۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۵ : ۱۴
مقدمه :
برخی از ناقدان کار را نقد نمی کنند ویرایش می کنند در حالیکه کار ناقد ویرایش نیست در نقد ما ویرایش نمی کنیم مگر از منظر سبک شناسی بگوییم این واژه در محور هم نشینی مناسب تر است یعنی سره و ناسره را از هم دگیر جدا کنیم و انتخاب را به عهده شاعر بگذاریم . بنده هر نظری دارم شما می توانید بشنوید و دیگر من پیگیری نمی کنم که فلان شاعر در کتاب جدید خود مطالبی که گفته ام را تا چه حدی رعایت کرده است . به هر حال کار نقد بسیار طاقت فرساست .
اعتقاد من این است که اگر بنده باد منتقد دیگری اختلاف نظر داریم پای سلیقه در میان است مطمئن باشید. به طور مثال بنده با آقای سنگری هیچ گونه اختلاف نظری نداریم چون مبانی نقدمان یکی است .
نقد اشعار:
محمد جواد غفورزاده:
خواهی که شود مشکلت آسان ای دوست
دیگر نشود دلت هراسان ای دوست
احرام سفر ببند زیرا گفتند
ما را حرمی است در خراسان ای دوست
نقد استاد: در شعر بالا در رابطه با مصرع سوم این رباعی سوال می شود که آیا می توان به جای زیرا گفته اند که ماضی التزامی است گفتند آورده شود پاسخ این است که بله از آن جا که زبان شعر بسیار روایی و ساده است می توانیم به جهت الزامات زبان عامیانه تغییر فعل داشته باشیم .
اما در جاهایی که ضعف تالیف ایجاد می کند ما از آن دفاع نمی کنیم .
کار شعر این است که التذاذ روحی ایجاد کند ویک پیام را به شیوا ترین شکل و زیباترین حالت بیان کند اگر مانعی در این مسیر وجود دارد ایراد بگیریم و اگر نه هیچ ایرادی به شعر وارد نیست .
ما داریم از امکانات زبان استفاده می کنیم و این خوب است اما شکست زبان خوب نیست یعنی نباید زبان ما شکستی که در محاوره وجود دارد را پیدا کند برای مثال هنوزم به جاب هنوز هم
اما این گونه که شاعری می گوید : تو می روی به سلامت سلام ما برسان فعل به ظاهر مضارع است اما حالت شرط به زیبایی در آن نهفته است . و به زبان شعر لحن خوبی داده است.
پس برای لحن دار شدن زبان گاهی اوقات می توانم فعل را عوض کنیم.
از بزرگانی چون حافظ و سعدی هم نمونه هایی از این تغییر فعل یا آوردن برخی واژه های به ظاهر نامانوس سراغ داریم اما چون غالبا مرز بین زبان عامیانه و محاوره در آن رعایت شده است می توان پذیرفت.
ما نباید خط کش بگذاریم و سخت گیری کنیم مگر جاهایی که زبان شعر لطمه بخورد.
مثلا: تمام عزت ایرانیان گدایی توست : گدایی تو است معنای دو وجهی بدی دارد.یا معجزات امام رضایی توست: میم امام از وزن خارج است .
یا خار هم پیش شما گل به نظر می آید که کژتابی معنایی و زبانی دارد.
زینب یگانه است و خدا هم به فاطمه/ تا زینب است دختر دیگر نمی دهد : منظور شاعر تا زینب هست بوده و از طرفی کژتابی معنایی دارد.و...
خلاصه اینکه شعر آیینی خیلی ظریف است و اصلا اشتباه کردن مهم نیست ولی متاسفانه یک عده روی اشتباه خود پافشاری می کنند.
تعصب و لجبازی در این مسیر اصلا خوب نیست .
حضرت آقا می فرمایند هزینه کنید و وقت بگذارید و بی رحمانه کار شاعران را نقد کنید و اگر دید کاری با اخلاص سروده شده اما ضیف است خیلی محترمانه آن را کنار بگذارید.
هادی ملک پور:
سنگ دلم که چشمه خروشاند و گریه کرد
در خویش شعله ور شد و سوزاند و گریه کرد
آلوده بود و روی مواجه شدن نداشت
یک لحظه بین خوف و رجا ماند و گریه کرد
دست خودش نبود دوباره دلش گرفت
از پا نشست... بس که تو را خواند و گریه کرد
اول اجازه خواست خدا و رسول را
آرام خواند زیر لب اذن دخول را
"ای آنکه خاک را به نظر کیمیا کنی
صدها گره ز کار فرو بسته وا کنی"
حالا که مبتلای گناهم نمی شود...
با یک نظر مرا به خودت مبتلا کنی!؟
بوی حرم مشام مرا مست می کند
این طعم گریه کام مرا مست می کند
لبریز از شراب جواب تو می شود
نامی که "السلام" مرا مست می کند
یک چشمه از تلالو گل دسته های تو
سر تا به پا تمام مرا مست می کند
این آهوی رمیده ی دل را دم فرار
صیاد چشم های شما می کند شکار
بی عشق تو به هیچ نمی ارزد این حیات
جان گر نشد فدای تو می خواهمش چه کار؟!
حالا که در کشاکش دنیای پر فریب
من را کشاند سمت حرم دست روزگار
آزاد کن کبوتر دل را از این قفس
رحمی نما به این من بر خویشتن دچار
من مست و می فروشم و میخانه زاده ام
اما هنوز تشنه ی یک جرعه باده ام
یعنی هنوز منتظرم لطفی از تو را
دست خدا گره بزند بر اراده ام
قلب مرا بلور نگاه تو بشکند
هر چند رو سیاه ولی صاف و ساده ام
ای قبله ی امید همه بارگاه تو
نذر تو باد جان من و خانواده ام
نقد استاد : شعر شما چند بیت خوب داشت اما مجموعا تلون زبانی در آن مشهود بود برخی با ابیات با سبک عراقی برخی خراسانی و برخی هندی سروده شده بود. کلمه خروشاند در بیت اول خوب نیست .
