۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۳ : ۰۷
علامه امینی برای تألیف کتاب الغدیر – که به حق کتابی وزین است و در اعتلای مکتب تشیع سهم بسیار و در اثبات حقانیت مامیرالمومنین (ع) تأثیر بسزایی داشته است – زحمات بسیاری را متحمل شد. او از برجستهترین افرادی است که به خاطر دفاع از حریم اسلام و تشیع و مخصوصاً دفاع از مقام والای بزرگمرد جهان انسانیت حضرت امیرالمومنین (ع) قد علم کرده و با فداکاری و اخلاص عجیب و شهامت و ابتکاری کم نظیر، رسالت بزرگ خود را به خوبی انجام داد. علامه امینی شخصیتی است که یک تنه در برابر تحریفکنندگان تاریخ قیام کرد و با قلم توانا و آتشین و در عین حال منطقی و علمی خود، پردهها را کنار زد و حقایق را از لابلای زوایای تاریک تاریخ بیرون کشید.
بیش از پنجاه سال است که از تدوین کتاب الغدیر میگذرد و با اطمینان میتوان گفت که جامعه محققین اعم از شیعه و سنی با نام «الغدیر» و با نوشتههای علمی، عمیق و محققانه و پر احساس علامه امینی آشنا هستند، اما در طول این زمان هنوز کسی نتوانسته برای «الغدیر» حتی صفحهای ردّیه و یا نقدی که قابل اعتنا باشد، بنویسد که این خود نشانگر استحکام و متقن بودن مطالب این کتاب است.
دائرةالمعارف «الغدیر» پس از نشر مورد توجه و تحسین علمای اهل سنت از جمله امام الازهر در مصر، برخی از رجال سیاسی جهان اسلام و اساتید و ادیبان عرب و غیرعرب قرار گرفته و آن را بزرگترین سند وحدت مسلمین و از جمله کتب منبع و مرجع خویش دانستهاند، به جز برخی نامداران عرب، اساتید و ادیبان پارسیگوی چون جلال همایی، سیدجعفر شهیدی، محمدرضا حکیمی، امیری فیروزکوهی، مهدی اخوانثالث و ... در رثای امینی و تجلیل از اثر او سروده و نوشتهاند. ویژگی مهم این اثر استفاده بیواسطه از آثار اجماعی اهلسنت در اثبات ولایت و عقاید شیعه امامیه است. اثر امینی علاوه بر جهان اسلام، امروزه از جمله مراجع اولیه پژوهشی شیعهشناسان در کرسیهای دانشگاهی غرب است.
امینی در ظهر روز جمعه 12 تیر ماه 13499ه. ش (28 ربیعالثانی 1390ه. ق) پس از 68 سال تلاش علمی در تهران درگذشت و پیکر او پس از تشییعی با شکوه در تهران و شهرهای بغداد، کاظمین، کربلا و نجف به کتابخانهای در نجف (کتابخانه امیرالمؤمنین (ع)) که خود بنیانگذارش بود انتقال و به خاک سپرده شد.
متن سروده سید عبدالله حسینی به این شرح است:
حسن البکر را وزیری بود
اشتراکی مرام و کافر کیش
پسری داشت قدبلند و رشید
دوست میداشتش ز دنیا بیش
از بد روز گار فرزندش
گشت ناگه دچار بیماری
برد هرجا که بایدش میبرد
بر نیامد ز هیچکس کاری
در نهایت پزشکها گفتند
درد فرزند توست بیدرمان
پسرت را ببر به خانه که هست
چند ماهی فقط ترا مهمان
برد فرزند خویش را خارج
تا اطباء چارهای سازند
هر قدر قدرت و توان دارند
به مداوای وی بپردازند
چند روزی گذشت بالاخره
شد پدر از معالجه نومید
دست فرزند خویش را بگرفت
کرد رجعت به خانه خورشید
ناتوان یافت از علاج پسر
زمره زبده زمینی را
عاقبت زد ز یأس و استیصال
باب علامه امینی را
عجز را نامهای به شیخ نوشت
وندر آن شرح ماجرا را داد
با هزار التماس و لابه و عجز
او زعلامه جست استمداد
گفت یا شیخ در ضمیر مرا
اعتقادی به دین و مذهب نیست
نه شناسم خدا نه پیغمبر
هیچکس مثل من مذبذب نیست
لیک در الغدیر خود ای شیخ
از علی گفتهای و اعجازش
اینک این من و این گره در کار
به امامت بگو کند بازش
نامه را مهر کرد تا قاصد
بردش تا سرای علامه
قاصد آورد نامه را فورا
شب شتابان برای علامه
تا که علامه نامهاش را خواند
حالت شیخ منقلب گردید
پشت آن نامه بیسلام و دعا
با یقین و بدور از تردید
با توکل نوشت: مولایم
پسرت را شفای عاجل داد
نامه را باز مهر و امضاء کرد
پس به آن قاصد مراسل داد
تا که قاصد گرفت و راهی شد
در دل شب بسوی قصر وزیر
شیخ پای برهنه راه افتاد
در نجف سوی بارگاه امیر
لنگ لنگان رسید اما دید
در دل شب در حرم بسته است
پشت در ایستاد و زار گریست
هرگز آیا در کرم بسته است
شیخ در پشت آن در بسته
روی خاک نجف به بست نشست
ساغری سر کشیده از مِی حب
از ولای امام مست نشست
گفت هر گز نخواستم از تو
در درازای عمر خود چیزی
اینک اما زعجز آمدهام
آبروی مرا تو میریزی؟
پسر این وزیر ملحد را
من به امید تو شفا دادم
یک حواله به تو در آخر عمر
با یقین از سر صفا دادم
اشک میریخت زار زار از چشم
داشت از حضرت التماس دعا
تر محاسن ز اشک مینالید
بود برپای در دلش غوغا
ناگهان دید دو نفر از دور
سر زانو براه میکوبند
با لباس مرصع و فاخر
تا حرم گرد راه میروبند
منتظر ماند تا زره برسند
دید ناگه وزیر بود و پسر
نه از مرض در پسر اثر پیدا
نه زالحاد در وزیر خبر
شیخ از شوق سر به خاک گذاشت
اشک از شوق هایهای آورد
پشت درهای بسته حرمش
سجده شکر را بجای آورد
جلوه گر کرد عشق مولا را
غور در الغدیر علامه
جاودان کرد شیعه را امروز
اثر بینظیر علامه