عقیق:مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی به مناسبت نهم صفر، سالروز جنگ نهروان به سوالاتی در این باره پاسخ داده است که در پی می آید؛
*پرسش: آیا خوارج در رابطه با جنگ نهروان منحرف شده بودند و آيا حضرت علي (ع) براي خاموش كردن آتش فتنه معاويه ترديد داشته است؟
براي دست يابي به پاسخي مناسب در دو بخش بحث مي كنيم.
اول. آيا خوارج در رابطه با جنگ نهروان منحرف شده بودند؟
دوم. آيا علي (ع) براي خاموش كردن آتش فتنه معاويه ترديد داشته است؛ يعني يقين نداشته كه معاويه منافق بود كه بايد كشته شود؟
پيش از ورود به بجث ضروري است توضيحاتي پيرامون اين گروه ارائه شود:
اين گروه به مارقين، خوارج و نهروانيون شناخته مي شوند.
مرق در لغت عرب به معناي خروج است چنان چه مي گويند: يمرق السهم من الرمية؛ يعني تير از كمان بيرون مي رود. ۱
در وصف امامان مي خوانيم: " الرَّاغِبُ عَنْكُمْ مَارِقٌ "۲
مارقون كساني هستند كه از دين خدا خارج شدند و جنگ با جانشين پيامبر (ص) را جايز شمردند. ۳
به عبارت ديگر؛ گروهي از پيروان علي (ع) كه در جنگ صفين به علت مخالفت با آن حضرت در جريان حكميت از ايشان جدا شده اند و از راه اطاعت آن حضرت بيرون رفته خارجي گشتند كه به آنان مارقين نيز گفته مي شود.۴
خوارج در بيانات پيامبر (ع)
با توجه به اين كه گروه خوارج در ظاهر مسلمان و اهل نماز و روزه و تهجد و. . . بودند و براي بسياري از مسلمانان شناخت اين گروه و جنگيدن با آنان بسيار سخت و دشوار بود از اين رو پيامبر (ص) پيشاپيش نسبت به خطر اين گروه هشدار داده بود و نشانه هايي نيز براي شناخت آن بيان فرمود؛ مثلا: الف. آن حضرت (ص) در باره خوارج فرمود: به زودي در امت من گروهي خوشگفتار و بدكردار پيدا خواهند شد، آنان مردم را به كتاب خداوند دعوت مي كنند در حالي كه خودشان هيچ خبري از آن ندارند، قرآن را مي خوانند و لي از خواندن آن سودي نخواهند برد، از دين بيرون مي روند همان گونه كه تير از كمان خارج مي گردد، آنان به طرف دين بر نخواهند گشت، همچنان كه تير به طرف تيركش باز نمي گردد، اينها بدترين مخلوقات هستند، خوشا به حال آن كس كه به دست اين طائفه كشته گردد، و يا با آنان جنگ كند و آنها را بكشد، و كسي كه اين مردم را بكشد در نزد خداوند مقامش از آنها شايسته تر است، در اين هنگام عرض كردند: يا رسول اللَّه! علامت اين گونه مردمان چيست؟ فرمود: نشانه اين جماعت سر تراشيدن است. اين حديث را انس بن مالك از حضرت رسول (ص) نقل كرده است.۵
ب. پيامبر به علي(ع) فرمود: بعد از من با ناكثين (اصحاب جمل)، قاسطين (اصحاب معاويه) و مارقين (خوارج) خواهی جنگید.۶
ج. علي (ع) زماني كه به جنگ با خوارج مي رفت فرمود: اگر ترس از اين نداشتم كه شما تكيه بر اجر بسيار اين جهاد كرده دست از عمل و كردار برداريد هر آينه شما را خبر ميدادم به آن چه بر زبان پيغمبرش (ص) در باره جنگ با اين مردمان از روي بينش و بصيرت به گمراهي ايشان جاري ساخته، و همانا در ميان ايشان مردي است كه دستش كوتاه و ناقص است، و پستاني مانند پستان زنان دارد، و اينان بدترين بندگان خدا و مخلوقات هستند و كشندگان آنها نزديكترين بندگان خدا از نظر تقرب و وسيله مي باشند، و آن مرد مخدج (يعني ناقص) لقب داشت معروف در ميان آن گروه نبود، و چون كشته شدند علي (ع) او را در ميان كشتگان جستجو مي كرد و مي فرمود: به خدا سوگند دروغ نگفتم و به من دروغ گفته نشده، (و همچنان جستجو نمود) تا او را در ميان كشتگان پيدا كرد و پيراهنش را چاك داده بر شانه او غده اي مانند پستان زن بود. . . چون علي (ع) او را يافت تكبير گفت و فرمود: بي گمان اين مرد عبرتي است براي آن كس كه بينائي جويد. ۷
انحرافات خوارج
انحرافات خوارج بسيار است و ما در اينجا با بهره گيري از روايات ائمه معصومين (ع)۸به برخي از آن اشاره اي خواهيم داشت و آنها را مورد ارزيابي قرار مي دهيم.
