۰۸ آذر ۱۴۰۳ ۲۷ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۹ : ۰۳
عقیق:ملاصدرا مانند حکیم سهروردی بر آن است که حقیقت نفس از سنخ وجود است. در واقع نخستین چیزی که میتوان درباره آن اظهار کرد این است که «هست» یا درست تر اینکه «من هستم».
ملاصدرا قبل از تعریف نفس، اشارهای به مراتب فیض حق میکند که از اشرف به اخس ترتب دارند و در عالم عناصر که نازل ترین مراتب فیض را دارد، انواع حیات را نام میبرد: حیات تغذیه و نشو و نما و تولید، حیات حس و حرکت و حیات علم و تمیز.
نفس در واقع صورت کمالیهای است که به وسیله قوای خادمه خود آثار این حیات را بر ماده افاضه میکند که پست ترین آنها نفس نباتیه و پس از آن حیوانیه و اشرف آنها، نفس ناطقه انسانی است که دارای یک معنای مشترک ذاتی و یک حد است.
وی براساس مبانی فکری خود که قائل به اصالت وجود است، موجود بودن را مساوی با شخصیت میداند و معتقد است واقعیت خارجی همان خود شخص و هویت شیء است و ماهیت بما هی هی در مرتبه ذات از تعین و تشخص معراست.
*تجرد نفس
ملاصدرا به تجرد نفس قائل است و چند دلیل برای اثبات آن بیان میکند یکی از آنها این است که نفس انسانی برخی از افعال را بدون آلت جسمانی انجام میدهد. برای مثال خود را بدون آلت درک میکند، همانطور که آلات ادراک حسی و یا عمل ادراک را بدون آلت درک میکند لذا معلوم میشود که نفس مستقل از بدن است.
*حدوث نفس
از نظر ملاصدرا نفس در ابتدای وجود، امری جسمانی است و بعد با حرکت اشتدادی وجود به مقام تجرد، میرسد. بنابراین نفس حادث به حدوث زمانی است و آن موجودی است که سیر خود را از طبیعت آغاز میکند و با پست سر نهادن مراحل جمادی، نباتی و حیوانی به تجرد میرسد و ماورای طبیعت را مقصد خویش قرار میدهد.
*جاودانگی نفس در مرتبه خیال
ملاصدرا معتقد است، نفوس انسان پس از مرگ باقی و جاودانهاند. از نظر او پس از دنیا دو عالم مبرا از ماده وجود دارد که صورتهای آن مستقل و قائم به ذاتاند و هر دو عالم از هر گونه تغییر و تبدل مبراست. عالم اول عالم معقولات است و عالم دوم عالم محسوساتی که نظیر صورتهای رویایی، ماده ندارند. این عالم عالمی روحانی است و از جوهری که از جهتی به جوهر جسمانی و از جهتی دیگر به جوهر عقلی شباهت دارد ساخته شده است و عالم خیال نام دارد.
از آنجا که قوه خیال مجرد است، نفوس متوسط و ناقص پس از مرگ باقی اند و از سعادت یا شقاوت جسمانی و محسوس برخوردارند. نفوس کامل هم از سعادت روحانی و هم از سعادت جسمانی بهرهمندند لذا همه نفوس پس از مرگ باقی و در لذت و الم هستند.
از نظر ملاصدرا نفس جوهر مستقلی است که از طریق حرکت جوهری مراحل مختلف را یکی پس از دیگری طی میکند تا آنکه یکسره از تعلق ماده و قوه آزاد میگردد و در عالم عقول مجرد به جاودانگی دست مییابد.
بنابراین از نظر ملاصدرا سبب عروض مرگ طبیعی، استکمال نفس و در نتیجه استقلال و بی نیازی آن نسبت به بدن است. نفس به واسطه حرکت جوهری و کشش ذاتی خویش به سوی جهان دیگر رو به حرکت است و با به دست آوردن فعلیتهای جدید متعالی در مراتب وجود از طبیعی تا مثال و عقلی اندک اندک از جهان طبیعت کنده شده و سرانجام به تجرد کامل و بی نیازی صرف نسبت به بدن و جهان مادی نائل میشود.
*آیا تحول ماده به مجرد به انسان اختصاص دارد؟
شاید چنین به نظر میرسد که این تحول، مخصوص نفس است زیرا تنها نفس است که از پایین ترین مرتبه هستی تا بالاترین مرتبه آن را دربر میگیرد، به بیان قرآن از اسفل السافلین که پایینترین مرتبه وجودی است تا اعلی علیین که بالاترین مراتب است. درحالیکه هیچ موجود مادی دیگری چنین دامنه گسترده تکاملی را ندارد و همانگونه که اهل حکمت متعالیه و عرفان گفتهاند نفس حد یقف ندارد، زیرا نفس از نظر آنها تنها موجودی است که در مرز موجود مادی متحول و وجود غیر مادی و ثابت قرار میگیرد.
نفس تنها موجودی است که دایره هستی را در مینوردد و از مرتبهای از مراتب وجود جلوهای در خود مینمایاند.
از دغدغههای مهم صدرالمتألهین شیرازی حکیم شیعی مکتب عصر صفوی پاسخ به یکی از نقدهای مهم غزالی به فلاسفه در عدم توانایی اثبات معاد جسمانی بود. او سعی کرد با بهره گیری از میراث ارزشمند آنها و با استفاده از اصولی جدید که خود وی مبدع آنها بود به اثبات معاد جسمانی و روحانی بپردازد.
پی نوشت:
جاودانگی انسان در حکمت متعالیه؛ با نگاهی به آراء فلاسفه پیشین اثر ملیحه صابری نجف آبادی
منبع:فارس