۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۰ : ۰۹
بسم الله الرحمن الرحیم
خدای متعال در قرآن گروه هایی را بیان می کنند که خصوصیات مخصوص به خود را دارند. این گروه های می توانند گروه هایی باشند که مورد رضایت خدا باشند یا می توانند مورد نارضایتی خدا باشند.
مثلا می فرمایند: متقین که اینها خصوصیات خوبی دارند، در مقابلش گروه هایی مانند کافرین را نام می برند که خصوصیات خوبی ندارند. خداوند برای اینکه مبادا ما در قضاوت هایمان اشتباه کنیم برای ما مختصاتی قائل است و صفاتشان را بیان می کند. مثلا خصوصیات متقین را می شمارد و بعد می گوید اگر اینها باشد فرد متقین است و اگر این خصوصیات هم نباشد متقین نیست. چون ما باید در مقابل دیگران قضاوت کنیم. انسان بدون دلیل نباید قضاوت کنید ولی وقتی می خواهیم کسی را در خانه و یا مجموعه خودمان راه بدهیم یا برای انتخاب خواستگار باید خوصیات شخص را خوب بشناسیم. به دو علت خداوند متعال گروه ها را خصوصیاتش را بیان کرده است: علت اول همین قضاوت کردن است. علت دوم: آدمیزاد بیماری دارد با خودش، که خودش را اونطوری که هست برداشت نمی کند. الان ما همه مان به این بیماری گرفتار هستیم. خداوند در قرآن هم می فرماید: که شما فکر کردید که اهل بهشت هستید اما اینگونه نیست. لذا وقتی صحبت از جهنم می افتد بلافاصله خصوصیاتشان را می شمارد.
می فرماید: اهل بهشت با اهل جهنم ارتباط برقرار می کنند، می گویند: چه چیز باعث شد که شما وارد جهنم شوید: اینها چهار خصوصیت را بیان می کنند که یکی شان این بود که ما نماز نمی خواندیم. یعنی اگر کسی بی نماز باشد بعد از دنیا خداوند حتی شفاعت امام حسین(ع) را قبول نمی کند. امام حسین(ع) شخص بی نماز را شفاعت نمی کند اما اگر هم شفاعت کند خداوند نمی پذیرد.
اهل بهشت یک نفرشان وارد بهشت نمی شوند اگر لیاقت نداشته باشد، ما اصلا نداریم کسی که لیاقت نداشته باشد و وارد بهشت بشود. جهنم هم همین طور است. به حرف زدن که نیست، ما بگوییم خب ما اهل بهشت هستیم ما باید خصوصیات و لیاقت بهشت را به دست آوریم.
در مثنوی مولانا یک جمله دارد، این را بدانید که مثنوی کتاب بسیار خوبی است، مولانا خود در کتابش می گوید: مثنوی اصول اصول دین را بیان کرده است، حضرت آقا به شهید مطهری فرمودند: شما قائل هستید؟ شهید مطهری گفته بودند بله من قبول دارم. خود حضرت آقاام بعد می فرماید: من هم قبول دارم.
مولانا در یکی از قصه هایش می گوید: یک آقایی داخل حمامی رفت، اما حمام شلوغ بود، دید که مردم روی بدن خودش هرکس نقشی را زده است، خوشش آمد رفت به یکی از اینها گفت: چگونه این کار را کرده اید، بعد گفت که شما چگونه این کار را کرده اید، گفتند که آقا دلاک این کار را می کند، رفت پیش دلاک و گفت: من هم می خواهم در بدنم خال کوبی کنید و عکس شیر را بکشید، بعد دلاک گفت: بخواب تا بکشم، این خوابید تا بکشد و زد تا خون بیایید این داد زد و گفت: آقای دلاک این کجای شیر است که درد دارد، دلاک گفت: دم شیر، گفت: من دم نمی خواهم، بعد به یال و غیره رسید این باز هم همین حرف ها را زد، بعد دلاک عصبانی شد و گفت: پاشو برو کجا دیدی که شیر اینگونه باشد شما این کاره نیستید، بعد مولانا می گوید: من مثال زدم، کجای اسلام شما دیدید که می گوید حجاب می گوید ای بابا، یا حرام و حلال این را می گوید، هرجای اسلام را می گوید دادش در می آید بعد می گوید ای بابا. لذا گاهی اوقات ما خوب پنداری به ما قلبه می کند و فکر می کند که ما کسی هستیم.
این خود خوب پنداری یک بیماری است. این بسیار عجیب است واقعا. قرآن برای کافرین یک علامت قرارداده است: این یک خصلت را من می گویم، شما خودتان قضاوت کنید درباره خودمان، اون خصلت این است: خداوند می فرماید: آنهایی که کافر هستند، چه آنها را بترسانی چه آنها را نتروسی اینها مسیر خودشان را می روند.
می گوید: یا رسول الله اینها را چه بگویی چه نگویی کار خودشان را می کنند و به حرف شما گوش نمی کنند. فاصله گوششان تا قلبشان خیلی فاصله است. پیغمبر(ص) اهل بیت(ع) و بزرگان را می بیند اما گوش نمی دهد.
طرف می گوید: خب من آقای بهجت را دیدم، فلانی را دیدم یکی اش کم هست امام زمان(عج) را باید ببینم، دنبال رزومه جمع کردن هستیم.
در سوره مبارک ملک خداوند چند آیه را بیان می کند درباره بزرگترین عامل جهنمی شدن اهل جهنم، می فرماید: محفظه جهنم کم مانده از شدت عصبانیت بترکد. در جهنم به اینها فریاد می زنند، که کسی نبود شما را بشارت بدهد، می گویند: چرا گفتند اما گوش ما نشنید. هرچه گفتند: ما گفتیم ای بابا، نماز، ای بابا، حجاب ای بابا و.... بعد می گویند: اگر ما گوش شناوا داشتیم ما گرفتار جهنم نمی شدیم به این شکل.
گوش شنوا اگر نباشد بهترین واعظ عالم هم باشد انسان حق را قبول نمی کند. این بهترین واعظ امام حسین(ع) است که انقدر به اینها گفت، ولی مگر گوشی بود که بشنود. مهمترین عامل برای جهنمی شدن انسان ها همین گوش نکردن و قبول نکردن است.