عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۶۷۹۸۵
تاریخ انتشار : ۲۸ آذر ۱۳۹۴ - ۰۶:۱۴
امام (ع) فرمودند: برادر مصری از من بشنو و دریاب که ما هرگز درباره خدا شک نداریم؛ مگر خورشید، ماه شب و روز را نمی بینی که می روند و می آیند و در این عمل اختیاری ندارند و کاری جز چرخیدن ندارند؛ اگر اختیار دارند پس چرا برمی گردند؟
عقیق:یکی از ویژگی های بسیار روشن آیین اسلام، تاکید بر داشتن منطق و گفت و گوی عقلانی با مسلمانان، با پیروان دیگر ادیان آسمانی و با منکران دین است. در حالی که متاسفانه شیاطین با تبلیغات منفی شان اسلام را دین خشونت و مخالف با عقل و منطق معرفی کرده اند. هر کس اندکی تحقیق و تاملی در قرآن کریم داشته باشد، نمونه های فراوانی از بیان مشترکات میان ادیان مشاهده می کند. آیه 64 سوره مبارکه آل عمران نمونه بارز این ادعاست. خداوند به پیامبر (ص) دستور می دهد:
«بگو. ای اهل کتاب؛ به سوی سخنی که میان ما و شما مشترک است، بیایید؛ اینکه اولا جز خدای یگانه را نپرستیم و به او شرک نورزیم، ثانیا به جای خدا یکدیگر را به عنوان ارباب اتخاذ نکنیم.»
یکی از اصحاب خاص امام صادق(ع) نقل می کند: مُلحدی در مصر می زیست؛ مطالبی از امام صادق (ع) به دست او رسیده بود، به مدینه آمد تا با آن حضرت (ع)‌ مناظره کند اما وی را نیافت، گفتند: حضرت (ع) به مکه رفته است. به آن جا آمد ما با امام مشغول طواف بودیم که به آن حضرت نزدیک شد و سلام کرد. حضرت پاسخ داد و پرسید: نامت و کنیه ات چیست؟ گفت: عبدالملک (بنده سلطان) و ابوعبدالله. حضرت (ع) فرمودند: «این سلطانی که بنده اویی از سلاطین زمین است یا آسمان؟ و نیز بگو پسرت بنده کدام خداست؟ خدای آسمان یا خدای زمین؟ بگو.» او ساکت ماند، باز فرمودند: «بگو.» ولی لب نگشود. امام (ع) فرمودند: «وقتی از طواف فارغ شدیم، نزد ما بیا.» آن فرد پس از پایان طواف امام (ع) آمد و مقابل آن حضرت (ع) نشست.
امام (ع) فرمودند: «قبول داری که زمین بالا و پایین دارد؟» گفت: آری. فرمودند: «آیا پایین زمین رفته ای؟» گفت: نه، فرمودند: «پس از کجا می دانی که زیر زمین خدایی نیست؟» گفت: نمی دانم ولی گمان می کنم زیر زمین چیزی نیست. امام (ع) فرمودند: «گمان عجز نسبت به چیزی است که به آن یقین نداری.» سپس فرمودند: «به آسمان رفته ای؟» گفت: نه. فرمودند: «می دانی در آن چیست؟» گفت: نه. فرمودند: «آیا به مشرق و مغرب رفته ای و پشت آن دو مکان را نظاره نموده ای؟» گفت: نه. فرمودند: «عجبا از تو که نه به مشرق و مغرب رفته ای، نه داخل زمین رفتی و نه به آسمان بالا رفتی تا از آن عبور کنی و بفهمی در پشت آسمان ها چیزی هست یا نه؟ با این حال چیزهایی را که ندیده ای انکار می کنی، آیا عاقل چیزی را که نفهمیده انکار می کند؟» آن فرد گفت: تا کنون کسی غیر از شما با من این گونه سخن نگفته بود.
امام (ع)‌ فرمودند: «در این موضوع شک داری که شاید آن جا موجودی باشد و شاید نباشد!» گفت: شاید چنین باشد. امام (ع) فرمودند: «ای مرد کسی که نمی داند و شک دارد در برابر کسی که می داند، برهانی ندارد؛ برادر مصری از من بشنو و دریاب که ما هرگز درباره خدا شک نداریم. مگر خورشید، ماه شب و روز را نمی بینی که می روند و می آیند و در این عمل اختیاری ندارند و کاری جز چرخیدن ندارند؛ اگر اختیار دارند پس چرا برمی گردند؟ و اگر مجبور نیستند چرا شب، روز نمی شود و روز شب نمی شود؟ برادر مصری، سوگند به خدا آن ها برای همیشه به ادامه وضع خود ناچارند و آن کسی که آن ها را ناچار ساخته، از آنها حکیم تر و بزرگ تر است.»
آن مرد تایید کرد. امام (ع) افزودند: «آن مدبری که شما گمان می کنید روزگار است، اگر آن ها را می برد چرا آن ها را برمی گرداند و اگر بر می گرداند، چرا نمی برد؟ آیا آسمان را نمی بینی که افراشته است و زمین افراشته نیست، بدون آن که آسمان بر زمین بیفتد، چرا زمین بالای طبقاتش سرازیر نمی شود و به آسمان نمی چسبد؟» آن فرد گفت: الله پروردگار و مولای زمین و آسمان آن ها را نگه داشته است. سپس ایمان آورد.


پی نوشت:
(کافی، جلد1، ص 72)
منبع: شبستان
211008

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین