عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۷۱۲۰۶
تاریخ انتشار : ۲۶ بهمن ۱۳۹۴ - ۰۰:۰۸
از چشمه سار رضوی؛
ابوالفضل رهبر؛پس از رحلت امام موسی کاظم علیه السلام، عده ای، از این آمادگی استفاده کرده، شعبه ای از انحراف در جامعه ی شیعی ایجاد نمودند. آنان مدعی شدند که ایشان مهدی موعود هستند و رحلت نکرده اند، بلکه غایب شده اند. اینکه امام در زندان هارون الرشید در بغداد از دنیا رفته بودند و اغلب شیعیان، شاهد مرگ حضرت نبودند.
عقیق:اندیشه مهدویت، همواره در اذهان شیعیان جاری بوده است و آنان همواره در انتظارِ فراهم آمدن زمینه های ظهور بوده اند. از آنجاکه در آموزه های معصومین علیهم السلام، به این موضوع تأکید شده بود که مهدی موعود ابتدا مدتی غیبت می کند و بعد قیام می نماید، ذهن شیعیان، برای این امر آماده بوده است.

پس از رحلت امام موسی کاظم علیه السلام، عده ای، از این آمادگی استفاده کرده، شعبه ای از انحراف در جامعه ی شیعی ایجاد نمودند. آنان مدعی شدند که ایشان مهدی موعود هستند و رحلت نکرده اند، بلکه غایب شده اند. اینکه امام در زندان هارون الرشید در بغداد از دنیا رفته بودند و اغلب شیعیان، شاهد مرگ حضرت نبودند و در تشییع و تدفین ایشان شرکت نکرده بودند، خود، کمکی برای باورپذیریِ ادعای آنان بود. آنان بعدها دیرفرزنددار شدنِ امام رضا علیه السلام را نیز قرینه ای بر صحت ادعایشان دانستند، چراکه امام باید فرزند ذکوری می داشت، تا امامت از طرق او منتقل گردد.[1]
اما عامل اصلی فراگیر شدنِ این فتنه، مقام و منزلت مدعیان بود. کسانی این ادعا را مطرح کردند، که خود وکیل و نماینده ی مخفیِ امام در مناطقی چون کوفه، مصر و خراسان بودند.[2] چنین بود که فتنه ی «واقفه» فراگیر شد و ضربه سختی به پیکره جامعه ی شیعی وارد کرد.
امام رضا علیه السلام و تعدادی از اصحاب جلیل القدر، ابتدا سعی خود را در روشنگری و بازگرداندنِ فریب خوردگان مصروف داشتند و بعدتر، کوردلان لجوج این فرقه را به شدت طرد کردند. پیروان فرقه ی واقفه، هیچ جایگاهی نزد شیعیان نداشتند و علمای شیعه از آنان حدیث نقل نمی کردند. آنان در میان شیعیان، به «سگ باران دیده» مشهور بودند. چراکه مردم از سگی که خیس شده، به شدت اجتناب می کنند تا از نجاست سگ، به آنان منتقل نشود.

شیخ صدوق، در باب دهم کتاب «عیون أخبار الرضا علیه السلام»، روایات تأمل برانگیزی پیرامون منشأ ایجاد این فتنه ذکر می نماید. به نمونه ای از این احادیث اشاره می گردد:
...عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ: «لَمَّا مَاتَ أَبُو الْحَسَنِ ع وَ لَيْسَ مِنْ قُوَّامِهِ أَحَدٌ إِلَّا وَ عِنْدَهُ الْمَالُ الْكَثِيرُ فَكَانَ ذَلِكَ سَبَبَ وَقْفِهِمْ وَ جُحُودِهِمْ لِمَوْتِهِ وَ كَانَ عِنْدَ زِيَادٍ الْقَنْدِيّ سَبْعُونَ أَلْفَ دِينَارٍ وَ عِنْدَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ دِينَارٍ قَالَ فَلَمَّا رَأَيْتُ ذَلِكَ وَ تَبَيَّنَ لِيَ الْحَقُّ وَ عَرَفْتُ مِنْ أَمْرِ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع مَا عَرَفْتُ تَكَلَّمْتُ وَ دَعَوْتُ النَّاسَ إِلَيْهِ قَالَ فَبَعَثَا إِلَيَّ وَ قَالا لِي مَا يَدْعُوكَ إِلَى هَذَا إِنْ كُنْتَ تُرِيدُ الْمَالَ فَنَحْنُ نُغْنِيكَ وَ ضَمِنَا لِي عَشَرَةَ ألف [آلَافِ‏] دِينَارٍ وَ قَالا لِي كُفَّ فَأَبَيْتُ فَقُلْتُ لَهُمَا إِنَّا رُوِّينَا عَنِ الصَّادِقِينَ ع أَنَّهُمْ قَالُوا إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فَعَلَى الْعَالِمِ أَنْ يُظْهِرَ عِلْمَهُ فَإِنْ لَمْ يَفْعَلْ سُلِبَ نُورَ الْإِيمَانِ وَ مَا كُنْتُ لِأَدَعَ الْجِهَادَ فِي أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى كُلِّ حَالٍ فَنَاصَبَانِي وَ أَظْهَرَا لِيَ الْعَدَاوَةَ.»[3]

... از «یونس بن عبدالرحمن» نقل شده است که گفت:
«هنگامی که ابوالحسن (امام موسی کاظم علیه السلام) رحلت فرمودند، نزد وکلا و نمایندگان ایشان اموال بسیاری بود.[4] همین امر موجب توقف آنان بر امام کاظم علیه السلام و انکار مرگ ایشان شد.
نزد «زیاد قندی» هفتاد هزار دینار (سکه طلا)، و نزد «علی بن ابی حمزه» سی هزار دینار بود. من وقتی با این مسئله مواجه شدم و حق برایم آشکار شد و به امامت امام رضا علیه السلام آگاه شدم، با مردم سخن گفتم و آنان را به امام رضا علیه السلام دعوت کردم.
آن دو نفر (کسانی را) نزد من فرستادند و گفتند: چرا چنین دعوتی می کنی؟ اگر مال می خواهی، ما تو را بی نیاز می کنیم و هزار دینار برایت تضمین می نماییم. و به من گفتند از این کار خودداری کن، اما من امتناع کردم و به آن دو گفتم: ما از امامان راستگو علیهم السلام روایت نقل کرده ایم. آنان فرموده اند: «اگر بدعتی آشکار شد، بر عالِم واجب است که علمش را ظاهر نماید. و اگر چنین نکند، نور ایمان از او گرفته می شود.»
و من کسی نیستم که کوشش برای امر خداوند عزّ و جلّ را در هیچ حالتی فرو گذارم. چنین شد که آنان با من دشمن شدند و دشمنی شان را آشکار نمودند.»
 
پی نوشت:
[1] امام رضا علیه السلام، تا 47 سالگی صاحب فرزند نشدند. سران فتنه وقف، این امر را مستمسکی برای اثبات ادعای خود نموده بودند. آنان حتی پس از ولادت امام جواد علیه السلام نیز (به علت اختلاف رنگ پوست پسر با پدر) شبهاتی ناروا وارد نمودند، اما این شبهات با آزمون «قیافه شناسی» رفع شد و امامت امام رضا علیه السلام تثبیت گردید.

[2] سران فتنه ی واقفه، جملگی از علما و راویان حدیث بودند و نمایندگی و وکالت امام را برای اداره امور شرعی شیعیان، در مناطق مختلف، به عهده داشتند. توضیح این که پس از شهادت امام حسین علیه السلام و سخت شدن شرایط برای امامان شیعه، آنان مجبور به تقیه شدند و از طرفی با گسترش مخفیانه ی جامعه ی شیعی، نیاز به ارتباطی مخفیانه برای اداره ی امور آنان، احساس می شد. لذا اهل بیت علیهم السلام، شبکه ای مخفی از اصحاب و علما ایجاد کردند، که گویی از تنه شاخه شاخه می شدند و در کشورها و شهرها و دهات شیعه نشین گسترده می شدند، تا نیازهای شیعیان رفع شود؛ نیاز به راهنمایی های اعتقادی و علمی، قضاوت در اختلافات، جمع آوری و تقسیم وجوهات شرعی و... (برای آگاهی از پیچیدگی های شبکه وکالت، مطالعه کتاب «سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه علیهم السلام» نوشته محمدرضا جباری، توصیه می گردد.)
[3] عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏1، ص113.
[4] چنانچه گفته شد، وکلای امام، مأمور به اخذِ وجوهات شرعی شیعیان در منطقه خود بودند. آنان باید این اموال را به امام می رساندند و از ایشان برای نحوه مصرفشان کسب تکلیف می کردند یا در امور از پیش تعیین شده، صرف می کردند. با رحلت امام کاظم علیه السلام، این اموال نزد آنان باقی ماند و وقتی امام رضا علیه السلام، پیغام داد که اموال را بیاورید، از این کار خودداری نمودند.
منبع:قدس

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین