۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۷ : ۱۱
پاسخ اجمالی این است که حضرت از یکسو به استحکام کیفی و عمیق مبانی اعتقادی و عملی دین پرداخت که اصل اسلام را مورد نظر داشت و از سوی دیگر در شکل تدافعی با تقیه و در شکل تهاجمی با زمینهسازی حاکمیت خداپسند و تربیت یاران مبارز و نیز حمایت از مبارزات سیاسی شایسته، مدل مبارزاتی خویش را شکل میدادند.
* مهیا نمودن زمینههای حکومت
پیشوای صادق شیعیان بر این باور بود که قبل از تشکیل حکومت، باید زمینههای آنرا فراهم کرد و نیروها و سازوکار لازم را مهیّا نمود. داشتن نیروهای معتقد و جان بر کف و مدیران شایسته و کاردان و دلسوز و معتقد به مبانی حکومت، قبل از تشکیل دولت، امری ضروری و اجتنابناپذیر است؛ چراکه اگر رئیس حکومت به هر کسی اعتماد کند و منصبی را بدون اینکه به اندیشههایش آگاه باشد، به وی بسپارد، قطعاً در کوتاهمدت اقتدار خود را از دست داده و شکست خواهد خورد.
به اینجهت امام ششم بهدنبال فراهم کردن زمینه و نیروهای فداکار و مؤمن بود. گزارش مأمون رقّی، یکی از دلائل این اندیشه آنحضرت میباشد. او میگوید: روزی در محضر امام صادق(ع) بودم که سهلبن حسن خراسانی وارد شد، او بعد از سلام، نشست و به امام گفت: ای پسر رسول خدا! شما تا کی با رحمت و رأفت و مدارا با حاکمان غاصب رفتار خواهید کرد، حکومت و رهبری جامعه، حق شما اهل بیت است، با وجود صدهزار شیعه شمشیر بهدست که همه به فرمان شما هستند، چرا قیام نمیکنید و حکومت تشکیل نمیدهید؟ چه مانعی در کار است؟
امام(ع) فرمود: ای خراسانی! بنشین.
سپس به دستور امام، خدمتکار تنور را روشن کرد و آتش در آن شعله کشید، سپس فرمود: ای خراسانی! بلند شو و در داخل تنور بنشین.
در اینهنگام سهل خراسانی به التماس افتاد و عرضه داشت: آقای من! ای پسر رسول خدا! مرا در آتش نسوزان، مرا ببخش و معذورم دار. امام فرمود: بخشیدم.
در اینهنگام هارون مکی یکی از یاران فداکار امام صادق(ع) وارد شد. او در حالی که کفشهایش را در دست داشت به امام سلام کرد. امام بعد از پاسخ سلام فرمود: کفشهایت را به زمین بگذار و برو در داخل تنور بنشین! او نیز کفشهایش را به زمین گزارده و به داخل تنور رفت و در آتش نشست. در این فاصله، امام با مرد خراسانی از حوادث و وقایع خراسان صحبت میکرد و آنچنان با اطلاع حرف میزد که گویی حضرت در خراسان بوده است.
بعد از مدتی امام به سهل خراسانی فرمود: ای خراسانی! برو به داخل تنور نگاه کن! او وقتی نگاه کرد، دید هارون مکی در تنور و در داخل شعلههای آتش چهارزانو نشسته است، سپس با سلامتی کامل از آنجا بیرون آمد و به امام سلام کرد.
امام از سهل پرسید: در خراسان چند نفر مثل این مرد وجود دارد. او گفت: به خدا سوگند حتی یک نفر اینطوری پیدا نمیشود.
امام فرمود: آری به خدا سوگند حتی یک نفر! سپس ادامه داد: «اَما اِنّا لا نَخْرُجُ فی زَمانٍ لا نَجِدُ فیهِ خَمْسَةً مُعاضِدینَ لَنا، نَحْنُ اَعْلَمُ بِالْوَقْتِ؛ پس بدان، ما در عصری قیام نمیکنیم که حداقل پنج نفر یار حقیقی نداشته باشیم. خود، زمان تشکیل حکومت را بهتر میدانیم.»
سَدیر صیرفی یکی دیگر از یاران امام صادق(ع) است. او روزی به حضور امام آمده و عرضه داشت: چرا شما با این همه یار و شیعه و هوادار نشستهاید و در اندیشه تشکیل حکومت نیستید؟ به خدا سوگند، اگر امیر مؤمنان علی(ع) اینهمه طرفدار داشت، کسی در حکومتاش طمع نمیکرد!