۱. خروج بر خليفه رسول الله و امام معصوم
بر اساس عقايد اهل سنت علي (ع) خليفه چهارم پيامبر اسلام (ص) و بر اساس باورهاي شيعه اولين امام معصوم و وصي و جانشين رسول الله، و اوامرش مطاع است اما خوارج با آن حضرت مخالفت و خروج نموده و در نهايت با آن حضرت جنگيدند و اين بزرگ ترين انحراف است. از اين رو مي بينيم كه حتي گروه معتزله و اشاعره از اهل سنت نيز خوارج را كافر مي دانند. ۹
زماني كه علي (ع) عبد اللَّه بن عباس را نزد خوارج فرستاد او پيش آن جماعت رفت و گفت: اي ياران، عجب است از امثال شما مردم كه مرتكب اين امر ناملايم گشته و نسبت به امامتان ياغي شده و برگشتيد؟۱۰
۲. اصرار بر پذيرش حكميت بر اساس فهم غلط از دين
خوارج كه زاييده بي برنامه گي در فتوحات بي حساب بعضي از كشورها بودند از اسلام فقط ظاهر و پوسته آن را فهميده و از دانش و بينش ديني حظي نبرده بودند، در جنگ صفين بعد از آنكه شاميان به حيله، قرآن ها را بر سر نيزه نمودند، گفتند: اينها نيز مثل ما مسلمانند پس نبايد با آنها بجنگيم و علي (ع) را كه راضي به سازش با امويان نبود مجبور كردند كه به حكميت تن دهد.
علي (ع) در مقام نصيحت به خوارج چنين مي فرمايد: مگر آن وقت كه (شاميان) از روي حيله و خدعه، قرآنها را بر سر نيزه بلند كردند نگفتيد: اين مردم با ما برادر و هم مسلكند؟ از ما امان خواسته و به كتاب خدا پناهنده شدهاند، پس نظر ما اين است كه حرفشان را قبول كنيم و دست از آنان برداريم؟
و من در پاسخ به شما گفتم: اين كاري است كه ظاهرش ايمان و باطن آن دشمني و عداوت است، ابتدايش رحمت است و پايانش پشيماني و ندامت! پس بر همين حال باقي بوده و از راه نخست خود منحرف نشويد و در جهاد دندان ها را روي هم فشرده و به هر صدايي اعتنا نكنيد؛ زيرا در صورت پاسخ به اين صداها شما گمراه مي گرديد و در صورت عدم اعتنا به آن آنان خوار و ذليل ميگردد. ۱۱
اما باز مي بينيم كه آنان به نصيحت امامشان توجه نكرده و منحرف گشتند.
۳. انحراف در تمسك به آيه شريفه "إن الحكم الا لله"
يكي از انحرافات مهم خوارج، ايرادي بود آنان بر امام علي (ع) مي گرفتند و مي گفتند: بر اساس آيه شريفه " إن الحكم الا لله" ۱۲حكم مخصوص خداوند است از اين رو پذيرفتن رأي حكمين يعني بي توجهي به قرآن و به آيه شريفه مذكور!.
اگرچه بطلان استدلال به اين آيه شريفه در رد حكميت واضح و روشن است، اما ما به دليل اهميت آن به چند دليل كوتاه حلي و نقضي در رد اين استدلال اشاره مي كنيم.
