عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۷۱۷۴۹
تاریخ انتشار : ۰۵ اسفند ۱۳۹۴ - ۲۲:۲۹
خبرگزاری شبستان:در باب معرفت به پروردگار عالم هم، انسان اصلاً و ابداً به اسماء و صفاتش، هیچ راهی نمی تواند پیدا کند، الّا به طریق نور، آن هم انعکاس نور به آن معرفت‌ها، نه خود نور.
عقیق:"در باب معرفت به پروردگار عالم هم، انسان اصلاً و ابداً به اسماء و صفاتش، هیچ راهی نمی­تواند پیدا کند، الّا به طریق نور، آن هم انعکاس نور به آن معرفت‌ها، نه خود نور. مثلش هم همان است که به من و شما بگویند: خودت که عقل داری، با عقلت درک کن و معرفت کسب کن. امّا عقل من و شما، مثل چشم می­ماند که در بدن هست، امّا اگر نور نباشد، در ظلمات، هیچ نمی­بینیم. چون باید انعکاس نور به اشیاء باشد تا بتوانیم ببینیم در این اتاق تاریک، چه اشیائی هست و چه رنگی دارند. حالا شاید کسی بگوید: مگر عقل نداری، بگو خدا چیست و حقیقت الله را درک کن. امّا پروردگار عالم می­گوید: عقلی که به تو دادم، اگر انعکاس نور من نباشد، مثل چشم است و ادراکی برای او نخواهد بود و آن نور من، حضرات معصومین(عليهم صلوات المصلّين) هستند."

همزمان با ایام شهادت جانسوز أمّ الخلقه، حضرت فاطمه زهرا علیها الصلّوة و السّلام آیت الله روح الله قرهی در سخنانی در جمع عزاداران به تبیین شخصیت و جایگاه رفیع بانوی دو عالم حضرت فاطمه زهرا (س) پرداخت. آنچه در ادامه می آید گزیده ای از بخش اول این سخنرانی است که در ادامه می آید.

معرفت الله در گرو معرفت انوار الهی

پروردگار عالم نور است به این عنوان که می‌دانید: اولاً انسان به نور در یک حدّی می‌تواند نگاه کند، به نور، نمی‌شود خیره شد، نور روشنائی بخش است، به نور خورشید و یا حتّی همین نورهای ساختگی بشر به اینها هم انسان اگر نگاه کند و خیره بشود، چشمان او درد می‌گیرد. فقط خصوصیّت نور این است که هدایت گر است، روشنی می‌بخشد، انسان را از ظلمات و از تاریکی‌ها بیرون می‌آورد، شب که می‌شود، اگر این چراغهای ساخت بشر یا مکشوف به ید بشر، از باب انرژی روشن نباشد، ظلمات می‌شود، انسان نمی‌تواند هیچ جا را  ببیند.

پروردگار عالم فرمود:  «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ »  اولاً نور، نور جسمانی برای ذوالجلال و الاکرام نیست، چون خدا این گونه نیست که ما پی به ذات احدیّت ببریم، دلیل و برهان را هم بارها عرض کردیم؛ ما مخلوقیم، مخلوق، مفعول است، فعل فاعل است، حضرت حقّ فاعل است و هر که مخلوق بود، هر که، حتّی انبیاء یا حتّی پیامبر عظیم الشّأن او که در شأن او تبیین شده « لولاک لما خلقت الافلاک » هر که مخلوق بود، محدود است و طبعاً نمی‌تواند به ذات احدیّت پی ببرد « این الله نور السموات و الارض » چیست؟

حتّی چشم بینا هم، بدون انعکاس نور، چیزی نمی‌بیند!

علی ای حال پررودگار عالم، علیم و حکیم است. این قادر متعال که هیچ طوری ما نمی­توانیم او را بشناسیم، مثلش را مثل نور قرار داد، نه از باب جسمانی، بلکه از باب معرفت به حضرتش، لذا ذوالجلال و الاکرام فرمود: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ» خدا، نور آسمان و زمین است و مثل نورش را این‌گونه تبیین می‌کند: «مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ في‏ زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ يَكادُ زَيْتُها يُضي‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ» مثل نورش، مانند چراغدانی است که در آن چراغی است. آن چراغ هم در بلوری است که آن بلور مانند ستاره درخشانی است که از درخت مبارک زیتونی که نه شرقی و نه غربی است، افروخته می‌شود.

