دست وپای پرترکش واصراربه ماندن درخط مقدم
فرمانده لشکر از جواد میخواهد به خاطر جراحت زیاد به عقب برگردد اما جواد قبول نمیکند و تنها یک جمله را تحویل فرمانده میدهد. جواد میگوید: «یک بار بر میگردم عقب، آن هم برای همیشه».
عقیق:در خاطره ای درباره شهید جواد دلآذر آمده است؛ عملیات والفجر 8 تازه
شروع شده بود. نزدیک دو ماهی بود که جواد خواب و خوراک نداشت. همه زندگیاش
شده بود عملیات.
زمانی که فرمانده لشکر به خط میرود، جواد را میبیند. در حالی که دست و پایش پر بود از ترکشهای ریز و درشت.
از او میخواهد با این وضعیت برگردد عقب.
اما جواد قبول نمیکند و تنها یک جمله را تحویل فرمانده میدهد. جواد میگوید: «یک بار بر میگردم عقب، آن هم برای همیشه». کتاب مسافران آسمانی، ص 69.
منبع:تسنیم