پاسخ حلي:
علي (ع) در مسأله حكمين فرمود: ما در خصوص رفع اختلاف و پايان جنگ؛ اشخاصي را حكم قرار ندادهايم، بلكه تنها قرآن را به حكميّت انتخاب كرديم، و چون قرآن در ميان ما خطوطي پوشيده در جلد است، با زبان سخن نميگويد و نيازمند به ترجمان است و تنها انسان ها ميتوانند از آن سخن بگويند، وقتي آن قوم ما را دعوت كردند كه قرآن ميانمان حاكم باشد ما گروهي نبوديم كه به كتاب خداي سبحان پشت كرده باشيم در حالي كه خداي بزرگ فرموده: "اگر در چيزي اختلاف كرديد آن را به خدا و رسولش ارجاع دهيد"۱۳ ارجاع دادن اختلاف به خدا اين است كه كتابش را حاكم قرار دهيم و ارجاع اختلافات به پيامبرش به اين است كه به سنّتش متمسّك گرديم، هر گاه به راستي كتاب خدا به داوري طلبيده شود، ما سزاوارترين مردم به آن هستيم و اگر به سنّت پيامبر حكم گردد ما سزاوارترين آنان به سنّت اوئيم (بنا بر اين در هر دو حال حقّ با ما است). ۱۴
در بياني ديگر حضرت علي (ع) در پاسخ به آنان فرمود: كلمة حق يراد بها الباطل. ۱۵
چون نظر خوارج از جمله "لا حكم الّا للّه" اين بوده، هر حكمي كه در كتاب خداوند نباشد پيروي كردن از آن جايز نيست و عمل بدان ناروا است، حضرت فرمودند: بلي جز حكم خدا حكمي نيست، امّا خوارج از طريق نفي حكم غير خدا ميخواستند فرمانروايي را از غير خدا نفي كنند، بدين ترتيب وقتي كه براي غير خدا هيچ دستوري نباشد، حكومت و فرماندهي غير خدا نيز نفي ميشود؛ زيرا استنباط حكم و در نظر گرفتن خير جامعه از وظايف حكومت و در رابطه با رعايت حال مردم است. نفي حكم غير خدا به وسيله خوارج، موجب نفي حكومت انسان ها است. نفي حكومت از ناحيه خوارج سبب شد تا امام (ع) آنها را تكذيب كرده بفرمايد: "مردم بي گمان بايد أميري نيكوكار يا بدكار داشته باشند". به عبارت ديگر چون خوارج نفي حكم غير خدا را كردند در حقيقت نفي حكومت كردند ولي نفي حكومت غير خدا كردن امر باطلي است. نتيجه آن كه ادعاي خوارج نيز باطل است سپس حضرت ميفرمايند: ولي ناگزير براي جامعه اميري نيكوكار يا بد كار لازم است بنا بر اين گفته خوارج كه هيچ حكمي جز حكم مخصوص از جانب خدا قابل قبول و اجرا نيست، مردود ميباشد. ۱۶
پاسخ نقضي:
اگر اين آيه را با توجه به معنايي كه خوارج از آن در نظر داشتند بپذيريم موارد نقض زيادي در زندگي روز مره ما، پيامبران و امامان پيدا مي شود كه ما به برخي از آنها اشاره مي نماييم.
امام باقر (ع) به نافع فرمود: به اين مارقه (خوارج) بگو چگونه جدا شدن از أمير المؤمنين (ع) را جايز دانستيد با اين كه در پرتو پيروي از او و تقرّب به خدا در ياري او (پيش از جريان حكمين) خون هاي خود را در ركابش ريختيد؟ در پاسخ تو خواهند گفت: او در باره دين خدا داور قرار داد، به ايشان بگو:
الف. خود خداوند نيز در شريعت پيغمبرش داوري به دو مرد از بندگانش سپرده در آنجا كه (در باره اختلاف ميان زن و شوهر) فرموده: "پس داوري از بستگان مرد و داوري از بستگان زن انتخاب نماييد، اگر آن دو (زن و شوهر) سازش و آشتي مي خواهند خداوند ميانشان سازگاري پديد مي آورد. ۱۷
ب. رسول خدا (ص) در جريان جنگ بني قريظه و تعيين سرنوشت آنان داوري را به سعد بن معاذ سپرد. . . . ۱۸
بنابر هيچ اشكالي بر علي (ع) وارد نيست بلكه ايشان به كتاب خدا و سنت رسول الله عمل نموده است.
۴. انحرافي ديگر و كافر دانستن صاحب گناه كبيره
آنان مي گفتند: كسي كه گناه كبيره انجام دهد كافر و از اسلام خارج شده است، مگر توبه كند و دوباره مسلمان گردد. بر اين اساس تعدي به جان و مال مسلمانان ( به زعم خودشان كفار) را مباح مي دانستند.
علي (ع) در اين باره خطاب به خوارج مي فرمايد: پس اگر چنين ميپنداريد كه من خطا كرده و گمراه شدم، پس چرا همه امّت محمّد (ص) را به گمراهي من گمراه ميدانيد؟ و خطاي مرا به حساب آنان ميگذاريد؟ و آنان را براي خطاي من كافر ميشماريد؟ شمشيرها را بر گردن نهاده، كور كورانه فرود ميآوريد و گناهكار و بيگناه را به هم مخلوط كرده همه را يكي ميپنداريد؟ در حالي كه شما ميدانيد، رسول خدا (ص) زناكاري را كه همسر داشت سنگسار كرد، سپس بر او نماز گزارد، و ميراثش را به خانوادهاش سپرد، و قاتل را كشت و ميراث او را به خانوادهاش بازگرداند، دست دزد را بريد و زناكاري را كه همسر نداشت تازيانه زد، و سهم آنان را از غنائم ميداد تا با زنان مسلمان ازدواج كنند. پس پيامبر (ص) آنها را براي گناهانشان كيفر ميداد، و حدود الاهي را بر آنان جاري ميساخت، امّا سهم اسلامي آنها را از بين نميبرد، و نام آنها را از دفتر مسلمين خارج نميساخت. (پس با انجام گناهان كبيره كافر نشدند) شما (خوارج)، بدترين مردم و آلت دست شيطان، و عامل گمراهي اين و آن ميباشيد. ۱۹
اما بخش سؤال دوم:
آيا حضرت علي (ع) براي خاموش كردن آتش فتنه معاويه تردید داشته است؟
براي پاسخ اين بخش از پرسش به ناچار ديدگاه حضرت علي (ع) در باره معاويه را بيان مي كنيم تا معلوم شود كه آن حضرت در خاموش كردن فتنه معاويه ترديد داشته يا خير؟
اول. ابن ابي الحديد معتزلي نقل مي كند: گروه بسياري از اصحاب پيامبر (ص) همراه علي (ع) بودند كه از پيامبر (ص) شنيده بودند كه معاويه را پس از مسلمان شدن او لعن ميكرد و ميفرمود: معاويه منافقي كافر و دوزخي است. اخبار در اين باره مشهور است۲۰
چطور مي شود كه اصحاب علي (ع) اين حديث را شنيده باشند اما خود علي (ع) اين را نشنيده باشد؟
دوم. امام (ع) در پاسخ به تهديد معاويه در نامه خود به او چنين مي نويسد: پس از حمد خدا نوشتهاي همگي با هم (قبل از اسلام) مهربان و متحد بوديم ولي ميان ما و شما بر اساس ايمان و كفر قبلاً جدائي افتاد ما ايمان (به رسول خدا (ص) و باري تعالي و. . . ) آورديم و شما كافر شديد. اينك ما در مسير حق استوار ماندهايم و شما منحرف گرديدهايد. هر كس از شما اسلام آورد از روي ناچاري بود؛ زيرا در آغاز اسلام با رسول خدا (ص) سر جنگ داشتيد. ۲۱
سوم. اين پرسشي است كه خوارج از عبد اللَّه بن عباس نموده بودند و زماني كه علي (ع) شنيد در پاسخ آنان فرمود: آن چه گفتيد كه تو خود شك داشتي كه به حكمين فرموديد كه شما نظر در حق معاويه و ما نمائيد چنانچه معاويه شايسته تر از ما باشد او را بر امر ولايت ثابت و مستقر گردانيد، و اگر من برتر و شايسته تر به ولايت و خلافت امت باشم مرا تأييد نماييد، اين كلام من از روي شك و عدم اطلاع بر أحقيت خود بر معاويه و ساير مردم نبود؛ بلكه فقط از روي انصاف در سخن و كردار بود چنان كه خداوند متعال فرمود: بي گمان ما با شما بر هدايتيم يا در گمراهي آشكار ،۲۲ در آن محل و مأوي كه خداوند هيچ شكي نداشت و به يقين مي دانست كه حضرت پيامبر (ص) بر حق است با اين حال چنين فرمود. خوارج گفتند: اي علي اين نيز دليل و حجت روشن از براي شما است در دفع اعتراض ما۲۳
با دو حديث از علي (ع) كه به طور واضح موضع آن حضرت را در جنگ صفين بيان مي كند اين بحث را به اتمام مي رسانيم.
آن حضرت بر بالاي منبر مسجد كوفه فرمود: اي مردم كوفه آيا در جنگ با دشمنان تان تحمل نمي نماييد اگر تحمل نكنيد خداوند گروهي را كه شما از آنها شايسته تريد بر شما مسلط مي نمايد.
و در بياني ديگر زماني كه شاميان در جنگ صفين فرار مي كنند به پيروان شان فرمودند: (برويد) بازماندگانشان را كه دوستان شيطانند (نيز) بكشيد، بكشيد آنهايي را كه مي گويند خدا و پيامبرش دروغ گفتند. ۲۴
بنابر اين، آن حضرت در جنگ با معاويه هيچ گونه ترديدي نداشته بلكه مصمم بوده و دوستان شان را نيز بر اين امر تشويق مي نمودند.