همان‌طور که بیان کردیم اگر چراغ، روشن ­شود می­توانیم اشیاء را ببینیم و همه‌ی ما به این مطلب، معرفت پیدا کردیم، ولو به این‌که به لسان بیان نکنیم؛ چون می­دانیم اگر برق، روشن نشود، با این که چشم هم داریم، ولی به تعبیر عامیانه، مثل اعمی می­شویم و جایی را نمی­بینیم. دلیل هم این است که نوری نیست.

همه‌ی آن مطالب چشم و قدرتی که پروردگار عالم  بر این سلطان بدن قرار داده، به جای خود، امّا اگر نور نباشد، کأن لم یکن شیئاً مذکوراً است و این چشم اصلاً فایده‌ای برای ما نخواهد داشت.

همان‌طور که اگر چشمتان را ببندند، چیزی نمی‌بینید؛ اگر به یک اتاق تاریک تاریک ببرند و بگویند: حالا چشمت را باز کردیم، بگو چه می‌بینی؟ هر چه نگاه کنی، چیزی نمی­بینی؛ یعنی با آن زمانی که چشمت را بستند و در روشنایی بودی، فرقی نمی­کند. آن‌جا چشمت را بستند و حالا در اتاق تاریک، چشمت را باز کردند، باز هم چیزی نمی­بینی؛ چون انعکاس نور نیست. لذا اگر به ما بگویند: بگو در این اتاق چند تا رنگ موجود است؟ چیزی نمی­بینی.

معرفت خداوند با نور حق ممکن می شود

پس اگر به من و شما بگویند: مگر عقل نداری، بگو معرفت ذوالجلال و الاکرام چیست؟ پروردگار عالم به شما عقل سلیم مرحمت کرده، تا با این عقلت، نسبت به خلقتش ادراکات داشته باشی، پس ببین در عالم چیست و درک کن. می­دانید مثلش چیست؟ مثل همان چشم شماست که در تاریکی آن را باز کنند و بگویند: مگر چشم نداری، تشخیص بده این رنگ‌ها چیست. شما متوجّه نمی­شوی. عقل ما هم به ظاهر هست، امّا معرفت به پروردگار عالم به وسیله آن، میسور نیست، إلّا با انوار الهی حضرات معصومین(عليهم صلوات المصلّين).

حالا این مقدّمه بحثمان بود که گفتیم: بدون حضرات معصومین(عليهم صلوات المصلّين)، نمی‌توان ادّعا کرد که من عقل دارم و نسبت به  خلقت و ذوالجلال و الاکرام و همه مطالب معرفت پیدا می‌کنم. چون شما هنوز نسبت به حضرات معصومین(عليهم صلوات المصلّين) معرفت پیدا نکردی تا بتوانی سایر مطالب را درک کنی.

مانند این است که چشم داری، اما در یک اتاق یا فضای تاریک، تشخیص رنگ اصلاً دیگر برایت میسور نیست. وقتی چراغ را روشن می‌کنند و می­بینی که عجب، این‌جا هفت رنگ بوده است و تو تصوّرت این بوده که فقط یکی، دو رنگ باشد که آن هم حدسی می­گفتی.

لذا امکان دارد ما در باب عقل ظاهری خودمان، یک معرفتی به صورت ظاهر پیدا کنیم، امّا این، معرفت نیست. معرفت حقیقی چیست؟ معرفتی است که توسط نور خدا برایمان ایجاد می‌شود، «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض».

وقتی تبیین می­شود: اسرار خلقت؛ یعنی هر آنچه که در خلقت خدا هست، مثلاً در ارض، خود شما هستی. در تفسیر هم بیان کردیم که یک معنی ارض، زمین است، ولی در اصل، ارض را در مقابل عرش به کار می‌برند. پس ما در خلقت موارد دیگر که ماندیم، اما در همین کره زمین، آیا نسبت به خودمان معرفت داریم؟!

گاهی می‌بینید خون در یک جاهایی از بدنمان، متوقّف می­شود و خودمان متوجّه نیستیم، یک رسوبی می­گیرد و مثل جوی آب، نیاز به لایروبی دارد و لذا بعضی از مواقع سکته های خفیف، خودش عامل شستشوی آن می‌شود؛ یعنی توقّفی ایجاد می­شود و بعد راه می‌افتد. امّا اگر خیلی زیاد باشد، دیگر نمی­تواند بشوید و تبدیل به سکته های سنگین قلبی یا مغزی می­شود.