امام(ع) فرمود: ای سدیر! به نظر تو یاوران ما در این عصر چند نفرند؟
سدیر گفت: صدهزار نفر. بلکه دویست هزار نفر؟ حتی بیشتر؛ نصف مردم دنیا شما را میخواهند و دوستتان دارند.
امام سکوت کرد و حرفی نزد. بعد از اندکی فرمود: میخواهی با هم به ینبع برویم؟
سدیر امام را در مسیر ینبع همراهی کرد. در وسط راه، جوانی تعدادی بزغاله میچرانید، امام با اشاره به آنان فرمود: «وَ الله یا سَدیرُ لَوْ کانَ لی شیعَةٌ بِعَدَدِ هذِهِ الْجِداءِ ما وَسِعَنی اَلْقُعُودُ؛ ای سدیر! به خدا سوگند، اگر شیعیان راستین من به تعداد این بزغالهها بودند، در خانه نشستن برایم روا نبود.»
سدیر وقتی بزغالهها را شمرد، هفده رأس بودند.
* تقیه و تشکیلات مخفی
بهرهگیری از مبارزه مخفیانه، یکی از شیوههای سیاسی امامان معصوم(س) بوده است؛ زیرا فضای بسته سیاسی و استبداد و اختناق، به آنان اجازه فعالیت آشکار را نمیداد. پیشوای ششم نیز برای حفظ یاران خود از گزند خلفای جور، به مبارزات پنهانی و تقیه روی آورده بود. امام(ع) بهطور اکید یارانش را به تقیه و پنهانکاری سفارش میکرد. آنحضرت میفرمود: «اِنَّ تِسْعَةَ اَعْشارِ الدّینِ فِی التَّقِیَّةِ وَ لا دینَ لِمَنْ لا تَقِیَّةَ لَهُ؛ نه دهم دین در تقیه است و هر کس تقیه نکند، دین ندارد.»
آنحضرت از تقیه حضرت یوسف، حضرت ابراهیم و اصحاب کهف مثال میزد و به معلّیبن خنیس که تا حدّ جان از اهل بیت(س) دفاع کرد و جانش را فدا نمود، فرمود: «یا مُعَلّی اُکْتُمْ اَمْرَنا وَ لا تُذِعْهُ؛ ای معلی ! امر ما را پوشیده بدار و آنرا افشا نکن.»
آری این شیوه سیاسی امام(ع) در عصر خویش، بهترین راهکار پاسداری از فرهنگ اهل بیت(س) بود چراکه جان آنحضرت و یارانش در معرض خطر قرار داشت و جاسوسان حکومت، قدم به قدم آنان را تعقیب میکردند.
یکی از وزیران منصور دوانقی و از پیروان امام صادق(ع) میگوید: روزی منصور را متفکر و اندوهناک دیدم، وقتی علت را پرسیدم، گفت: من بیش از هزار نفر از فرزندان فاطمه زهرا را کشتهام، امّا پیشوا و رهبر آنان را زنده نگه داشتهام. گفتم: منظورتان کیست؟ او گفت: جعفربن محمد الصادق، من میدانم که تو به امامت او اعتقاد داری، در حقیقت او امام من، تو و همه مردم است؛ امّا من چارهای جز کشتن او ندارم. ابن اسقنطوری میگوید: با شنیدن این جمله از شدت اندوه و ناراحتی، دنیا برایم تیره و تار شد و تمام غمهای عالم بر سینهام نشست.
منصور بارها تلاش کرده بود که آنحضرت را به شهادت برساند امّا موفق نشده بود، زیرا آنحضرت هرگز با او و حکومتش همکاری نمیکرد و یاران خود را نیز از همکاری بازمیداشت؛ مگر افراد نادری که بتوانند در خدمت به شیعیان توفیق یابند.
آنحضرت گرچه حکومت ظاهری نداشت، اما با شیوهای که انتخاب کرده بود، هم اهداف متعالی خود را در راه نشر معارف اهل بیت(ع) عملی میساخت و هم توطئهها و بهانههای دشمنان را ناکام میگذاشت و یارانش را از خطر رها میساخت.
آن بزرگوار با حفظ جایگاه اجتماعی خویش بهعنوان یک مخالف مقتدر حکومت مطرح بود و خلفای ستمگر از آنحضرت هراس داشتند.
در هر صورت اینراهکار سیاسی پیشوای ششم(ع) سبب شده بود که آنحضرت با موضعگیریهای مناسب و بهجا در مقابل بحرانها و حوادث سیاسی از جایگاه برتری برخوردار باشد و مخالفین آنحضرت نتوانند کوچکترین سوءاستفادهای انجام دهند.
* برخورد تهاجمی سیاسی امام صادق(ع)
از طرفی دیگر در برخی گزارشات امام(ع) برخورد جدی تند و جسورانه و کاملا تهاجمی با خلفای جور همچون منصور داشتند. «امام یاران خود را از نزدیکی و همکاری با دربار خلافت باز میداشت. روزی یکی از یاران امام رسید: برخی از ما شیعیان گاهی دچار تنگدستی و سختی معیشت میگردد و به او پیشنهاد میشود که برای اینها (بنیعباس) خانه بسازد، نهر بکند؛ اینکار از نظر شما چگونه است؟ امام فرمود: من دوست ندارم که برای آنها گرهی بزنم یا در مشکی را ببندم، هرچند در برابر آن پول بسیاری بدهند؛ زیرا کسانیکه به ستمگران کمک کنند در روز قیامت در سراپردهای از آتش قرار داده میشوند تا خدا میان بندگان حکم کند.
امام صادق(ع) شیعیان را از ارجاع مرافعه به قضات دستگاه بنیعباس نهی میکرد و احکام صادرشده از محکمه آنها را شرعا لازمالإجرا نمیشمرد. امام به فقیهان و محدثان هشدار میداد که به دستگاه حکومت وابسته نشوند و میفرمود: فقیهان امنای پیامبرانند، اگر دیدید به سلاطین روی آوردند به آنان بدگمان شوید و اطمینان نداشته باشید.» «امام از رفت و آمد به دربار منصور جز در مواردی سرباز میزد و به همین سبب هم از طرف منصور مورد اعتراض قرار میگرفت. چنانچه روزی به آنحضرت گفت: چرا مانند دیگران به دیدار او نمیرود؟ امام در جواب فرمود: لیس لنا ما نخاف من أجله و لا عندک من أمر الأخره...ما کاری نکردیم که به جهت آن از تو بترسیم و از امر آخرت پیش تو چیزی نیست که به آن امیدوار باشیم و این مقام تو در واقع نعمتی نیست که آنرا به تو تبریک بگوییم و تو آنرا مصیبتی برای خود نمیدانی که تو را دلداری بدهیم پس پیش تو چکار داریم؟ بدینگونه بود که امام نارضایتی خود را نسبت به حکومت او ابراز میداشت چنانچه با توصیههای سیاسی به افراد مانند: ایّاک و مجالسة الملوک. بر تو باد که از همنشینی پادشاهان دوری کنی. یاران خود را نیز از همنشینی سلاطین برحذر میداشت. و نیز میفرمود: کفارة عمل السلطان، الاحسان إلی الاخوان. کفاره همکاری با سلطان نیکی به برادران است. روزی منصور از آنحضرت پرسید: یا أباعبدالله! لم خلق الله تعالی الذباب؟ فقال: لیذل به الجبابرة. ای اباعبدالله خدا پشه را برای چه آفریده است؟ فرمود: برای اینکه دماغ زورگویان را به خاک بمالد.»
از اینها گذشته چنین نباید تصور شود که فعالیت سیاسی امام منحصر در مبارزه مستقیم و قیام مسلحانه بوده باشد تا گفته شود چون امام قیام نکرد و به مبارزه مستقیم با امویان و عباسیان برنخواست پس حضرت کار سیاسی را کنار گذاشته بودند و تنها به کار علمی فرهنگی صرف مشغول بودند هر چند همین فعالیتهای علمی فکری امام بزرگترین مبارزه ریشهای با مخالفان ولایت اهل بیت و شیعیان بود. «در عین حال (که) امام صادق متعرض امر حکومت و خلافت نشد ولی همه میدانند که امام صادق با خلفا کنار هم نیامد، مبارزه مخفی میکرد، نوعی جنگ سرد در میان بود، معایب و مثالب و مظالم خلفا همه بهوسیله امام صادق در دنیا پخش شد و لهذا منصور تعبیر عجیبی درباره ایشان دارد. میگوید: هذا الشجی معترض فی الحلق... جعفربن محمد مثل یک استخوان است در گلوی من، نه میتوانم بیرونش بیاورم و نه میتوانم فرویش ببرم؛ نه میتوانم یک مدرکی از او بهدست آورم کلکش را بکنم و نه میتوانم تحملش کنم چون واقعا اطلاع دارم که این مکتب بیطرفی که او انتخاب کرده، علیه ما هستند.
* تأیید قیامهای حقطلبانه
امام صادق(ع) گرچه خود عملاً دست به قیام علیه حکمرانان مستبد نمیزد، زیرا زمینه و ابزار لازم برایش فراهم نبود و اختناق حاکم بر شهرهای اسلامی، هر نوع فعالیت علنی سیاسی را از آن گرامی سلب کرده بود و امام هر نوع حرکت سیاسی علنی را در راستای نابودی شیعه میدانست؛ امّا در عین حال از تأیید قیامهای آزادیخواهانه و ضد استبدادی که با اهداف انسانی و مقاصد الهی انجام میشد نیز دریغ نمیکرد. حمایت آنحضرت از قیام زیدبن علی و انقلاب محمد نفس زکیه در همین راستا بود.
امام در این مورد میفرمود: «لا اَزالُ وَ شیعَتی بِخَیرٍ ما خَرَجَ الْخارِجِیُّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَ لَوَدِدْتُ اَنَّ الْخارِجِیَّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ خَرَجَ وَ عَلَیَّ نَفَقَةُ عَیالِهِ؛ تا هنگامی از آل محمد(ص) کسی قیام کند، من و شیعیانم در آسایش هستیم و دوست دارم از ما آل محمد(ص) کسی قیام کند و در این صورت مخارج خانوادهاش را من تعهد نمایم.»
حضرت صادق(ع) علاوه بر تأییدات معنوی، با کمکهای مادی خویش نیز قیامکنندگان را یاری میکرد. بهعنوان نمونه، آنحضرت به ابن سبابه هزار دینار تحویل داد تا در میان بازماندگان شهدای نهضت زیدبن علی تقسیم کند.
امام صادق(ع) در تأیید این حرکتهای سیاسی، بر ماهیت الهی آنان اصرار داشت و در آغاز قیام محمد نفس زکیه پسر عبدالله محض نوه امام مجتبی(ع) و نوه دختری امام حسین(ع) به پدرش فرمود: «اِنْ کُنْتَ اِنَّما تُریدُ اَنْ تُخْرِجَهُ غَضَباً لله وَ لِیَأْمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهی عَنِ الْمُنْکَرِ فَاِنّا وَالله ِ لانَدَعُکَ وَ اَنْتَ شَیْخُنا وَ نُبایِعُ ابْنَکَ فی هذَا الْاَمْرِ؛ اگر میخواهی پسرت در راه خدا و برای امر به معروف و نهی از منکر قیام کند، به خدا قسم ما تو را تنها نمی گذاریم، تو بزرگ مایی و با پسرت در اینراه بیعت میکنیم.»
* مبارزه با تیشهزنندگان به ریشه اعتقادات
آن گرامی مهمترین برنامه خود را در رهبری امت، گسترش و نشر اعتقادات خود و معارف ناب اهل بیت(ع) که همه برگرفته از کلام وحی بودند قرار داده بود؛ به اینجهت با هرگونه افکار انحرافی به مبارزه برمیخاست و با رهبران گروههایی که آن افکار را داشتند برخورد میکرد.
حضرت از راه مناظره، خطابه و تربیت شاگردان ممتاز، سدّ راه دگراندیشان و منحرفین بود. صوفیه یکی از گروههایی بودند که بر اثر کج فهمی و ذهنیت نادرستی که از اسلام داشتند، به بیراهه میرفتند. امام در یکی از مناظراتش با سفیان ثوری که از رهبران برجسته صوفیه بود خطاهایش را بر او گوشزد کرده و در فرصتی مناسب چهره ریاکارانه ابوهاشم کوفی صوفی را بر ملا ساخت و فرمود: او اعتقادات فاسدی دارد و مذهب تصوف را بهخاطر پوشش برای باورهای غلط خود و حفظ موقعیتش اختراع نموده است.
آنحضرت دانشمندان و عالمان دین را بهعنوان مرزداران اعتقادی مردم معرفی کرده، وظیفه آنان را پاسداری از مرزهای فرهنگی و عقیدتی اهل ایمان از تهاجم لشکریان شیطان قلمداد میکند و میفرماید: «عُلَماءُ شیعَتِنا مُرابِطُونَ بِالثَّغْرِ الَّذی یَلی اِبْلیسُ وَ عَفاریتُهُ؛ علمای شیعه ما مرزبان مرزهایی هستند که ابلیس و عوامل او از آن وارد میشوند.»
* طرح انتظار حکومت جهانی
ظهور امام زمان(ع) در آخرالزمان، یکی از وعدههای مهم الهی و بشارت رسول اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) است. این اندیشه والای معنوی و انسانی از صدر اسلام تاکنون مورد توجه مسلمانان، بهویژه شیعیان بوده و مشتاقان عدالت و حقطلبان عالم همواره به انتظار آن عصر زیبا و مطلوب نشستهاند. مدیریت صحیح جهان در هنگام حکومت مهدی آل محمد(ص) یکی از اندیشههای سیاسی اهل بیت است که امام صادق(ع) نیز بارها به آن تصریح کرده و به علاقهمندان مژده داده و اعتقاد و انتظار تشکیل حکومت جهانی آنحضرت را یکی از ارکان دین اعلام کرده است. امام صادق(ع) به ابوبصیر فرمودند: «اِنَّ لَنا دَوْلَةً یَجیءُ الله ُ بِها اِذا شاءَ؛ ما دولتی داریم که خداوند هر زمان که اراده کند، آنرا خواهد آورد.» و میفرمود: «مَنْ سُرَّ اَنْ یَکُونَ مِنْ اَصْحابِ الْقائِمِ فَلْیَنْتَظِرْ وَلْیَعْمَلْ بِالْوَرَعِ وَ مَحاسِنِ الْاَخْلاقِ؛ هر کس دوست دارد که از یاران قائم باشد، به انتظار بنشیند و به ورع و پرهیزکاری و زیباییهای اخلاقی عمل کند.»
سدیر صیرفی اشتیاق آنحضرت را به عصر ظهور و تشکیل دولت جهانی مهدوی(ع) اینچنین گزارش کرده است: یک روز، من و مفضلبن عمر و ابوبصیر و ابانبن تغلب به حضور مولایمان حضرت صادق(ع) شرفیاب شدیم و مشاهده کردیم که امام بر روی خاک نشسته و لباسی ساده پوشیده و همانند مادرِ فرزند از دست داده ناله میزند. آثار اندوه در تمام وجودش رخنه کرده و قطرات اشک پهنای صورتش را فرا گرفته بود. آنحضرت میفرمود: «سَیِّدی! غَیْبَتُکَ نَفَتْ رُقادی وَ ضَیَّقَتْ عَلَیَّ مِهادی وَ اَسَرَتْ مِنّی راحَةَ فُؤادی، سَیّدی! غَیْبَتُکَ اَوْصَلَتْ مُصابی بِفَجایِعِ الْاَبَدِ وَ فَقْدُ الْواحِدِ بَعْدَ الْواحِدِ یُفْنِی الْجَمْعَ وَ الْعَدَدَ؛ آقای من! غیبت تو خواب از دیدهگانم ربوده و بسترم را بر من تنگ ساخته و آسایش قلبم را از من سلب نموده است. ای آقای من! غیبت تو اندوه مرا به فجایع ابدی پیوند داده و فقدان یکی پس از دیگری، جمع و تعداد را نابود میکند.»
سدیر میگوید: امام با اشک و ناله از غیبت حضرت مهدی(ع) میگفت. وقتی چنین حالتی را از آنحضرت دیدیم، خیلی منقلب شدیم و با تمام وجود تحت تأثیر حالات و سخنان امام(ع) قرار گرفتیم. امام وقتی با پرسشهای ما مواجه شد، فرمود: صبح امروز در کتاب جفر مینگریستم و آن کتابی است که علم منایا و بلایا و مصائب بزرگ و علم گذشته و آینده تا روز قیامت را در بر دارد. به فصل میلاد و غیبت، طول عمر، آزمایش اهل ایمان در آن زمان و شک و تردید عدهای از آنان نگریستم که اندوهی شدید و رقّتی عمیق بر من عارض شد و طولانیشدن غیبت و تأخیر آن دولت پایدار، مرا بهشدت تحت تأثیر قرار داد.
منبع:تسنیم