۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۱ : ۰۳
*با توجه به اینکه ما در جوامع اسلامی هویت های مختلفی داریم ایجاد وحدت چگونه امکان می یابد؟ یک تعارض اولیه در مورد بحثهای معطوف به وحدت وجود دارد که تعارض بین هویت و وحدت است. یعنی وقتی ما به یک مبنای هویتی دامن میزنیم، چون هویت میخواهد انسجام ایجاد کند ولی در عین حال یک دیگری را نیز تعریف میکند. این هویت در عین حال که دنبال انسجام است اما به طور متناوب یک شکاف هم ایجاد میکند. چطور میشود ما هم هویتمان را به عنوان شیعه و محب اهل بیت حفظ کنیم ولی در عین حال این هویتگرایی منجر به شکاف در امت اسلامی نشود؟
با تشکر از شما به خاطر پرداختن به موضوعات مورد نیاز جامعه امروزی ما و به خاطر فرصتی که در اختیار بنده قرار دادید در پاسخ به این پرسش شما باید عرض کنم اصولا وحدت که البته بنده کلمه «همگرایی» را دقیقتر از آن می دانم و به همین دلیل در این مصاحبه از کلمه «همگرایی» استفاده می کنم در جایی ممکن و قابل تصور است که که هویت های متکثر وجود داشته باشد.
اگر دو چیز با هم متفاوت نباشند و هویت های مستقل و جدا از هم نداشته باشند همگرایی آنها و به قول شما وحدت آنها چگونه قابل تصور است؟ من اجازه می خواهم پیش از آن که به قسمت پایانی پرسش شما بپردازم و مشخصا در باره چگونگی جمع بین هویت گرایی شیعی و همگرایی امت اسلامی سخن بگویم برای روشن شدن صورت مسأله نکته ای را در باره هویت توضیح دهم.
انسانها هویت های گوناگونی دارند، مثلا یک فرد را در نظر بگیرید که مثلا از نظر نژادی به یکی از اقوام ایرانی وابسته است و بنابراین حس تعلق هویتی به آن دارد، از نظر محل سکونت مثلا در قم زندگی می کند و یک حس هویتی نسبت به این شهر دارد، از نظر شغلی مثلا معلم است و هویت معلمی هم برایش بسیار ارزشمند است، از نظر گرایش سیاسی فلان گرایش دارد و این گرایش برای او هویت بخش است، از نظر ورزشی به فلان ورزش و فلان باشگاه علاقه شدید دارد و بخشی از هویت خود را در این طرفداری از باشگاه محبوب خودش می یابد.
می توان ابعاد دیگری برای این نوع هویت های چندگانه ذکر کرد. اینها هویت های عرضی هستند یعنی در عرض هم قرار دارند و یک فرد همزمان همه آنها را دارد. نوع دیگری از هویت ها را می توان در نظر گرفت که طولی هستند. مثلا یک فرد در خانواده خودش به هر حال با دیگر اعضای خانواده تفاوت دارد ولی این چند عضو متفاوت در کنار هم یک خانواده را تشکیل می دهند. این خانواده تشکیل شده از اعضای مختلف در مقایسه با همسایه ها یک خانواده با هویت مستقل و متمایز از آنها به حساب می آید و خانواده های دیگر هم همین وضعیت را در مقایسه با این خانواده دارند.
ولی این خانواده های گوناگون و متفاوت از هم در کنار هم مثلا یک مجتمع مسکونی یا یک کوچه یا یک محله را تشکیل می دهند که این محله تشکیل شده از خانواده های مختلف در مقایسه با محله های دیگر یک هویت مستقل دارد و به همین ترتیب یک شهر از محله های مختلف تشکیل شده در حالی که خود آن شهر یک هویت مستقل دارد و به همین ترتیب یک کشور که هویت مستقل دارد و در بسیاری از موارد برای مردمانش یک عنصر بسیار مهم هویت بخش است در درون خودش از استان های مختلف شهرهای مختلف و روستاهای مختلف و محله های مختلف و خانواده های مختلف و سرانجام افراد مختلف تشکیل شده است. طبعا می توان این سلسله مراتب را به قاره ها و سرانجام به بشریت و کل کره زمین گسترش داد.
اینها هویت های طولی است یعنی در طول هم قرار دارند و تعلق فرد به هر یک از این هویت های طولی هیچ منافاتی با تعلق با یکدیگر ندارد و اصولا همانطور که ذکر شد تا این تکثر و تعدد و تنوع هویت ها وجود نداشته باشد هیچ همگرایی معنی پیدا نمی کند. اگر یک انسان برای همیشه تنها زندگی کند همگرایی او با دیگران از اساس بی معنی است.
حال در باره پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام و برادران و خواهران عزیز اهل سنت هم باید گفت که شیعه بودن و همزمان سنی بودن قابل جمع نیست زیرا دو هویت مستقل از هم هستند ولی اگر ما یک چتر عام و گسترده تر دیگری به نام امت اسلامی را در نظر بگیریم که هم من شیعه و هم برادر و خواهر سنی من هر دو عضو آن هستیم، آن وقت مشاهده می کنیم که این دو هیچ تعارضی با هم ندارند.
چون در مقیاس مذهبی که نگاه کنیم ما پیرو دو مذهب متفاوت هستیم و لذا دو هویت متفاوت داریم ولی این هویت های دو گانه ما در مسیر و در طول یک هویت گسترده تر دیگر به نام هویت دینی قرار دارد که اتفاقا در آنجا هر دو با هم یکسان هستیم، مانند دو نفر از دو نژاد یا دو شهر مختلف که متعلق به یک کشور هستند که هیچ منافاتی با هم ندارد و همان گونه که ذکر شد تا تعدد شهرها وجود نداشته باشد همگرایی بین آنها و ضرورت همگرایی آنها ذیل عنوان عام یک کشور معنی ندارد.
بنا بر این حفظ هویت ما به عنوان شیعه یا سنی هیچ منافاتی با هویت عام تر و گسترده تر ما یعنی تعلق به امت اسلامی ندارد و ما با وجود تعدد و تفاوت مذهبمان باید توجه داشته باشیم که متعلق به یک هویت گسترده تری به نام هویت اسلامی و امت اسلامی هستیم و با توجه به وظیفه شرعی و دینی که برای حفظ و تقویت امت اسلامی داریم از هر رفتاری که به این هویت لطمه بزند باید پرهیز کنیم.
به عبارت دیگر به قول فقهای ما تعلق ما به هویت اسلامیمان بر هویت شیعی و سنی ما حاکم است و بر آن حکومت دارد و وسعت و ضیق آن را مشخص می سازد. از طولانی شدن سخن عذرخواهی میکنم ولی دریغم می آید به این جمله امام خمینی که به زیبایی به این نکته پرداخته اند، اشاره نکنم:
«ما با هم یکی هستیم و ما جدا نیستیم. اختلاف، اختلاف دو تا مذهب است؛ این اختلاف نباید اسباب این معنا بشود که ما در اساس اسلام [اختلاف کنیم]. اسلام بالاتر از این معانی است که ما به واسطه اختلاف مسلکی از اسلام مثلًا چه بکنیم. ما که میبینیم الآن اسلام در معرض خطر است، بر همه ما لازم است که دست به هم بدهیم و از آن اشتباهاتی که در سابق بوده دست برداریم، دست هایی را که مثل سابق [می خواهند] ما را از هم جدا کنند قطع کنیم.» (صحیفة نور، ج ۶، ص ۹۵)
*آیا تأکید بر هویت اسلامی خود به نوعی هویت گرایی و غیریت سازی دامن نمی زند؟
هویت اسلامی همان طور که در پرسش اول شما هم بود نسبت به اجزای درونی خود نقش هویت بخشی و انسجام آفرینی و ایجاد همگرایی دارد و مانند یک نخ تسبیح دانه های متفرق و واگرا را کنار هم قرار می دهد و به آنها نظم می بخشد لذا نسبت به اجزای خود به هیچ وجه غیریت سازی ندارد ولی در مقایسه با دیگر ادیان یا تمدن ها بله نقش غیریت ساز دارد و این کاملا طبیعی و قابل فهم و حتی قابل دفاع است.
بالاخره امت اسلامی در مقایسه با امت های غیراسلامی تفاوت هایی دارد که آن را از بقیه متمایز می کند. مثل همان نخ تسبیح که سبب تفاوت و تمایز این تسبیح با دیگر تسبیح ها می شود. این غیریت سازی نسبت به دیگران امری نکوهیده نیست و یک امر کاملا طبیعی به حساب می آید. همین متمایزسازی نسبت به اغیار است که به انسجام و همگرایی درونی کمک می کند.
*به نظر می رسد بحث شیعه و سنی خیلی اوقات دستمایه سیاست است. یعنی بیشتر مسائل سیاسی است که الان دارد به اختلافات دامن می زند تا مسائل عقیدتی و برخی از اختلافات مذهبی صرفا بهانه است برای توجیه اتفاقاتی که در عرصه قدرت و سیاست در حال رخ دادن است. در واقع سیاست از مسائل عقیدتی سواستفاده می کند. نظر شما در این باره چیست؟
به صورت نسبی با این حرف شما موافق هستم. امام خمینی در همان سخنرانی که در پاسخ پرسش اول به آن اشاره کردم اصولا پیدایش اختلافات واگرایانه شیعی سنی را به عوامل سیاسی نسبت می دهند. به نظرم ذکر عین جمله ایشان خیلی سودمند است:
«مسئله اختلاف بین پیروان دو طایفه و دو مذهب، ریشه اش از صدر اسلام است. در آن وقت خلفای اموی، و خصوصاً عباسی، درصدد بودند که اختلاف ایجاد کنند. مجالس درست می کردند و [به اختلاف] دامن میزنند. این اختلاف کم کم اسباب این شد که در بین عوامِ از اهل سنت و عوامِ از اهل شیعه این تنافس پیدا شد؛ و گر نه نه عوام اهل سنت به سنت رسول اللَّه عمل کرده و می کنند و نه عوام اهل شیعه پیروی از ائمه اطهار کرده اند.
ائمه اطهار ما کوشش کردند تا اینها را داخل در آن جمعیت کنند، با آنها نماز بخوانند، به تشییع جنازه های آنها بروند. زمانْ کم کم آمد به این طرف، و قدرتمندان این کار را کردند برای اینکه این دو طایفه با هم سرگرم باشند، و خودشان هر کاری می خواهند بکنند. قریب سیصد سال پیش از این، سیاست خارجی در ایران و در شرق [اجرا] شد. آنها بیشتر درصدد این مسائل برآمدند.» (صحیفه نور، ج ۶، ص ۹۴)
اعتقاد امام و رهبر معظم انقلاب به نقش عوامل سیاسی بیرونی در دوران معاصر در دامن زدن به اختلافات مذهبی هم که بسیار واضح است و نیازی به ذکر سند ندارد. بنا بر این در سوء استفاده عوامل سیاسی خارجی از مسائل اعتقادی و مذهبی برای بهره برداری های سیاسی هیچ شکی نیست.
اما پرسش شما یک بعد داخلی هم دارد، یعنی در درون امت اسلامی هم عده ای از اهل سیاست هستند که در پشت نقاب مباحث مذهبی پنهان شده اند تا با دمیدن در تنور اختلافات، بهره های سیاسی ببرند. این هم قابل قبول است. و شاهد آن این است که با وجود اختلافات مذهبی شیعی و سنی در طول تاریخ همواره حسن تعامل بین علمای درجه یک شیعه با اهل سنت وجود داشته است و بسیاری از آثار علمی اهل سنت در حوزه های شیعی تدریس می شده است و اختلافات مذهبی هیچگاه مانع روابط صمیمانه بین آنها نبوده است ولی با باز شدن پای سیاست به ویژه در سالهای اخیر شاهد هستیم که چگونه در این مسیر مانع تراشی صورت می گیرد و عالمان دینی جیره خوار کارگزاران سیاست چگونه به ابزاری برای تحقق اهداف سیاسی تبدیل شده اند.
*چه راه حل هایی را برای چالش تفرقه در جهان اسلام پیشنهاد می دهید؟
در بین راه حل های گوناگونی که می توان پیشنهاد داد، در اینجا تنها به دو راهکار که به نظرم اهمیت بیشتری دارد اشاره می کنم و قبل از آن به عنوان مقدمه باید عرض کنم که اجرایی شدن و عملیاتی شدن همه راهکارها در اختیار ما نیست لذا باید به سراغ راهکارهایی برویم که اجرای آن در دست خودمان است و عملیاتی شدن آن تنها در گروی اراده جدی ماست. دو نمونه از این راهکارها چنین است:
شروع تفرقه ستیزی و حرکت به سوی همگرایی از خودمان. ما قبل از این که از دیگران انتظار حرکت همگرایانه داشته باشیم باید خودمان در بالاترین حد ممکن چنین رفتاری داشته باشیم.
واکنش سریع و صریح و قاطع در برابر رفتارهای تنش آفرین و خام اندیشانه و تفرقه انگیز و برخورد جدی با عوامل آن از یک سو و اقدامات روشنگرانه و تبیین دقیق مبانی همگرایی مذهبی و دینی از سوی دیگر می تواند به تحقق این راهکار کمک کند. البته باید اعتراف کنم که از گروه پرنفوذی که توان همگرایی با شیعیان معتقد به امام و نظام و رهبری و دارای سابقه خدمت به نظام را ندارند به هیچ روی نمی توان انتظار همگرایی با غیرشیعیان را داشت ولی این وظیفه از دوش دیگر عالمان دینی و کنشگران سیاسی برداشته نمی شود.
گشودن و باز نگاه داشتن فضای گفتگو. جز در مواردی که به حکم شرع و عقل باید از گفتگو روی برگرداند، بهترین روش برای حل بسیاری از اختلافات گفتگوی صادقانه و همراه با اخلاق است. دقت کنید که از کلمه مناظره استفاده نمی کنم. در مناظره هدف هر یک از طرفین پیروز شدن بر طرف دیگر است ولی در گفتگو کوشش برای فهمیدن طرف مقابل و فهماندن خود به او حرف اول را می زند.
گفتگو بین عالمان دینی و کنشگران فرهنگی و فعالان سیاسی و دیگر اقشاری که می توانند در انسجام بخشی به امت اسلامی نقش آفرین باشند دستاوردها و پیامدهایی بسیار بابرکت و ماندگار و فراتر از انتظار خواهد داشت. از یاد نبریم که در میان اهل سنت هم دلهایی که شوق همگرایی اجزاء و اعضای امت واحده اسلامی را دارند بسیار است.
منبع:مهر