لذا ما سکته‌هایی داریم و خودمان هم متوجه نیستیم؛ چون سکته، از سکت یعنی توقّف است که گاهی این سکت، طولانی می­شود و دیگر از سکته بودن، خروج پیدا می­کند، یعنی توقّف آنی نیست، امّا اصل سکته همین است که آنی است. پس امکان دارد ما در طی روز دو سکته هم داشته باشیم. این مطلب را قبل از اینکه دیگران بفهمند، شیخ الرئیس، ابوعلی سینا(اعلي اللّه مقامه الشّريف)، آن فقیه عزیز و عظیم در کتاب قانون خود تبییین فرموده است.

معرفت ما به خلقت خداوند کامل نخواهد شد

علی ای حال مطالبی در بدن ما وجود دارد که خبر نداریم. همین که الان داریم گوش می­دهیم، چه فرآیندی طی می‌شود تا صوت به گوش ما برسد؟! چرا گوش به صورت حلزونی است؟! پرده گوش چه نقشی دارد؟! گوش چطور این اصوات را می­گیرد و تنظیم می­کند؟! چرا بعضی فرکانس‌ها را همین طور می­گیرید و بعضی را باید قدرتش را کمتر یا بیشتر کند تا بتواند بگیرد. درون کوه‌ها و غارها چه می­گذرد؟! چه حیواناتی در آن‌جا هستند؟! درون اقیانوس‌ها چطور؟! خبر نداریم!

حالا این­ها مادی هست، امّا از باب درک معرفت الله چه وضعی داریم؟ حالا شاید نسبی یک مطالبی را فهمیده باشیم. البته از ما هم نسبی می­خواهند و خودمان هم مقرّ هستیم که هیچ موقع نمی­توانیم نسبت به خلقت مادی، نه حتّی کرات و کهکشان‌های دیگر، هم معرفت کامل کسب کنیم. کرات تبدیل به یک کهکشان می­شوند و کهکشان دور خودش دارد می­پیچد و مثل طومار می­ماند و این کهکشان اوّل، در کهکشان دوّم و کهکشان دوّم در سوّم و ... است. غوغایی است، محشر است. کهکشان اوّل در مقابل کهکشان دوّم، کأن توپی است که آن را در کره زمین بیندازی و این کهکشان اوّل خودش غوغایی است و خود این کهکشان اوّل، سیّاره‌ها و کراتی دارد که خودش از لحاظ حجم و وزن و گردش، بسیار عجیب است که زمین ما در مقابل آن، شاید اصلاً اندازه عدس هم نباشد. پس پروردگار عالم، آن قادر متعال چه کرده! «خلق الخلائق بقدرته».

همه این‌ها از باب معرفت است و این از باب معرفت خلقت ظاهری است و عیبی هم ندارد. اتّفاقاً پروردگار عالم هم همین طوری وارد شده و فرموده است: «هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ»[1] اوّل انبیاء می­آیند و این نشانه ها را می­گویند و تذکار می­دهند که من و شما به این نشانه‌ها پی ببریم و بعد می‌فرماید: «وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ ».

عقل، بدون انعکاس نور خدا، به معرفت حقیقی دست نمی‌یابد

البته این مطالب را به عنوان مقدّمه دارم می­گویم و اصل بحثم این نیست. تا این‌جا خواستیم بگوییم: درست است که چشم ما دید دارد، ولی این رؤیتش فقط به خاطر نور است، چون اگر برق­ها برود، دیگر هیچ نمی­بینیم. حالا اگر بگویند: آقا! مگر شما چشم نداری، چرا نمی‌گویی چه می‌بینی؛ چه داریم بگوییم؟! یا مثلاً بگویند: آن کسی که اعمی هست که یا مادرزادی بوده یا براثر حادثه­ای این‌گونه شده، چیزی را نمی­بیند، شما که چشم داری، ببین؛ می‌گویی: من نمی­توانم ببینم، چون نور نیست، انعکاس نور به اشیاء است که سبب می‌شود من می­بینم. ولی از آن طرف، خود نور را هم نمی­توانم ببینم، چون اگر خود نور را ببینم، چشمم درد می­گیرد. دیدن مستقیم نورهای ضعیفی، سبب درد چشم می‌شود و نورهای قوی مثل خورشید هم که چشم را کور می­کند. به این­ نورهای ضعیف هم که زیاد نگاه کنی، باز همین می­شود و چشم انسان آب می­آورد و کور می­شود.

