درباره شهيد «حجت اصغري شربياني» که شب تاسوعاي امسال عاشورايي شد؛
ذکر مصيبت خواند تا مدافع حرم شود
فردا، اربعين سالار شهيدان است، روزي که هم يادآور مصيبت سرور آزادگان جهان است و هم نشان دهنده صبر و شکوه زينب کبري(س) در پيام رساني حادثه خونين کربلا.
عقیق:اين روزها گروهي از جوانان حسيني، جان خود را در دفاع از حرم حضرت زينب(ع) برابر گلولههاي يزيديان تکفيري قرار دادهاند جواناني که نداي«هل من ناصر ينصرني» را که درعاشوراي حسيني براي دفاع از هر مظلوم آزادهاي در هر جاي جهان برخاست، به گوش جان شنيدند و در سرزمين شام به دفاع از مسلمانان مشغولند. امروز، عشقستان از يکي از همين جوانهاي پرشور و تحصيلکرده ايراني ميگويد که اينک ميهمان امام حسين(ع) در آن سوي مرزهاي اين جهان مادي است.مهدي اصغري، برادر شهيد«حجت اصغري شربياني» است و از او ميگويد. روز اول نوروز سال 1367 در شهرري به دنيا آمد.علاقهمند به فناوري اطلاعات و دانشجو در همين رشته. علاقهمندي به حضور در سپاه پاسداران و خدمتگزاري به نظام، اين جوان را وارد لشکر 23 خاتمالانبيا(ص) و لشکر 3 سيدالشهدا کرد تا به سيد الشهدا(ع) بپيوندد. روزهايي که سوريه در آتش تجاوز بيگانگان و طمع دشمنان اسلام ميسوزد، حجت اصغري شربياني داوطلب آموزشهايي ميشود براي دفاع از حريم مسلمانان. دانشجويي که بين حماء و حلب به شهادت رسيد.دو روز قبل از محرم حسيني همين امسال، سفر شهيد مدافع حرم آغاز ميشود. انگار اين سرباز لشکر سيدالشهدا از پيش تعيين شده است تا روز تاسوعا، روزي که به نام غيرتمند کربلا مزين شده است، به دستبوسي سرور شهيدان برود. محرم امسال چه خوش محرميبود براي حجت، اين جواني که حجت را بر خود تمام کرده بود. شب قبل از شهادت، به خانواده زنگ ميزند. با صدايي پراز رضايت و آرامش. براي آخرين بار از آنچه در اين ديار پر رمز و راز ديده است، ميگويد. ميگويد: به کساني که ميگويند جنگ در سوريه به ما ارتباطي ندارد و يا بچه مذهبيهايي که ميگويند، داعش به مرزهاي ايران برسد، هنگامه جهاد است؛ بگوييد امام حسين(ع) هم ساکن مدينه بود، اما براي ياري دادن به مسلمانان به کوفه رفت، چرا که صداي مظلوم را شنيد و به ياري مظلومان شتافت.ذکر مصيبت شهيد، جواز رفتن بودزماني که ميخواست اذن رفتن از مادر بگيرد،براي مادر ذکر مصيبت خواند. از آخرين ديدار زينب (س) با برادر گفت، شايد دل مادر کميآرام بگيرد. زماني که پسر از ظلمي که بر شيعيان لاذقيه ميرود، گفت و در خطر بودن حرم حضرت زينب(س). ديگر هيچ بهانهاي لازم نبود،ياري رساندن به ناموس امام حسين(ع)،نه بحث ميخواهد و نه دليل .برادر شهيد حجت ميگويد: با اينکه من بچه مذهبي هستم، اما اين اواخر با حجت اختلاف نظر پيدا کرده بودم، حتي برخي از دوستان و بچه هيأتيها به او ميگفتند، براي شهيد شدن به سوريه نرو،سوريه و دفاع از مردم آن کشور به ما ارتباطي ندارد، حتي اين اواخر با هم مجادله کرديم، اما شهيد ميگفت، يک شيعه غيرتمند هرگز با شنيدن صداي مسلماني ساکت نمينشيند. هيأت رفتن تنها سينه زدن نيست، وقتي هيأتي ميشوي که در هيأت و هيبت آنچه اهل بيت(ع) خواستهاند در بيايي. قبل از رفتن به جهاد و دفاع از حرم، وصيتنامهاي مينويسد. از همان ابتدا به نظر ميرسيد که رفتن حجت بازگشتي ندارد، از اين رو دو وصيتنامه داشت، يکي عمومي و ديگري خصوصي براي خانواده که نظر همه را به هدف والا يعني ولايتمداري و تبعيت از مقام معظم رهبري، فرا خواند تا اينکه پرچم اسلام ناب محمدي به دست مولايمان صاحب الزمان(ع) برسد.آنچه را برايش مهم بود، بين دوستانش تقسيم کرد؛ از انگشتر دستش تا تسبيحي که برايش اهميت داشت و بهترين ذکرهايش را در گرداندن آن دانههاي بلورين گفته بود. برادر شهيد ميگويد: پدرم از سفر کربلا انگشتري آورده بود وهر کدام سعي ميکرديم که نگين انگشتر را براي خود برداريم. در نهايت انگشتر از آن حجت شد، اما در وصيتنامهاش آن انگشتر کربلايي را به من بخشيده بود زيرا ميدانست که بزودي خاک مزارش به پاکي تربت کربلا خواهد شد. پانزده روز در سوريه بود و دو بار تماس گرفت. در آخرين تماس به برادر زنگ ميزند تا حلاليت بطلبد. در آخرين تماس شب قبل از تاسوعا به بردارش گفت، حتماً هيأت برو. گويي که ميدانست من از دوستان هيأتي کدورتي دارم. به بچه هيأتيها بگو به عشق من سينه بزنند و براي شهادتم دعا کنند. روز تاسوعا شهيد حجت اصغري شربياني و دوستانش در محاصره تکفيريها قرار ميگيرند. دوستان جهادي شهيد اصغري که حدود يکصد و پنجاه نفر بودند، در محاصره قرار ميگيرند. پشتيباني از نيروهاي دفاعي جهادي، برعهده شهيد حجت و سه همرزمش است و سرانجام تک تيراندازها، شهيد حجت اصغري را به شهادت ميرسانند.منبع:قدس211008