۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۴ : ۱۹
با وجود داستانهایی که در این زمینه به وفور شنیدهایم اما با روزمرگی از این عنایات غافل هستیم. در اینجا به دو داستان از اساتید عرفان اشاره میکنیم:
آیت الله ناصری با بیان اینکه یکی از دفعاتی که به دیدار مرحوم کشمیری
رفته بودم، از ایشان اسم اعظم را خواستم. ایشان گفتند اگر اسم اعظم را
میخواهید به در خانه امام زمان - عجل الله تعالی فرجه الشریف - بروید و
از این اسم شریف: «یا صاحب الزمان أغثنی یا صاحب الزمان أدرکنی» نگذرید.
این اسم اعظم حق است، به آن توجه داشته باشید.
وی افزود مرحوم کشمیری
به دنباله گفته خود این ماجرا را برای بنده تعریف کردند؛ سفری به خراسان
رفته بودم. در مسیر برگشت از تهران به قم رفتم تا یکی از آشنایان و بستگان
را ببینم و بعد به عراق بازگردم. در نیمه شبی که هوا سرد بود، اتوبوس مرا
جلوی صحن حضرت معصومه - سلام الله علیها - پیاده کرد. من هم پیاده شدم.
امّا من پیرمرد 85 ساله با چمدان و ساک کجا بروم؟ من که آدرس را بلد نیستم و
کسی هم نیست که از او نشانی را بپرسم. مقداری ایستادم، دیدم خبری نشد. با
خودم گفتم ما که صاحب و ملجأ داریم. بهتر است از ایشان استمداد کنم. ساک را
به یک دست گرفتم و عصا و چمدان را هم به دست دیگر. چشمانم را بستم و در
پیادهرو به طور مرتب میگفتم: «یا صاحب الزمان أغثنی یا صاحب الزمان
أدرکنی» مکرّر این اسم را تکرار میکردم و راه میرفتم. یک دفعه سنگین شدم و
بعد از آن نگاه کردم و دیدم بر در یک خانهام. نگاه کردم، دیدم اسم همین
اقوام ما بر در نوشته است. در زدم، آمد و دیدم خودش در را باز کرد و
متحیرانه از من پرسید، چطور و با چه آمدی؟ گفتم آمدم دیگر و به داخل خانه
رفتم.
آیت الله ناصری با بیان اینکه اسم حضرت بقیـةالله(عج) اسم اعظم حضرت حقّ است و در گرفتاریهای روحی، معنوی، جسمی، مادی توجه و توسّلتان به این اسم شریف باشد، گفت: خدا شاهد است بنده مکرّر گرفتاریهای مختلفی داشتم مخصوصاً در فشارها و ناراحتیهای خارجی با این ذکر نتیجة قطعی گرفتهام.
حجه الاسلام و المسلمین علی بهجت(فرزند حضرت آیت الله بهجت«رحمه الله علیه») داستانی را نقل میکند که مؤید مطلبمان است. داستانی که ایشان نقل میکند به این شرح است که روزی مرحوم آیت الله فهری - برای سالیان متمادی نماینده امام خمینی«رحمه الله علیه» و مقام معظم رهبری «حفظه الله» در کشورهای مختلف عربی بود- خدمت آیت الله بهجت (رضوان الله علیه) رسیدند و به ایشان گفتند که بنده و شما از جوانی با هم رفیق بودیم اما من در جوانی یک سید جوان خام بودم و عقلم نمیرسید که چگونه باید طی طریق کنم اما شما در آن زمان با بزرگان نشستید و عقلتان رسید که باید چه کار کنید اما بنده از شما گلهمند هستم که حق رفاقت را به جا نیاوردید و دست من را نگرفتید و اکنون هم که کار از کار گذشته چون پیر شدم و توانی برای حرکت ندارم اما اکنون مهمان شما هستم و از خانهتان نمیروم تا یکی از عنایات خاصی که حضرت امام رضا «علیه السلام» به شما کرده است را بگویید.
وی با بیان اینکه مرحوم آیت الله بهجت با شنیدن این مطلب به شدت منفعل شده بود در پاسخ آیت الله فهری گفت: یک مرتبه که خدمت امام رضا (علیهالسلام) مشرف شده بودم؛ امام رضا (علیهالسلام) 10 مطلب را به من فرمود که یکی از آنها را به شما عرض میکنم. امام رضا (علیهالسلام) فرمودند که «مگر امکان دارد که شخصی به ما پناه بیاورد و ما او را پناه ندهیم.»