۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۴۷ : ۰۷
بر
این دعاها شرحهایی نوشته شده است از جمله مرحوم حجتالاسلام سیدعلی نجفی که در
نیمههای شبهای ماه مبارک رمضان سال 1409 هجری قمری در مسجد قندی تهران ایراد شده
است.
حجتالاسلام
سیدمحمدعلی نجفی یزدی در سال 1326 هجری شمسی در شهر عارفپرور نجف اشرف به دنیا
آمد. نامش را به نام مولایش امیرالمؤمنین (ع) علی گذاشتند. پدرش سیدمحمد باقر
روحانی بزرگوار و اهل علم بود و جدش سیدعبدالحی در یزد صاحب کرامات بود. وی
تحصیلات مقدماتی خود را در نجف گذراند و در 17 سالگی به ایران آمد، ابتدا در مجلس
درس آیتالله مجتهدی شرکت کرد و سپس از درس اخلاق آیتالله حقشناس بهره جست و درسهای
اخلاقی پرشور و برنامههای سلوکی آیتالله حقشناس او را جذب کرد. پدرش مکرر به
عتبات عالیات سفر میکرد در یکی از این سفرها سیدعلی که با پدر همراه بود در حرم
حضرت علی (ع) در سن 19 سالگی به دست پدر، معمم شد.
سیدمحمدعلی
نجفی یزدی مدتی را در تهران در بیت علامه امینی زندگی کرد. آیتالله امینی (ره) همیشه در مقابل این سید عظیمالشأن
از جای خود برمیخواست و دست او را به احترام مقام سیادت میبوسید.
وی
به زیارت جامعه، مناجات شعبانیه و مناجات خمسه عشر علاقه فراوانی داشت و آن روزها
که هنوز خواندن دعای عرفه در فضای باز مرسوم نشده بود این مجلس را برگزار میکرد.
سیدمحمدعلی
نجفی یزدی در سال 1371 هجری شمسی در حالی که بیش از 46 بهار از زندگیاش نگذشته
بود به دیار باقی شتافت.
گزیدهای
از شرح دعای روز بیست وچهارم ماه مبارک رمضان را در ادامه میخوانیم:
«اَللّهُمَّ
اجْعَلْ سَعْیى فیهِ مَشْکُوراً وَذَنْبى فیهِ مَغْفُورا وَعَمَلى فیهِ مَقْبُولاً
وَعَیْبى فیهِ مَسْتُوراً یا اَسْمَعَ السّامِعینَ»؛
خدایا
قرار ده کوششم را در این ماه مورد سپاس و تقدیر و گناهم را در آن آمرزیده و عملم
را در آن پذیرفته و عیبم را در آن بپوشان، اى شنوندهترین شنوایان.
«اَللّهُمَّ
اجْعَلْ سَعْیى فیهِ مَشْکُوراً» همانطور که خداوند تبارک و تعالی مشکور است و
بندگان از او تشکر میکنند، خود نیز در مرحلهای شاکر است پس هم شاکر و هم مشکور
است. خدا از بندگانی که او را اطاعات کردند شاکر است و فردای قیامت به وضعی عجیب و
غیرقابل انتظار از آنها تشکر میکند که شما در راه من زحمت کشیدید، اوامر مرا
اطاعت کردید و در مقابل تقدیرات من اعتراض نکردید.
«وَذَنْبى
فیهِ مَغْفُورا»، خدایا گناهان مرا در این ماه بیامرز، عمل مرا قبول کن و از همه
بالاتر «وَعَیْبى فیهِ مَسْتُوراً» عیوب مرا بپوشان.
ما
عیوب بسیاری داریم، همه ما یک عیب داریم که آن عیب را هیچ کس نمیتواند برطرف
کند و علاوه بر آن عیب، عیوب دیگری هم داریم. عیوب دیگرمان از قبیل ضعف نفس،
گناهان، عدم توکل بر خدا، ندیدن ریشه کار و دلهای کوچکمان است که با غم یا شادی
کوچکی پر و لبریز میشود. اگر بخواهیم عیوبمان را بشماریم، شاید نتوانیم به راحتی
تعداد آن را به دست آوریم و از همه عیوب بالاتر، عیب فقر و امکان است. فقیریم!
فقیری که سر تا پای وجودش فقر است.
منتها
اگر خدا این عیب را مستور کرد یعنی با غنای خودش پر کرد معلوم نمیشود اما اگر این
عیب را مستور نکند حتی یک مورد هم پیدا نمیشود که در آن نیازمند، فقیر و بیچاره
باشیم.
خدا
ما را در دار دنیا آورده است که این مطلب را به ما بفهماند که بدانید خیلی فقیرید،
خیلی نیازمندید. مثلاً نگاه کنید،همین
الان به دانه دانه سلولهای بدنمان نیازمندیم. اگر یکی از اینها بد کار کند،
زندگی ما را مختل میکند اگر فقط یک سلول از میلیاردها سلول از مدار خود خارج شود،
تبدیل به سرطان میشود. سلول سرطانی سلولی است که به علت ناشناختهای تولید مثل میکند
و بیدلیل منحرف میشود.
آن
سلولی هم که ایجاد میکند سلول منحرفی است که بیجا تولید مثل میکند. یک دانه سلول تمام سیستم بدن را به هم
میزند و در نهایت باعث مرگ انسان میشود. یک چنین نیازمندی در وجود ما است. پس
خداوند تبارک و تعالی دائماً نیازهای ما را جبران میکند و الا نیازهای ما زیاد
است. لحظه به لحظه باید تنفس کنیم، این قلب لحظه به لحظه باید بزند، اگر یکی از
اینها مختل شود بیچاره میشویم.
پوشاننده
حقیقی خداست
فقر!
فقر همه وجود ما را گرفته است ولی خدا به فضلش این عیب را جبران و مستور میکند.
«وَعَیْبى فیهِ مَسْتُوراً»، ستر حقیقی خدا این است که خداوند تبارک و تعالی
دائماً عیوب، نقصها و کسریهای ما را پر میکند، البته در دنیا قدری کمتر پر میکند
و اصلا بنا بر این بوده است. امام فرمود خداوند ارواح را گرفتار ابدان کرد. شخصی
پرسید: چرا خداوند ارواح ما را مبتلا به ابدان کرد؟ چه فایدهای داشت که ما در بدن
بیاییم؟ حضرت قریب به این مضمون فرمودند: برای اینکه بفهمید کس دیگری عیوب شما را
جبران میکند.
خلاصه
در این عالم یک مقدار آرامتر جبران میکند. خودمان هم میفهمیم که اگر خدا به
دادمان نرسد، چه وضعی پیش میآید اما خدا سرعت فضلش را در دنیا بطیء کرده است. گاهی وقتها بخش کوچکی از نیازت را
نشان میدهد تا بفهمی که سر تا پا نیازی. عالم ارواح عالم جبروت است یعنی نقصها
دائماً و بدون فاصله جبران میشود. حضرت فرمود بعضی ارواح اگر در این موقعیت میماندند،
دچار شبهه میشدند که نکند ما اصلاً در این عالم بینیازیم و ادعای ربوبیت میکردند. امام فرمود: اگر خدا این جهل، عجز و
فقر را به انسانها نشان نمیداد، با این همه ذلت و جهلشان باز هم ادعای ربوبیت و
خدایی میکردند. بیش از این ادعای ربوبیت میکردند و سرکش میشدند.
این
تعلق ارواح به ابدان باعث شده که عیوبمان را ببینیم و دیدن عیوبمان هم باعث شده که
موقعیت خودمان را بدانیم. حضرت فرمود: «رَحِمَ اللهُ مَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ وَلَمْ یَتَجاوَزْ
حَدَّهُ»، خدا رحمت کند کسی را که «عرف قدره»، یعنی قدر خودش را بشناسد. «و لم
یتجاوز حده» و حدش را فراموش نکند. ما حد و حدودی داریم.
قدرمان
این است که ممکنالوجودیم، یعنی اگر به ما وجود بدهند میپذیریم. کاسه گدایی
داریم. به خلاف هر چیزی که ممتنعالوجود است، یعنی از جریانات مثل محالات عقلی
امتناع وجودی داشتند. آفرینششان امکان نداشت لذا آنها اصلاً این کاسه گدایی را هم
ندارند. ما قدر، اندازه و سرمایهمان این است که گدایانی چند هستیم. کاسه گدایی
داریم اما نباید یادمان برود که آنچه داریم فقط کاسه گدایی ا ست، هر چه در این
کاسه هست مال خداست. هر چه فعلیت دارد، مال خداست. هر چه داری مال اوست. آن چیزی
که تو داری تنها این است که گدا هستی. البته این هم شأنی است. خب ما محال عقلی
نبودیم، محالات عقلی قابلیت وجود هم ندارند. ممکنالوجود بودیم، منتظر فیض بودیم.
اگر فیض به ما میدادند موجود میشدیم اگر هم نمیدادند نمیشدیم اما ممتنعات یا
محالات عقلی آنهایی هستند که فیض اصلاً قبول نمیکنند. ایجاد ما محال نبود لذا وقتی
وجود به ما دادند ایجاد شدیم اما هر چه بالفعل داریم مال خداست. خداوند تبارک و تعالی این فقر ما را
جبران میکند که یک عیب است و عیب بزرگی هم هست.
سیهرویی
ز ممکن در دو عالم/ جدا هرگز نشد و الله اعلم
علت
اظهار ذلت و بندگی اولیاء الهی در مناجات
ممکن
یعنی ممکنالوجود. لذا همه انبیا عظام و اولیای کرام با همه عظمتشان در مقام
مناجات با خدا مثل عبدی ذلیل، جنایتکار و مجرم. بعضی از این آیه تعجب میکردند که
قرآن میفرماید: حضرت یوسف هم اگر برهان خدا را نمیدید، مانند زلیخا مرتکب گناه
میشد. اگر خدا به او کمک میکرد گناهکار میشد. بعضیها میگویند یعنی حضرت یوسف هم گناه میکرد؟ بله! همه در
معرض گناه قرار میگیرند. اصلاً کسی چیزی ندارد. هر که هر چه دارد مال خداست.
انبیا به طریق اولی همه داراییشان از خداست. منتها آنها برهان رب را دیدند قلبشان نورانی
شد. دست کشیدند که این را خدا به آنها داد. قرآن میفرماید: اگر نداده بودیم او هم
سقوط میکرد. (لقد همت به). زلیخا هم کرد که یوسف را به گناه بکشد.
اگر
خدا سترش را بردارد همه مفتضح میشویم. انبیا این موضوع را بیشتر میفهمیدند، نیاز
خود را به ستر خدا بیشتر میدیدند لذا وقتی مناجات میکردند مثل عبد گنهکار مجرم
حرف میزدند. شما وقتی مناجات ائمه اطهار علیهمالسلام را ببینید تعجب میکنید که
این چه مناجاتی است؟! بله آنها
حساب میکنند اگر ما گناه نمیکنیم مال خداست، اگر علم داریم آن هم مال خداست، اگر
تقوا داریم آن هم مال خداست و خب این ها را نمیشود به رخ کشید. همه مال خودش است
آنچه ما باید ببریم نداری و فقرمان است. هرچه نداری و نقص و ذلت است مال ماست، راه
رفتن به سوی خدا هم همین است.