۰۵ آذر ۱۴۰۳ ۲۴ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۱ : ۰۱
در یادداشتهای گذشته در مورد «رهبران فرقه شیخیّه » و «سؤال اصلیای که در پژوهش پیرامون این فرقه مطرح میشود » سخن گفته شد. در این یادداشت در صدد معرّفی موجبات و انگیزههایی هستیم که موجب پیدایش فرقه شیخیّه در میان شیعیان و پیروی برخی مردم از رهبران این فرقه گردید.
یکی از نخستین و مهمترین سؤالاتی که پیش از ورود به مباحث اصلی فرقه شیخیّه و معرّفی رهبران و عقاید این فرقه مطرح میشود، آن است که «چه شرایطی در قرن سیزدهم هجری قمری در ایران و عراق وجود داشت که موجب شد فرقه شیخیّه در این مناطق اعلام موجودیّت کرده و مؤسس آن، یعنی شیخ احمد احسائی، به جای ترویج افکار و عقاید خود در احساء، سختی سفر را به جان خریده و تمام قدرت و تمرکز خود را صرف انتشار عقاید شیخیّه در ایران و عراق بکار بَرَد؟».
ارائه پاسخی صحیح و منطقی به این سؤال اهمیّت بسیار زیادی دارد؛ چرا که به قول یکی از محقّقین، در مباحث مرتبط با مهدویّت «تا چرایی و چگونگی پیدایش مدّعیان به خوبی تحلیل نشود، نمیتوان تصویری روشن و جامع از [اقدامات] آن[ها] ارائه داد؛ پس اگر ریشهها و علل پیدایش مدّعیان دروغین را همراه اهداف و انگیزهها بشناسیم، راه تحریف، کژاندیشی و عوامگرایی درباره چنان واقعه عظیم و فرقهسازی بسته خواهد شد1 ».
با بررسی وضعیّت شیعیان در قرن دوازدهم و سیزدهم هجری قمری و وقایع آن دوران، میتوان دریافت که در پیدایش فرقه شیخیّه در میان شیعیان و گرایش گروهی از آنان به این فرقه، عوامل مختلفی تأثیرگذار بودهاند که این عوامل را می-توان ذیل دو عنوان کلّی مورد بررسی قرار داد:
1. سیطره اخباریگری بر جامعه شیعیان
2. وضعیّت نابسامان سیاسی و اجتماعی آن زمان
پیش از توضیح پیرامون نخستین عامل پیدایش فرقه شیخیّه، یعنی «سیطره اخباریگری بر جامعه شیعیان»، لازم است توضیحات مختصری در مورد اخباریان ارائه گردد. تا پیش از عهد صفوی، شیعیان ایران در دو دسته قرار میگرفتند؛ گروهی به ظاهر شیعه که «صوفیان» نامیده میشدند و گروهی دیگر که به «متشرّعان» معروف بودند. از قرنها پیش میان صوفیان و متشرّعان مشاجرات عقیدتی برقرار بود و دو طرف همیشه یکدیگر را مورد لعن و تکفیر قرار میدادند. ولی از زمان سلطنت صَفَویان که تصوّف رو به ضعف نهاد و تشیّع با حمایت شاهان صفوی در ایران به کرسی پیروزی نشست و رونق یافت و به عنوان مذهب رسمی ایران معرّفی گردید، میان علمای شیعه یگانگی برقرار شد. با برقراری اتّحاد و یکرنگی در جامعه اسلامی، حکومت صفویان توانست علاوه بر ایجاد امنیّت و رفاه نسبی، مرزهای جغرافیای خود را نیز وسیعتر کند. ولی این یگانگی و یک زبانی، دوام چندانی نیاورد و در اواسط حکومت صفویان و پس از آن، شیعیان به دو دسته تقسیم شدند؛ «اخباریان» و «اصولیان». منازعات پیروان این دو گروه از علماء با یکدیگر حدود دو قرن به طول انجامید و در برخی از موارد به درگیری میان پیروان و کشته شدن برخی از علماء و عوام منتهی شد. در نهایت علمای اخباری با هجمه خود به علمای اصولی و تضعیف جایگاه عقل، بر جامعه شیعیان تسلّط یافته و با تکفیر علمای اصولی، ایشان را به گوشهای رانده و به کسی جرأت استفاده از عقل در علوم دینی را ندادند2.
در بررسی آثار و نتایج حاصله از سیطره اخباریگری، ممکن است در ابتدای امر چنین به نظر رسد که این عمل، جز ایجاد اختلافات شدید و دو دستگی میان علمای مذهب تشیّع و به تَبَع آن در میان مردم، تأثیر دیگری را در جامعه شیعی از خود بر جای نگذاشته است. لکن بنابر نظر بسیاری از محقّقین، سیطره اخباریان بر مدارس دینی و به تَبَع آن بر جامعه شیعیان آن زمان، علاوه بر ایجاد اختلافات شدید و دو دستگی میان علمای شیعه که بسیار خطرناک و غیر قابل جبران بود، آثار مخرّب و زیانبار دیگری را نیز با خود به همراه داشت که این آثار، قرنها در میان پیروان مذهب تشیّع باقی ماند و موجب شد تاریخ ایران به عنوان تنها سرزمینی که در آن ایّام مذهب رسمی خود را تشیّع قرار داده بود، به گونه دیگری رقم بخورد. یکی از مهمترین این آثار، رواج عقیدهای به نام «جدایی دین از سیاست» در میان شیعیان بود که در یادداشت بعدی به توضیح پیرامون آن خواهیم پرداخت.
با توجّه به توضیحات
مذکور، این سؤال در ذهن ایجاد میشود که «مگر چه طرز تفکّری بر مکتب
اخباریگری حاکم بود که موجب بروز این مشکلات در جامعه شیعیان گردید؟»
در پاسخ به این سؤال باید گفت علماء و محقّقین در آثار خود، موارد مختلفی
را به عنوان اختلافات عقیدتی موجود میان علمای اصولی و اخباری ذکر
کردهاند که با در نظر گرفتن مجموع این آثار، عمدهترین و مهمترین
اختلافات موجود میان اخباریان و اصولیان را میتوان در موارد ذیل خلاصه
نمود3.
- منابع و ادلّه استنباط احکام نزد علمای اصولی شامل کتاب (قرآن)، سنّت (قول، فعل و تقریر معصوم)، اجماع و عقل میشود. در حالیکه اخباریان از میان این منابع، تنها کتاب و سنّت را مورد قبول دانسته و قدرت برداشت احکام الهی از آیات قرآن کریم را نیز منحصر در معصومین (ع) میدانند. بنابراین، از نظر علمای اخباری تنها یک منبع (روایات) برای استنباط احکام شرعی وجود دارد.
شهید مطهری در رابطه با نظر علمای اخباری پیرامون منابع و ادلّه استنباط احکام آورده است: «در میان علمای شیعه در سه چهار قرن پیش افرادی پیدا شدند که معتقد بودند قرآن حجّت نیست.اینها از میان منابع چهارگانه فقه که از طرف علمای اسلام به عنوان معیار شناخت مسائل اسلامی عرضه شده بود، یعنی قرآن و سنّت و عقل و اجماع، سه منبع را قبول نداشتند. در مورد اجماع میگفتند این رسم سنّیهاست و نمیتوان از آن تبعیّت کرد. در خصوص عقل میگفتند با این همه خطای عقل اعتماد به آن جایز نیست. امّا در مورد قرآن محترمانه ادّعا میکردند که قرآن بزرگتر از آن است که ما آدمهای حقیر بتوانیم آن را مطالعه کنیم و در آن بیندیشیم؛ فقط پیامبر [(ص)] و ائمه [(ع)] حق دارند در آیات قرآن غور کنند [و] ما فقط حق تلاوت آیات را داریم. این گروه، همان اخباریین هستند. اخباریین تنها مراجعه به اخبار و احادیث را جایز میدانستند. شاید تعجّب کنید اگر بدانید در بعضی از تفاسیری که توسّط این افراد نوشته شد، در ذیل هر آیه اگر حدیثی بود آن را ذکر میکردند و اگر حدیثی وجود نداشت، از ذکر آیه خودداری میکردند؛ آنطور که گویی اصلًا آن آیه از قرآن نیست4 ».
- علمای اصولی «اجتهاد» را واجب عینی یا تخییری میدانند؛ در حالیکه اخباریان آن را حرام شمرده و معتقد هستند احکام شرعی را فقط باید از معصوم (ع) دریافت نمود. از همین روست که در نظر علمای اصولی برای اشیاء دو حکم حلال و حرام وجود داشته و علمای اخباری معتقدند که اشیاء دارای سه حکم هستند؛ حلال، حرام و مشتبهات میان این دو. همین مسئله موجب میشود علمای اصولی با توجّه به مبانی قطعی مستخرج از آیات و روایات و با در نظر گرفتن مسائل مختلف، در مورد اشیائی که برای آن ها از سوی خداوند حکم صریحی بیان نشده است، حکم حرمت یا حلیّت را صادر کرده و بدین ترتیب، مسلمانان را از توقّف و دودلی در مورد یک شیء برهانند. در حالیکه در مکتب اخباریگری چنین امتیازی وجود ندارد.
- علمای اصولی عمل به ظنّ معتبر5 را صحیح دانسته و اخباریان تنها عمل به علم قطعی را صحیح میدانند. بعلاوه علم قطعی از نظر اخباریان علمی است که از سوی معصومین (ع) به دست ایشان رسیده باشد. بدین ترتیب، دایره علم اخباریان از دایره علم اصولیان محدودتر بوده و همین محدودیّت، علمای اخباری و پیروان این مکتب را در صدور احکام شرعی با مشکل مواجه می سازد.
- از نظر اصولیان مردم به دو دسته مجتهد و مقلّد تقسیم شده و مجتهدین موظّف به استنباط احکام شرعی از ادلّه اسلامی هستند؛ در حالیکه اخباریان تمامی مردم را مقلّد معصوم (ع) دانسته و اجازه تقلید از غیر معصوم را نمیدهند. همین مسئله، پیروان مکتب اخباری را با مشکل جدیدی به نام استنباط احکام شرعی از روایات یا حتّی سردرگمی نسبت به احکام شرعی مواجه ساخته و عملاً دوری ایشان از دین را به همراه خواهد داشت؛ چرا که استنباط احکام شرعی از ادلّه اسلامی برای یک انسان عادّی و ناآگاه نسبت به مسائل دینی و علوم اسلامی، سخت و حتّی در بسیاری از موارد غیر ممکن است.
- اصولیان اخذ احکام شرعی از ادلّه اسلامی در زمان غیبت را بر مجتهدان جامع الشّرایط واجب دانسته و اخباریان اخذ احکام شرعی از ادلّه اسلامی را چه در زمان حضور معصوم (ع) و چه در زمان غیبت ایشان منحصر به معصوم (ع) می دانند. بنابراین، پیروان مکتب اخباریگری حتّی در زمان غیبت امام معصوم (ع) نیز موظّف هستند احکام شرعی خود را از امام غائب دریافت کنند. حال آنکه دریافت احکام شرعی از امام غائب عملاً ممکن نیست.
- از نظر اصولیان در زمان غیبت معصوم (ع) فقط مجتهدان آگاه به علوم مختلفی چون اصول فقه، ادبیات عرب، منطق، کلام و ... که آگاهی از آن ها برای استنباط احکام شرعی لازم است، اجازه صدور فتوا را دارند؛ در حالیکه اخباریان بر این باور هستند که نه تنها مجتهدین جامع الشّرایط، بلکه تمامی راویان احادیث اهل بیت (ع) و مطّلعین بر احکام شرعی که با اصطلاحات اهل بیت (ع) آشنایی داشته باشند نیز اجازه استنباط احکام شرعی از روایات را دارند. با توجّه به این طرز تفکّر علمای اخباری باید گفت از نظر مکتب اخباریگری، هر کس که کمترین علم و آشناییای را با مباحث فقهی و ادبیات عرب داشته باشد، میتواند عملی بسیار خطیر و تخصّصی چون استنباط احکام شرعی از منابع دینی را که سعادت اخروی انسان بدان وابسته است، بر عهده بگیرد.
وجود همین اختلافات میان پیروان دو مکتب اخباری و اصولی موجب شد تا برخی از علمای اخباری به تبعیّت از رهبر خود، ملّا محمّد امین استرآبادی، اقدام به تندرَوی کرده و زبان توهین و دشنام و جسارت را به سوی علمای اصولی گشوده و حتّی اصولیان را کافر خطاب کنند. تکفیر علمای اصولی از سوی علمای اخباری، علاوه بر آنکه علمای اخباری را در رأس علمای مذهب تشیّع قرار داد، موجب شد که مجتهدان و طرفداران علم اصول در برخی از شهرها همچون کربلا برای مدّتی منزوی و محجور شوند. تندرَویهای علمای اخباری نسبت به ردّ عقل و اجتهاد در آن زمان به حدّی رسید که موجب شد حتّی یکی از علمای بزرگ اخباری به نام شیخ یوسف بحرانی که جزو اخباریان معتدل محسوب میشد، از فرجام کار اخباریان به وحشت افتد و در پی مهار احساسات تُند آنها برآید.
ذکر این نکته نیز ضروری است که اگرچه از قرن دوازدهم هجری قمری و به واسطه تلاشهای بزرگانی چون آقا باقر وحید بهبهانی از سیطره تفکّر اخباریگری بر مدارس دینی کاسته شد، لکن در دهههای اخیر برخی از اشخاص در تلاش هستند تا ایجاد تغییراتی ظاهری در مکتب اخباریگری، مجدّداً این طرز تفکّر را در میان طلّاب علوم دینی مطرح کرده و موجبات سیطره مجدّد اخباریگری بر جامعه شیعه را فراهم سازند.
1. عرفان، امیر محسن؛ مقاله بازخوانی عوامل پیدایش مدّعیان دروغین مهدویّت و گرایش مردم به آنان، مجله انتظار موعود، پاییز 1388، شماره 30، ص 147.
2. فضایی، یوسف؛ تحقیق در تاریخ و فلسفه بابیگری، بهائیگری و کسرویگرایی، تهران: مؤسسه مطبوعاتی فرّخی، [بی¬تا]، صص 21-24.
3. در آثار بسیاری به اختلافات میان علمای اصولی و اخباری پرداخته شده است. مواردی که در این یادداشت به عنوان اختلافات عقیدتی علمای اصولی و اخباری مطرح شده است، حاصل مراجعه نویسنده به بیش از سی منبع می¬باشد. با این حال، به دلیل جلوگیری از طولانی شدن یادداشت، تمامی این منابع ذکر نشده است. علاقه¬مندان به آگاهی از اختلافات میان علمای اصولی و اخباری را به مراجعه به دو مورد از بهترین این منابع دعوت میکنیم: ملکی اصفهانی، مجتبی؛ فرهنگ اصطلاحات اصول فقه، قم: عالمه، 1379 ه.ش، ج 1، صص 35-37. و دوانی، علی؛ وحید بهبهانی سرآمد محقّقین و دانشمندان شیعه در قرن 13، صص 74-76.
4. مطهری، مرتضی؛ آشنایی با قرآن، تهران: صدرا، 1381 ه.ش، چاپ شانزدهم، ج 1، ص 24.
5. مراد از ظنّ معتبر، ظنّی است که خداوند عمل به آن را صحیح دانسته و انسانها را نیز به عمل بدان امر فرموده است. ظنّ معتبر محصول و نتیجه اماره معتبر است. اماره معتبر نیز روشی و طریقی گمانآور است که نسبت به مورد پذیرش قرار گرفتن عمل بدان در نزد شارع مقدّس، اطمینان و یقین وجود داشته و خداوند به عمل کردن بدان دستور داده باشد (ر.ک: مرکز اطّلاعات و مدارک اسلامی؛ فرهنگنامه اصول فقه، قم: پژوهشگاه علوم و معارف اسلامی معاونت پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیّه قم، 1389 ه.ش، ص 243).