محمد شمس:
چنان دور از تو از ننگ بقا سازم نفس پنهان
که هرگامم نمایم پای پیش از پای پس پنهان
تمام فرصتم چون برق در یک ناله شد پنهان
نمودم کاروان عمر در بانگ جرس پنهان
چو اشکم رنگ خاموشی به دوزخ ریخت دانستم
همای نیک اقبالی است در بانگ جرس پنهان
...... آشیان سوزان پس از این به
به حسرت خویش را سازند مرغان در قفس پنهان
تنت آیینه دار لاله زاری بود از گلزخم
دریغا گلشنت گردید زیر خارو خس پنهان
نقد استاد : شعر خوبی بود. شعرشما مخاطب خاص دارد اشکالی هم ندارد شاعر می تواند برای مخاطب خاصی شعر بگوید. به هر حال انسجام و استخوان بندی خوبی در شعر شما دیده می شود اما برخی افعال مثل نمایم در بیت اول مناسب نیست . بیت چو اشکم رنگ خاموشی ... مضمون بسیار خوبی داشت . در بیت آخر هم به نظر می آید آیینه دار معنی عکس می دهد و بهتر است بازبینی کنید.
محسن عرب خالقی:
در هشتمين دمي که خدا بر زمين دميد
بوي بهشت هفتم او ناگهان وزید
از شش جهت نسيم خبر داد و بعد از آن
از پنجره صداي اذان خدا رسيد
چار عنصر از ولادت او جان گرفته اند
يعني زمين به يمن وجودش نفس کشيد
از صلب سومين گل سرخ خدا حسين (عليه السلام)
ايران گرفته بوي دو آلاله ي سپيد
از هشت بيخود اين همه پايين نيامدم
يک حرف بيشتر چه کسي از خدا شنيد
توحيد ، حرف محوري دين انبياست
شرط رضا به حکم أنا من شروطهاست
از برکتت نبود اگر ، نان نداشتيم
باران نبود غير بيابان نداشتيم
سوگند بر تو اي سر و سامان زندگي
بي تو نه سر که اين همه سامان نداشتيم
اين حوزه ها نفس به هواي تو مي کشند
لطفت اگر نبود ، مسلمان نداشتيم
اي آرزوي هر سفر دل از ابتدا
ما قبله اي به غير خراسان نداشتيم
ما رعيت ري ايم که سلطان به جز رضا
ارباب جز حسين در ايران نداشتيم
خون حسين دررگ ودرريشه ي من است
علم رضا معلم انديشه ي من است
بالا بلند گفته که طوبي تر از تو نيست
يوسف به حرف آمده زيباتر از تو نيست
گفتند پاره ي تن پيغمبر مني
انگار بعد فاطمه زهراتر از تو نيست
برگ درخت کاشته ي دستهاي تو
باشد گواه ما ، که مسيحاتر از تو نيست
اين قطره ها به سمت شما رود مي شوند
آخر در اين ديار که درياتر از تو نيست
ما تشنه ايم ، تشنه دست نوازشت
آبي در اين سراچه گواراتر از تو نيست
اين کوهها به عشق شما هشت مي شوند
يادآوران نام تو در دشت مي شوند
آرامشي اگرچه سراسر تلاطمي
درياي بيکرانه ي اميد مردمي
بند آورد زبان مرا بارگاه تو
اي آنکه رستخير عظيم تکلمي
هر بار نام مادرتان را مي آورم
گل مي کند کناره اشکت تبسمي
شاعر کنار حسن لب تو سروده است
روییده لاله در دل اين سبز گندمي
من چون غبار گرم طوافم به دور تو
تو قبله گاه هفتم و خورشيد هشتمي
در هفت شهر عشق به جز تو که ثامني
آهو چشم هاي مرا نيست ضامني
چشم اميد بر در لطف تو بسته است
هر زائري که گوشه ي صحنت نشسته است
باراني است حال و هواي دو ديده ام
اينجا هميشه کاسه ي چشمم شکسته است
از باب جبرئيل به پا بوست آمدن
از آسمان رسيده و رسمي خجسته است
آن پيرمرد تشنه در آن گوشه ي حرم
از راه دور آمده و سخت خسته است
با صد اميد حاجت اين بار خويش را
با پارچه به پنجره فولاد بسته است
وا شد گره ز پارچه ، حاجت روا شده است
يعني که زائر حرم کربلا شده است
با ياد خاطرات سفر با عشيره ام
بر عکس يادگاري باصحن ، خيره ام
از بس دلم شکسته براي زيارتت
با اشک شوق گرم وضوي جبيره ام
ياد غروب هاي زيارت هنوز هم
گاهی پی دو جرعه ي جامع کبيره ام
يا "قادة الهداه و يا سادة الولاه"
مستبصرٌ بشأنکم ، اين است سيره ام
فرموده ايد ؛ فعلکم الخير يا رضا
اي هشتمين کلامکم النور ، تيره ام
از بس گناه دور و برم را گرفته است
چون تک درخت خشک ميان جزيره ام
ما هم شنيده ايم که فرموده اي شما
هستم در انتظار ظهور نبيره ام
دعبل کجاست تا بنويسد در اين فراز
عجل علي ظهورک يا فارس الحجاز
نقد استاد : کار قشنگی بود مضامین خوبی داشت اما مفهوم عنصار چهارگانه از نظر محتوایی مورد تایید نیست .
مصرع بر عکس یادگاری ... هم اگر بازبینی کنید بهتراست .