۰۴ آذر ۱۴۰۳ ۲۳ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۸ : ۱۰
در مسئلۀ عزاداری غالباً دو سؤال مطرح میشود:
الف) اصلاً چرا باید برای امام حسین (ع) عزاداری کنیم؟ مگر امام حسین (ع) با شهادت خود به بالاترین درجه از تقرب الیالله نائل نشد؟ پس چرا باید برای این واقعۀ بزرگ سوگوار باشیم؟ برای بزرگداشت چنین واقعهای، عزاداری مناسبتر است یا شادی؟
ب) چرا این عزاداری باید پیوسته در سالهای متمادی ادامه داشته باشد؟ مگر برای یک واقعۀ دردناک چند سال باید به سر و سینه زد؟
در پاسخ پرسش اول باید گفت این دیدگاه که برای تقرّب امام حسین علیهالسلام به خداوند باید جشن گرفت، فکری است که ریشههای آن از مسیحیت وارد اندیشۀ اجتماعی ما شده است. مسیحیان بر اساس خرافهای معتقدند که مسیح کشته شد تا گناهان امت او بخشیده شود؛ بنابراین کشتهشدن مسیح، هم مایۀ تقرب او به خدا بود و هم موجب آمرزش گناه مسیحیان؛ از این رو سالگرد به صلیب کشیدهشدن مسیح را باید جشن گرفت و شاد بود.
درحالیکه اولاً، ما معتقد نیستیم که حضرت مسیح به صلیب کشیده و کشته شده است؛ و به علاوه، اینکه حضرت مسیح فدای بخشیدهشدن گناهان امتش شده باشد، اندیشهای خرافی است، و قابل پذیرش نیست که کسی بخواهد چنین خرافهای را در مورد امام حسین علیهالسلام نیز پیاده کند.
ثانیاَ و مهمتر اینکه ما اساساً برای شخص امام حسین علیهالسلام از این جهت که جهاد کرد و شهید شد، غصه نمیخوریم؛ چون معتقدیم ایشان به تکلیف الهی خود عمل کرد و در این کار، هرگز ضرر نکرد؛ بلکه به بالاترین مقامات انسانی نائل شد. این امام حسین علیهالسلام نبود که ضرر کرد، بلکه جامعۀ اسلامی بود که مرتکب اشتباه و گناه فاحشی شد و ضرر بسیار بزرگی را از این بابت متحمل شد. در واقع ما برای خودمان عزاداری میکنیم که چرا عملکرد ما مسلمین موجب شد تا چنین فاجعهای در جامعه اسلامی اتفاق بیفتد و امام حسین علیهالسلام اینگونه تنها و مظلوم به شهادت برسد. شهادت امام حسین علیهالسلام اگر چه برای خود ایشان سعادت است، اما برای جامعه اسلامی، یک واقعۀ دردناک اجتماعی و یک فاجعۀ ایمانی است. عزاداری میکنیم که بگوییم ما مصیبتی را که به خاطر از دستدادن امامی چون اباعبدالله الحسین علیهالسلام دچار آن شدهایم، فهمیدهایم و از این بابت به شدت مغموم و پشیمانیم و دیگر هرگز مانند مردم کوفه، با ولیِّ خدا برخورد نخواهیم کرد.
در اینجا شاید این تذکر مفید باشد که ممکن است عدهای خیال کنند که مانند مردم کوفه نبودن، کار آسانی است؛ درحالیکه اینگونه نیست. زمانی که امام حسین علیهالسلام قیام خود را آغاز کرد، نه در مدینه امنیت داشت و نه در مکه؛ تنها شهری که مردمش در آن شرایط از ایشان دعوت کردند و برای ایشان نامۀ حمایت فرستادند، مردم کوفه بودند؛ اما متأسفانه کار را به انتها نرساندند، دچار ضعف و سستی شدند و در نتیجه، آن مصیبت اتفاق افتاد.
ما این واقعه را مرتباً با ناراحتی یادآور میشویم تا مانند آن را تکرار نکنیم. کاری که مردم ایران در جریان انقلاب اسلامی ایران انجام دادند، در واقع حمایت از نایب امام بود؛ همانطور که مردم کوفه برای امام حسین (ع) نامۀ یاری نوشتند و حضرت، مسلم را برای گرفتن بیعت به کوفه فرستاد، در جریان انقلاب اسلامی هم چون مردم به حمایت از دین قیام کردند، کسی مانند امام خمینی در جامعه ظهور کرد و پرچم دین را برافراشت تا مردم آزمایش شوند که تا کجا پای حمایت خود از نایب امام معصوم و مسلمهایی که می فرستد میایستند. آیا اینکه هنوز امام عصر(عج) ظهور نکردهاند به این دلیل نیست که ما هنوز به طور کامل نشان ندادهایم که اهل کوفه نیستیم ؟ بیتردید اگر مردم بر بیعتی که با نایبان راستین امام عصر عجالله بستهاند، وفادار باقی بمانند، بدون شک خود حضرت نیز ظهور خواهند کرد، چنانچه اگر مردم کوفه بر بیعت خود وفادار میماندند و مسلم را تنها نگذاشته و به یاری حضرت میشتافتند، حضرت نیز به کوفه میرسید. عدم تبعیت از مسلم به این بهانه که او معصوم نیست و حکم او دستور مستقیم امام حسین(ع) نیست شبهاتی بود که مردم کوفه با تمسک به آنها از یاری او دست کشیدند؛ امروز نیز همین شبهات را به نحو دیگری میشنویم.
بنابراین، عزاداری در درجۀ اول، برای خود ماست؛ نه کس دیگر. روح بلند امام حسین(ع) اکنون در جوار ائمه اطهار از بزرگترین نعمات الهی بهرهمند است. در دو بخش از زیارت عاشورا بر این مسئله تأکید میشود که عزاداری ما، در واقع با هدف آمادگی برای یاری امام زمان عج است[1].
سومین مطلب در پاسخ سوال اول -که در یادداشتهای استاد بیشتر توضیح داده شده- این است که اساساً گریه، صیقلدهندۀ احساسات آدمی است. گریه نشاندهندۀ تسلط بر قلوب است؛ خنداندن کار بسیار آسانی است، اما گریاندن به مقدمات بسیار بیشتری نیاز دارد: با یک پیامک طنز می توان ظرف مدت چند ثانیه، افراد را خنداند؛ اما برای گریاندن آنها باید به لایههای عمیقتری از قلب افراد نفوذ کرد . انسانها فقط برای کسی میگریند که حقیقتاً قلب آنها را تحتتأثیر قرار داده باشد. انسان در مرگ مادر یا فرزند خود میگرید اما مثلاَ در مرگ پسر خاله دوست خود نمیگرید. اگر کسی توانست بر گریههای مردم مسلط شود در واقع قلب آنها را در اختیار گرفته است و پیوند قلبی با آنها بر قرار کرده است. گریه، مظهر شدیدترین حالات نفس انسان است و نشانۀ مالکشدن و حکومت بر جانهاست؛ از این رو یکی از بهترین راههای حفظ تازگی مصیبت عاشورا در ژرفای دلها، گریستن برای آن است. با مجلس شادی و خنده هرگز نمیتوان چنین امری را تحقق بخشید.
در ضمن خوب است به این نکته هم اشاره شود که حتی اگر از زاویه شادمانی نگاه کنیم، باز اهل گریه بودن به معنای افسرده بودن نیست. برخلاف تصور ظاهربینانه، نقشی که گریه در انبساط روحی و ایجاد شادی عمیق در انسان میشود، بسیار بیش از خنده است. یعنی اگر اثر دازمدت را در نظر بگیریم، بعد از گریه یک انبساط روح پدید میآید در حالی که غالباَ اندک مدتی بعد از پایان خندههای طولانی انسان یک حالت قبض و ملولی در خود احساس میکند. شاید به همین دلیل است که اگر مجلس روضه و عزاداری اهل بیت درست انجام شود، افراد بعد از مجلس روضه، در خود احساس نوعی سبکی و انبساط روحی میکنند که قابل وصف نیست.
سؤال دوم این بود که چرا باید این عزاداریها را هر سال تکرار کنیم؟ شهید مطهری دراینباره میفرماید: چون حماسۀ امام حسین علیهالسلام حماسهای متعلق به تمامی بشریت بود و یاد این حماسه باید همواره و هر ساله تکرار شود تا برای مردم تمامی زمانها محفوظ بماند.
اما چرا این حماسه متعلق به همۀ بشریت بود؟ چون شعارها و اهداف آن، اهدافی قومی و حتی صرفاً خاص جوامع اسلامی نبود. شعارهای امام حسین در این واقعه، حتی برای دنیای معاصر، و حتی برای فرد غیر مسلمانی مانند گاندی، الهامبخش است. او به صراحت امام حسین علیهالسلام را رهبر خود میدانست. این امر به دلیل عظمت و گستردگی شعارها و اهداف امام حسین در حماسۀ عاشوراست که مطابق فطرت هر انسان آزادهای میباشد.
بدون شک، عزاداری باید موجب تعمیق و حفظ حقایق مهمی در روح و جان انسانها گردد. اما این «تحلیلها» زمانی در «قلبها» مینشیند که با احساسات توأم شود[2]. به همین دلیل است که با تمامی نقدهایی که شهید مطهری به عزاداریها میکند، تأکید دارد که اصل عزاداری حتماً باید حفظ شود و خود ایشان نیز در انتهای تمامی مباحثش به ذکر مصیبت و روضه پرداخته است.
در سالهای اولیۀ بعد از انقلاب، عدهای به دنبال این بودند که تحلیلها و مباحث علمی و اصطلاحاَ میتینگها را جایگزین روضهخوانیها کنند اما حضرت امام به شدت با این جریان مخالفت کرد و فرمود: «این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است». متأسفانه بعضاً مشاهده میشود افرادی که صرفاً مباحث نظری کتاب شهید مطهری را مدنظر قرار میدهند، با نگاهی انتقادی به مجالس روضه و ذکر مصیبت مینگرند و از این نکتۀ اساسی غفلت میکنند که خود روضه و ذکر مصیبت، از اهمیت بسیار بالایی در تربیت دینی افراد برخوردار است.
اگر چه وظیفه علماست که تحریفات از هر نوع آن با جدیت مبارزه کنند اما روش خود شهید مطهری نیز در مواجهۀ اولیه با یک سخن نادرست اینگونه نبوده که اصل مجلس را زیر سؤال ببرد و فیالمجلس همهچیز را به باد انتقاد بگیرد؛ ایشان در جایی توضیح میدهند که مثلاً در فلان مجلس بودم. شخصی در منبر چنین حرفی زد. مجلس که تمام شد، به خانه رفتم و دربارۀ آن تحقیق کردم و... نمیگوید که همانجا برخاسته و به صرف احتمال خطا، مخالفت خود را ابراز کردم. مبارزه با تحریفات لازم است اما در جایی که مطمئن باشیم مطلب بیان شده، تحریف است؛ نه آنکه هر جا تردید داشتیم یا با سلیقه ما ناسازگار بود منکر مطلب شویم. همچنین مخالفت با تحریف نباید موجب شود افراد، در مجلس روضه شرکت نکنند یا جایگاه مسائل احساسی و معنوی را در تثیبیت باورها در قلب افراد ناچیز تلقی کنند که این خود یکی از آفات خواهد بود. شاید بتوان گفت مسئله شهید مطهری این است که وقتی عزاداری از چنین جایگاه رفیعی برخوردار است و قرار است موجب یک تغییر عمیق در روح انسانها شود، باید در مقابل تحریفات وارد شده در آن، حساس بود. اینجاست که مسئلۀ تحلیل درست ماهیت واقعۀ عاشورا اهمیت خود را نشان میدهد و شهید مطهری بخش مهمی از مباحث خود را به این موضوع اختصاص میدهد.
پی نوشت ها:
[1]. «...فاسئل الله الذی اکرم مقامک و اکرمنی بک ان یرزقنی طلب ثارک مع امام منصور من اهل بیت محمد صلی الله علیه و آله ....و اسئله ان یبلغنی المقام المحمود لکم عند الله و ان یرزقنی طلب ثاری مع امام هدی ظاهر ناطق بالحق منکم».
[2] - این مطلب را خود شهید مطهری در پاسخ به این سوال که چرا همواره در انتهای جلسات به ذکر مصیبت می پردازید در یکی از کتابهای خود ذکر کرده اند.
منبع:شبستان