میگویند او چه انسان فوق العادهای است، توانسته است همسر و فرزند و دنیا بگذرد!
اینها مسائلی نیستند که کسی تلقین کند و تحت تأثیر تلقین کسی طوفانی بشود و تصمیمی بگیرد، اینها در وجود انسان است، کسی که مؤمن است خدا این نور را در سویدای دل انسان قرار داده است و کسی که مؤمن نیست، آن سه گروه کفر و فسوق عصیان در دل آنها جای دارد، یعنی ایمان در دل آنها سو ندارد، نور ندارد.
نور ایمان، عنایت الهی است
در تاریکی است که دزد و دشمن میآید. کفر دزد است، دزد سرمایهی آخرت! فسق غارتگر سرمایهی آخرت است، عصیان، قفل درِ بهشت است، مانع میشود انسان به آنجا برود. اینها در تاریکی میآیند امّا اگر نور ایمان، آفتاب ایمان در دل کسی بتابد آنها دیگر جرأت نمیکنند وارد این دل بشوند و این فردی که سرمایهی ایمان دارد، گنج ایمان دارد، ایمان در قلب او تزیین شده است، نقاشی خدا است، نقشهی عرش الهی در این دل وجود دارد که عرش الهی بر چهار پایه است«سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ» خدا نقاشی کرده و این چهار رمز را در دل مؤمن قرار داده است. این همان سرّ و رازی است که پروردگار متعال در این آیه برای مؤمنین بازگو کرده است تا بدانند ایمان، موهبت الهی است، عطیه و بخشش خدا است. اگر مؤمن هستیم بر خدا منّت نگذاریم، سپاسگزار خدا باشیم، بدانیم که ایمان، سرمایهای است که خدا آن را به ما داده است نه اینکه ما بدون عنایت خدا میتوانستیم از این سرمایه بهرهمند باشیم و اگر ما کفر نداریم، اگر فاسق نشدیم، اگر گرفتار عصیان، طغیان، چموشی، گردن کشی در برابر خدا نیستیم، به معصیت افتخار نمیکنیم، اطراف گناه نمیگردیم هنر ما نیست،
ایمان، سلاح مبارزه با کفر و فسق و عصیان
«کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ»، این دست خدا است، خدا حمایت کرد و وجود شما را از این بدیها مطرود کرد، وجود شما را دارای دافعه قرار داد. همانگونه که موجودات برای حفاظت خود، صیانت از حیات خود به طور طبیعی از طرف خدا مجهّز هستند، مثلاً بعضی از حیوانات چنگال قوی دارند مثل شاهین، بعضی از حیوانات پنجهی قوی دارند، بعضی از حیوانات دندان کشندهای دارند. اینها برای حفظ حیات آنها است لذا دشمن را با این ابزار طرد میکنند.
خدای متعال مؤمن را به ایمان مجهّز کرده است که با این اسلحه هم کفر را دور میکند، هم فسق و هم عصیان را. این در دل و وجود مؤمن است نه اینکه در ذهن او باشد. ذهن، جای علم است امّا قلب جای ایمان و نور است، جای محبّت است، جای عشق است، انسان با دل خود عاشق میشود، با فکر خود عاشق نمیشود، گاهی فکر انسان را از عشق به چیزی منع میکند امّا دل در اختیار فکر نیست، دل برای خود قانونی دارد، دل سازمان جدایی است.
تصرّف خدا باعث جایگیری ایمان در دل میشود
مؤمنی که تعقّل دارد صرف عقلانیت او نیست، خدا در دل او تصرّف کرده و مهر به امیر المؤمنین (علیه السّلام)، عشق به امام زمان (عجّل الله فرجه)، سوز دل نسبت به امام حسین (علیه السّلام) را قرار داده است.
شکر نعمتهای خدادادی
ما باید همیشه برای این نعمتهای خدادادی شکر کنیم. برای نعمت امنیت، به نعمت انقلاب و به نعمت ایمان که ما مؤمن هستیم، شکر کنیم که خدا دم به دم به ما ایمان میدهد. اگر خدای متعال یک لحظه آفتاب ایمان را گرفتار افول و غروب کند ما هم مثل آدمهایی که عاقبت به شر شدند، مؤمن بودند و یک مرتبه کافر شدند، ما هم عاقبت به شر میشویم. خیلی افراد انقلابی بودند ولی انقلابی نماندند، خیلی افراد جبههای بودند ولی جبههای نماندند. خیلی افراد مهر امیر المؤمنین (علیه السّلام)و عشق ائمّه (علیهم السّلام) را داشتند، به مجالس میآمدند، روضه میگرفتند امّا یک مرتبه همهی توفیقات از آنها گرفته شد.
هم ایمان و لازمهی ایمان، کشش به سوی امیر المؤمنین و ائمّهی هدی (علیهم السّلام) و عشق به پیغمبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و قرآن و تدارک عالم آخرت و زندگی ابدی و نعمتی خدادادی است و هم اینکه انسان میترسد از اینکه غیبتی در زندگی او واقع بشود، دروغی گفته شود.
احوال علما در مواجهه با گناه
مرحوم میرزا جواد ملکی تبریزی، استاد حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) که عارف سالک الی الله و جزء موفّقین روزگار است، شخصی در محضر ایشان غیبتی را شروع کرده بود و بدگویی کسی را میکرد. میگویند بیاختیار رنگ ایشان مثل گچ شده بود. مثل آدمی که گرگ ندیده و یک دفعه گرگ ببیند، یک مرتبه مار یا اژدها به او حمله کند چه حالی پیدا میکند؟ آقا میرزا جواد چنین حالتی پیدا کرده بود، مرتعش شده بود، رنگش پریده بود. وقتی این حالت برای او پیش آمده بود. به طرف گفته بود: تو برای من یک سال مشکل درست کردی. به این میگویند: «کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ» اصلاً وجود سازش ندارد، با گناه سازگاری ندارد. گناه مانند میکروب است، اگر انسان سالم دچار میکروب بشود تب میکند، میلرزد، مشکل و درد پیدا میکند. وقتی بیماری عارض میشود آدم سالم عکس العمل دارد. دل سالمی که ایمان دارد با میکروب گناه، با فسق و عصیان ناسازگاری دارد، وقتی وارد شد رنگش تغییر میکند، بر خود میلرزد، بیخوابی میکشد و همواره اضطراب دارد که مبادا بخشیده نشود. این محبوبیت ایمان و مکروهیت کفر، همه از نعمتهای بی بدیل پروردگار منّان است.
امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) که این ایّام، ایّام تجدید خاطرهی امام و انقلاب امام و حماسهی مردم به پا خاستهی شهید دادهی ولایتمدار ایران است، خدا در وجود امام از این موهبتهای الهی به وفور قرار داده بود.
اثرات تابش نور یقین بر قلب انسان
شنیدید، شاید در همین محفل هم شنیده باشید که در اصول شریف کافی، مرحوم کلینی (رضوان الله تعالی علیه) نقل میکند که وجود نازنین پیغمبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نماز صبح را به جماعت خواندند، برگشتند و جوان دلشده و رنگ پریده را دیدند که بسیار خود باخته بود. حضرت به او فرمودند: «کَیْفَ أَصْبَحْتَ؟»[۸] به حضرت فرمود: در حال یقین هستم، «أَصْبَحْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مُوقِناً». حضرت فرمودند: هر ادّعایی دلیل و شاهد لازم دارد، شاهد اینکه شما اهل یقین هستید چیست؟ عرض کرد: شاهد من این است که دیگر شبها نمیتوانم بخوابم. یا رسول الله، من آنچنان به جهنّم یقین دارم که گویا صدای شرارههای آتش جهنّم در بیخ گوش من شنیده میشود و چنان به بهشت یقین دارم که گویا بهشتیان را متنعّم در بهشت میبینم. بعد از اظهار اینکه این یقین من را بیخواب کرده، سرگردان و بیقرار و بیدل کرده است و اینکه پشت پردهی غیب را میبینم، وقتی این را گفت، عرضه داشت: یا رسول الله، اگر شما به من اجازه بدهید من عرض میکنم در محضر شما چه کسانی اهل جهنّم هستند و چه کسانی اهل بهشت. حضرت رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: «هَذَا عَبْدٌ نَوَّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ بِالْإِیمَانِ»، او بندهای است که خدا قلب او را به ایمان منوّر کرده است، همین آیهی «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ»[۹] یعنی «هَذَا عَبْدٌ نَوَّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ بِالْإِیمَانِ»، خدا دل او را با چراغ ایمان فروغ و روشنی داده است.
وقتی پیغمبر اعظم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) او و ایمان و یقین او را تأیید کرد، عرضه کرد: یا رسول الله، من از شما درخواستی دارم. حضرت فرمودند: درخواست تو چیست؟ عرض کرد: دعا کنید خدا شرب شهادت را به کام من هم بریزد، من با شهادت از دنیا بروم. پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در حقّ او دعا کردند و این جوان در یکی از جنگهای بعدی جزء شهدایی بود که در رکاب پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در خون خود غلتید. این تجسّم «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ» است.
از اثرات یقین به خدا
وجود امام باقر (علیه السّلام) نقل میکنند: به پیغمبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرضه داشتند، حضرت عیسی بن مریم (علیه السّلام) بر روی آب راه میرفتند و پای ایشان داخل آب فرو نمیرفت و مثل راه رفتن در خشکی روی آب نیز راه میرفتند. حضرت فرمودند: «لَوْ زَادَ یَقِینُهُ»[۱۰] اگر یقین او اضافه بود در هوا هم راه میرفت. این یقین قلبی همان اکسیری است که خدای متعال در وجود آدم قرار میدهد، هر چقدر قویتر بشود، رابطهی انسان با کسانی که غریزی زندگی میکنند فرق میکنند.
نمونههایی از اهل یقین
اگر پیغمبر حارثه بن زید را در آن حال میبیند و او عرضه میدارد که علامت یقین من این است که شبها نمیتوانم بخوابم، (خواب هرگز نکند آنکه دلش بیدار است) امام هم اینطور بود، امام شبها خواب نداشت. نماز شب امام در تمام طول عمر ایشان برقرار بود، امام دو ساعت مانده به صبح بیدار میشد و هم نماز شب داشت و هم گریهی سحر داشت. گریههای جانسوز داشت، مثل صعقههای جدّ خود، امیر المؤمنین (علیه السّلام) بود. چون اهل یقین بود، خدا در وجود او تجلّی کرده بود، ایمان را در دل او مستقر کرده بود لذا امام از هیچ قدرتی حساب نمیبرد.
یقین رزمندگان جوان ایران در دفاع مقدّس
رزمندگان ما با چه جرأتی به جنگ جهانی مبادرت کردند؟ یک بسیجی کم سن و سال میرود و با قدرت بزرگ عالم میجنگد، جنگ هشت سالهی ما جنگ ایران و عراق نبود، جنگ ایران و آمریکا بود، جنگ ایران و شوروی بود، جنگ ایران و انگلیس بود، جنگ ایران و آلمان بود، جنگ ایران و فرانسه بود، جنگ ایران و همهی کشورهای عربی منهای سوریه و لیبی بود! همهی دنیا با ما میجنگیدند. چرا رزمندگان ما نمیترسیدند؟ یقین بود، آنها همگی مانند حارثه بن زید شده بودند. دلهای آنها چشمهی ایمان و عشق به خدا بود و شهادت را برای خود سعادت میدانستند و باور کرده بودند که خدا آنها را دعوت کرده و آنها به دعوت خدا لبّیک گفتهاند و این یقین و ایمان بود که مملکت را در برابر دنیا پیروز کرد.
نظر امام خمینی (رضوان الله علیه) در مورد رابطه با آمریکا
امام (رضوان الله تعالی علیه) میفرمودند: رابطه بین ایران و آمریکا، رابطه بین غارتگر و غارت شده است، رابطهی بین مظلوم و ظالم است، رابطهی بین میش و گرگ است. بعد فرمودند: ما آمریکا را زیر پا له میکنیم! ایشان با چه پشتوانهای چنین جملهای را میگفتند؟ آیا امام بلوف میزد؟ امام فقیه و حکیم و مفسّر و متکلّم و محقّق بود، امام اهل سحر بود، اهل ضجّه و انابه در شب بود، امام اهل بلوف زدن نبود، بنابراین میگفت: ما آمریکا را زیر پا له میکنیم.
خداوند پشتیبان انسان با ایمان است
وقتی ایمان در وجود انسان مستقر بشود انسان حماسی میشود، شجاع و نترس میشود و در برابر قدرتها کرنش نمیکند چون خدا پشتوانهی او است. آنها چه کسی را دارند؟ قدرت مطلقه با ما است، آنها کسی را ندارند. این شعارها و تهدیدهایی که امروز آمریکا علیه ما به کار میبرد، این تازه کار بی تجربهی بد سابقه رجز میخواند علامت شجاعت او نیست بلکه علامت ترس او است، او دیده، او سیلی خورده است.
دست قدرت خدا در واقعهی طبس
امام که فرمودند: ما آمریکا را زیر پا له میکنیم، مگر این کار را انجام نداد؟ آیا واقعاً در جریان طبس، آمریکا زیر پا له نشد؟! این قدرت اتمی و علمی برجسته در دنیا که همهی امور خود را رصد میکنند و بهترین اخترشناسان و هواشناسان را در اختیار دارند، تلسکوپها و میکروسکوپها را دارند و ارتش جهنّمی آنها با روانشناسها و جامعهشناسها و سیاسیون با هم برنامهریزی میکنند، چطور نتوانستند طوفان را در طبس پیشبینی کنند؟! چطور بدون هیچ سربازی آمریکا در عملیات خود شکست خورد؟ ایمان امام بود که آمریکا را زیر پا له کرد.
دعوت به تقویت ایمان به خدا
بیایید اهل ایمان باشیم، بیایید از گناه، از فسق، از عصیان، از کفر پرهیز کنیم که اگر به خدا نزدیک بشویم به قدرت و عزّت نزدیک شدیم، به پاکی نزدیک شدیم ولی وقتی از خدا دور میشویم از همهی این ارزشها دور میشویم آن وقت تبدیل میشویم به موجودات ترسو و زبون و چاپلوس تبدیل میشویم که در برابر شیاطین و شرق و غرب تسلیم میشویم. ترس نه تنها مشکل را حل نمیکند بلکه مشکل را دو چندان میکند. اگر بخواهیم ترسو نباشیم باید در سنگر ایمان بنشینیم و دل ما با اکسیر ایمان تحوّل پیدا کند. من بار دیگر این پیروزی ایمان و یقین را، پیروزی ناله و انابههای سحر را بر کفر شرق و غرب به امام زمان (عجّل الله فرجه) و ملّت عزیز تبریک و تهنیت عرض میکنم.
پی نوشت:
[۱]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– سورهی حجرات، آیات ۷ تا ۹٫
[۳]– سورهی ابراهیم، آیه ۷٫
[۴]– سورهی بقره، آیه ۷٫
[۵]– سورهی حجر، آیات ۳۹ و ۴۰٫
[۶]– سورهی نساء، آیه ۷۶٫
[۷]– سورهی حجرات، آیه ۷٫
[۸]– الکافی، ج ۲، ص ۵۳٫
[۹]– سورهی حجرات، آیه ۷٫
[۱۰]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۱۱، ص ۱۹۸٫
منبع:مهر