فلسفه دردها و رنج های بشر از زبان امام صادق
پس نمى بينى كه حكيم عليم در هر امرى آنچه به عمل آورده همه موافق حكمت است و راه خطا در آن نيست.
عقیق:همه ما وقتی با مشکل و رنج و سختی ای مواجه می شویم از خود می پرسیم چرا ما؟ چرا باید انسان با چنین مشکلاتی مواجه شود و .... امام صادق (ع) به زیبایی راز ابتلاى انسان به آلام را بیان کرده اند که در ذیل مرور می شود.«و اگر آدمى را هرگز المى و دردى نمى رسيد به چه چيز ترك مى كرد فواحش و گناهان را؟ و به چه چيز تواضع مى كرد براى خدا و تضرّع مى كرد نزد او؟ و به چه چيز مهربانى مى كرد به مردم و بذل و صدقات به مساكين مى نمود؟ نمى بينى كسى را كه دردى عارض شد خضوع و شكستى مى كند و رغبت مى نمايد به درگاه خدا و طلب عافيت مى كند از شافى مرض، و دست مى گشايد به دادن تصدّق ها.و اگر آدمى از زدن متألم نمى شد به چه عقاب مى كردند پادشاهان دزدان را و راهزنان را و به چه چيز ذليل و فرمان بردار مىكردند عاصيان و متمرّدان را؟ و به چه چيز كودكان علوم و صنعت ها مى آموختند، و به چه چيز مماليك براى آقايان خود ذليل مى شدند و گردن به اطاعت ايشان مى نهادند.آيا اينها حجّت نيست براى ابن ابى العوجاء و امثال او از ملاحده و مانى نقّاش و اتباع او از گبران كه انكار مى كنند حكمت آلام و دردها را در عالم؟ اگر متولد نمى شد از انسان و ساير حيوانات، مگر نر يا ماده، هر آينه منقطع مى شد نسل انسان و بر مى افتادند حيوانات، لهذا عليم حكيم مقرر گردانيده كه از هر نوعى از حيوانات نر و ماده هر دو به وجود آيند، چرا در هنگامى كه مرد و زن به حد بلوغ رسيدند بر روى مرد ريش مى رويد و بر روى زن نمىرويد؟براى آن كه حق تعالى مرد را قيّم و كار فرماى زن گردانيده و زن را جفت او گردانيده و براى او آفريده، پس به اين سبب مرد را ريش داده كه موجب عزت و جلالت و مهابت او گردد و به زن نداده تا از نازكى رو و حسن و جمال كه مناسب حال اوست براى او باقى ماند.پس نمى بينى كه حكيم عليم در هر امرى آنچه به عمل آورده همه موافق حكمت است و راه خطا در آن نيست.مفضّل گفت: چون سخن بدين جا رسيد وقت زوال شد و مولاى من به نماز برخاست و فرمود: «برو فردا بامداد به نزد من بيا»پس من شاد و خوشحال برگشتم به آنچه از معرفت مرا حاصل شد و خدا را حمد كردم بر آنچه مولاى من به من تعليم و تفضّل نمود و شب را به سر آوردم شاد و با نعمت به آنچه مولاى من به من تعليم كرده بود.پی نوشت: توحيد مفضل، ترجمه علامه مجلسى، صفحه 118منبع:قدس211008