در باب معرفت به پروردگار عالم هم، انسان اصلاً و ابداً به اسماء و صفاتش، هیچ راهی نمی­تواند پیدا کند، الّا به طریق نور، آن هم انعکاس نور به آن معرفت‌ها، نه خود نور.

مثلش هم همان است که به من و شما بگویند: خودت که عقل داری، با عقلت درک کن و معرفت کسب کن. امّا عقل من و شما، مثل چشم می­ماند که در بدن هست، امّا اگر نور نباشد، در ظلمات، هیچ نمی­بینیم. چون باید انعکاس نور به اشیاء باشد تا بتوانیم ببینیم در این اتاق تاریک، چه اشیائی هست و چه رنگی دارند.

حالا شاید کسی بگوید: مگر عقل نداری، بگو خدا چیست و حقیقت الله را درک کن. امّا پروردگار عالم می­گوید: عقلی که به تو دادم، اگر انعکاس نور من نباشد، مثل چشم است و ادراکی برای او نخواهد بود و آن نور من، حضرات معصومین(عليهم صلوات المصلّين) هستند.

نور ائمّه در مافوق عرش و رزق تسبیحات آن‌‌ها

در مباحث سال‌های گذشته در فاطمیّه، راجع به نور صحبت کردیم، این مبحث هم مانند همان مباحث است، ولی جدید است و در آن مباحث تکرار نشده است. قبلاً بیان کردیم که پیامبر عظیم‌الشّأنمان صلّي اللّه عليه و آله و سلّم در روایتی فرمودند: ما و بی‌بی‌دوعالم نور بودیم، قبل از این که خلقتی باشد و این انوار مافوق عرش بودند. سؤال کردند: رزق این­ها چه بود؟ فرمودند: رزقشان، تسبیحات بود. حالا منظور از این روایت چیست؟ نور و تسبیحات و رزق یعنی چه؟ رزق‌ها متفاوت است، مثلاً رزق ما درون رحم با رزقی که بیرون رحم در دنیا داریم، متفاوت است. در درون رحم ما درون آب داریم غلت می­خوریم. اتّفاقاً جالب است در دنیا که می­آییم، اکل و شربمان از دهان است، امّا در رحم، از طریق شکم و ناف بود. یعنی این را خبر داریم و می­دانیم که رزق ما درون رحم از دهان نبوده و برعکس از بند ناف بوده است. وقتی هم بیرون آمدیم، آن بند ناف قطع شد و حالا ارتزاق را خدا از طریق دهان قرار داد و اوّلین چیزی که ذاتاً به ما آموخت، بدون این که پدر و مادر به ما بیاموزند، مکیدن بود که در بچگی سریع می­مکیم، با این که هنوز فوت کردن بلد نیستیم. خداست دیگر «خلق الخلائق بقدرته».

همین مطالب ریزی که ما مع‌الأسف به آن توجّه نمی­کنیم، نشان‌گر قدرت خداست. مگر ما بودیم که فرزند را این‌طور رشد دادیم؟! مگر کسی می‌تواند یک ساعت از عالم رحم را تعریف کند؟! البته امروز اثبات شده و با سونوگرافی و امثال این‌ها عکس گرفتند که حتّی گاهی در درون رحم، می­گوییم و می­خندیم.

جالب این است که عکس یک رحمی را در شبکه های مجازی گذاشتند که طفل دوقلویی در رحم مادر بودند که یکی از آن‌ها مرد. موقعی که آن طفل دارد می­میرد، دستش را  به طفل دیگر می­دهد و با حالت فشار دادن دست او را می‌گیرد. وقتی هم می­میرد، آن طفل دست او را رها نمی­کند و تا دو روز، همین‌طور دست او را گرفته است. آخر که بناست بیرون بیاید، آن موقع آرام آرام دست را رها می­کند.

حالا اگر به این طفل بگویند که وقتی شما در رحم مادرتان بودید، چنین چیزی بوده، خبر دارد؟! اصلآً به او نگویند: تو دوقلو بودی، بیست سالش بشود، به او بگویند: تو وقتی در رحم مادرت بودی، یک طفل دیگر هم با تو بوده و تو قل دیگری هم داشتی و وقتی او داشت می­مرد، دست تو را گرفت - معلوم می­شود جان کندن را در آنجا هم می­فهمد - و تو دستت را در دست او قرار دادی و فشار دادی و تا دو روز دست او را رها نکردی، ولی وقتی داشتی بیرون می­آمدی، دست او را رها کردی. آن فرد می­گوید چه دارید می­گویید؟! من اصلاً چیزی یادم نیست.

بیان شده: گاهی فرزند در درون رحم خواب می­بیند، چون لبخند می­زند. حالا بعضی می­گویند: آن خوابی که مادر دیده، روی او اثر دارد، چون همه چیز مادر روی او اثر دارد، عصبانی شود اثر دارد، بخندد اثر دارد و ... . البته بعضی مواقع هم مادر خواب ندیده، امّا شاید او یاد عالم ذر می­افتد.

اصلآً رحم که هیچ، به من و شما بگویند: بچّگی خودت را یادت است، یادمان نیست، دو سالگی یادت است، یک ساله بودی یادت است، افتادی گریه کردی یادت است؟ می‌گوییم: خیر. البته بچّه‌ها را می­بینیم که می­دوند و می­افتند و سرشان به جایی می‌خورد و گریه می­کنند، یک چیزی می­بینند، خوشحال می­شوند، امّا اگر به من و شما بگویند: این حالات خودت را یادت هست؟ می‌گوییم: خیر.

غذا دادن پروردگار عالم به موجودات از سر حکمت است

لذا این‌ها مقدّمه و ورودی برای بحثی است که می‌خواهم بیان کنم که غوغاست. پس وقتی پرسیدند: رزقتان در آن‌جا چه بود، یا رسول الله؟ فرمودند: رزق ما تسبیحات بود، سبحان الله و الحمدلله و لا اله الّا الله و الله اکبر. بیان کردم: همان‌طور که کسی الآن باورش نمی‌شود که در رحم از طریق ناف غذا می‌خورده، این را هم نمی‌توان باور کرد. همین الآن شما قاشق غذا را روی ناف بگذار که غذا بخور، نمی­شود، الآن از دهان است. امّا آن موقع از طریق ناف بود که یک لوله به آن وصل بود و به ظاهر آب بود. یا همین شیری که می­خوریم، اوّل باید سمت راست داده شود، بعد چپ، چون تغذیه در سمت راست، مقوی است، بعد از سمت چپ که آب و نوشیدنی‌هایی به عنوان ویتامین‌‌ - که در میوه‌ها موجود می‌باشد - است، پروردگارعالم این طور قشنگ و دقیق برای ما قرار داده است.

لذا تغذیه ما هم در عالم رحم و هم بچّگی در دنیا، به صورت ظاهر شیر است، امّا من و شما اگر هر روز شیر بخوریم مشکل پیدا می کنیم، امّا این طفل، دو سال شیر می­خورد و هر روز هم مدام رشد می­کند. اصلآً پزشکان اجازه نمی‌دهند که تا شش ماه اوّل چیز دیگری به بچّه داده شود. شاید پدری بگوید: دلم نمی‌آید، می‌خواهم انگشتم را به عسل بزنم و دهان بچّه بگذارم، می‌گویند: نه، این باعث هلاکتش می­شود. بچه تا شش ماه باید فقط شیر مادرش را بخورد و اگر هم مادر شیر نداشت، شیر مصنوعی (شیر خشک) بخورد، امّا غذا نمی­تواند بخورد.

لذا پروردگارعالم آن موقع برای بچّه، دندان قرار نمی­دهد. بعد آرام آرام شروع به غذا دادن و فرنی و حریره بادام و امثال آن می­کنی که در ابتدا باید نرم و کم باشد، هنوز هم دندان در نمی­آید و نباید هم بیاید که یکدفعه این پدر و مادر نخواهند یک سیب به بچّه بدهند، او نه می­تواند و نه کشش دارد و برعکس هلاکت‌آور است، بعد به مرور دندان‌هایش درمی‌آید. خدای متعال چه درست کرده؟! پس فرمودند: رزق ما آنجا تسبیحات بوده است و همه خلقت ما از نور نیّره عالم، حضرت صدیقه کبری، فاطمه زهرا(صلوات اللّه و سلامه عليها) شروع شده است که خداوند هم فرمود: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض».

 
منبع:شبستان

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین