۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۴۳ : ۱۱
**********
روی موتور نشسته بود.به زیبایی شروع به خواندن اشعاری برای حضرت زهرا (علیها السلام) نمود.
خیلی جالب و سوزناک بود.از ابراهیم خواستم که در هیئت همان اشعار را به
همان سبک بخواند،اما زیر بار نرفت!می گفت:اینجا مداح دارند،من که اصلا صدای
خوبی ندارم،بی خیال شو...
اما می دانستم هر وقت کاری بوی غیر خدا
بدهد،یا باعث مطرح شدنش شود ترک می کند.در مداحی عادات جالبی داشت.به
بلندگو،اکو و... مقید نبود.بارها می شد که بدون بلندگو می خواند.
در سینه زنی خیلی محکم به سینه می زد می گفت:اهل بیت همه وجودشان را برای اسلام دادند.ما همین سینه زنی را باید خوب انجام دهیم.
در عروسی ها و در عزا ها هر جا می دید وظیفه اش خواندن است می خواند.اما
اگر می فهمید به غیر از او مداح دیگری هست،نمی خواند و بیشتر به دنبال
استفاده بود.
ابراهیم مصداق حدیث نورانی امام رضا (علیه السلام) بود که
می فرماید:((هر کس برای مصائب ما گریه کند و دیگران را بگریاند،هر چند یک
نفر باشد اجر او با خدا خواهد بود.
هر که در مصیبت ما چشمانش اشک آلود شود و بگرید،خداوند او را با ما محشور خواهد کرد.))
در عزاداری ها حال خوشی داشت.خیلی ها با وجود ابراهیم و عزاداری او شور و حال عجیبی پیدا می کردند.
ابراهیم هر جایی که بود آنجا را کربلا می کرد!گریه ها و ناله های ابراهیم
شور عجیبی ایجاد می کرد.نمونه آن در اربعین سال 1361 در هیئت عاشقان حسین
(علیه السلام) بود.
بچه های هیئتی هرگز آن روز را فراموش نمی کنند.ابراهیم ذکر حضرت زینب (علیها السلام) را می گفت.
او شور عجیبی به مجلس داده بود.بعد هم از حال رفت و غش کرد!آن روز حالتی
در بچه ها پیدا شد که دیگر ندیدیم.مطئن هستم به خاطر سوز درونی و نفس گرم
ابراهیم،مجلس اینگونه متحول شده بود.
ابراهیم در مورد مداحی حرف های
جالبی می زد.می گفت:مداح باید آبروی اهل بیت را در خواندنش حفظ کند،هر حرفی
نزند.اگر در مجلسی شرایط مهیا نبود روضه نخواند و ...
ابراهیم هیچ وقت خودش را مداح حساب نمی کرد.ولی هرجا که میخواند شور و حال عجیبی را ایجاد می کرد.
ذکر شهدا را هیچ وقت فراموش نمی کرد.چند بیت شعر آماده کرده بود که اسم
شهدا علی الخصوص اصغر وصالی و علی قربانی را می آورد و در بیشتر مجالس می
خواند.
**********
شب تاسوعا بود.در مسجد،عزاداری باشکوهی
برگزار شد.ابراهیم در ابتدا خیلی خوب سینه می زد. اما بعد،دیگر او را
ندیدم!در تاریکی مجلس،در گوشه ای ایستاده و آرام سینه می زد.
سینه زنی بچه ها خیلی طولانی شد.ساعت دوازده شب بود که مجلس به پایان رسید.
موقع شام همه دور ابراهیم حلقه زدند.گفتم:عجب عزاداری باحالی بود،بچه ها خیلی خوب سینه زدند.
ابراهیم نگاه معنی داری به من و بچه ها کرد و گفت:عشقتان را برای خودتان نگه دارید!
وقتی چهره های متعجب ما را دید ادامه داد:این مردم آمده اند تا در مجلس
قمر بنی هاشم (علیه السلام) خودشان را برای یک سال بیمه کنند.
وقتی عزاداری شما طولانی می شود،اینها خسته می شوند.شما بعد از مقداری عزاداری شام مردم را بدهید.
بعد هرچه قدر می خواهید سینه بزنید وعشقبازی کنید،نگذارید مردم در مجلس اهل بیت احساس خستگی کنند.
پی نوشت:
کتاب سلام بر ابراهیم – ص 160
زندگینامه و خاطرات پهلوان بیمزار شهید ابراهیم هادی