اين انحرافات نهايتا به آنجا منجر شد كه اين گروه ( توسط ابن ملجم خارجي با هم دستي اشعث بن قيس) آن حضرت را به شهادت رساندند. ۲۵
پي نوشت ها:
۱. فراهيدي، خليل بن احمد، كتاب العين، ج ۵، ص ۱۶۰، ناشر: انتشارات هجرت، قم، چاپ دوم، ۱۴۱۰ ق.
۲. كسي كه از سوي شما روي برتابد از دين خارج ميشود، بحارالأنوار ج ۹۹، ص ۱۵۰(زيارت جامعه كبيره).
۳. طريحي، فخرالدين، مجمعالبحرين، ج ۵، ص ۲۳۵، ناشر: كتابفروشي مرتضوي، تهران، چاپ سوم ۱۳۷۵ ش.
۴. طبرسي، احمد بن علي، احتجاج، غفاري مازندراني، نظام الدين احمد، ج ۱، ص ۲۲۹ و ۲۳۰، ناشر: مرتضوي، تهران، چاپ اول.
۵. طبرسي، اعلام الوري بأعلام الهدي، ص ۳۳، (زندگاني چهارده معصوم (ع))، عطاردي، عزيز الله، ص ۴۶ و ۴۷، ناشر: اسلاميه، تهران، چاپ اول، ۱۳۹۰ ق.
۶. طبرسي، اعلام الوري بأعلام الهدي، ص ۳۳.
۷. مفيد، ارشاد، رسولي محلاتي، ج۱، ص ۳۱۷، ناشر: اسلاميه، تهران، چاپ دوم.
۸. استناد به روايات اهل بيت در اين تحقيق به خاطر استدلالي است كه در اينها نهفته است نه صرف تعبد.
۹. حلي، الفين، وجداني، ص ۷، ناشر: سعدي و محمودي، تهران، چاپ اول.
۱۰. طبرسي، احمد بن علي،احتجاج، غفاري مازندراني، ج ۲، ص ۲۵۴.
۱۱. طبرسي، احمد بن علي،احتجاج، جعفري، ج ۱، ص ۴۰۳ و ۴۰۴، ناشر: اسلاميه، تهران، چاپ اول، ۱۳۸۱ ش.
۱۲. يوسف، ۶۷.
۱۳. نساء، ۵۹.
۱۴. طبرسي، احمد بن علي،احتجاج، جعفري، بهراد، ج ۱، ص ۴۰۴ و ۴۰۵.
۱۵. نهجالبلاغة(مؤسسةنهجالبلاغة)، صفحه ۶۱۰، كلام ۴۰، ناشر بنياد نهج البلاغه، چاپ اول، ۱۳۷۲.
۱۶. ترجمه شرح نهجالبلاغه (ابنميثم)، ج ۲، صفحه ۲۲۰، ناشر دفتر نشر الكتابچاپ، دوم، ۱۳۶۲.
۱۷.نساء، ۳۵.
۱۸. طبرسي، احمد بن علي،احتجاج، جعفري، ج ۲، ص ۱۶۲ و ۱۶۳.
۱۹. نهج البلاغة-ترجمه دشتي، ص ۲۴۱، ناشر مؤسسه انتشارات مشهور، چاپ اول، قم، ۱۳۷۹.
۲۰. جلوه تاريخ در شرح نهجالبلاغه ابنابيالحديد، ج ۷، ص ۲۲۰، ناشر نشر ني، تهران، چاپ دوم، ۱۳۷۵.
۲۱. ترجمه نهجالبلاغه (زماني)، ص ۸۱۹ و ۸۲۰، نامه ۶۴، ناشر مؤسسه انتشارات نبوي، چاپ دوازدهم، تهران، ۱۳۷۸.
۲۲. سبأ، ۲۴.
۲۳. طبرسي، احمد بن علي،احتجاج، غفاري مازندراني، ج ۲، ص ۲۵۵.
۲۴. نقوي، قايني، خراساني، محمد تقي، مفتاحالسعادة في شرح نهجالبلاغة، ج ۵، ص ۲۴۸، ناشر مكتبة المصطفوي، تهران؛ محدث نوري، مستدركالوسائل، ج ۱۱، ص ۶۶، ۱۲۴۴۱ و ۱۲۴۴۲، مؤسسه آل البيت عليهم السلام قم، ۱۴۰۸ هجري قمري: ۱۵،وَ عَنْهُ (ع) أَنَّهُ قَالَ يَوْمَ صِفِّينَ اقْتُلُوا بَقِيَّةَ الْأَحْزَابِ وَ أَوْلِيَاءَ الشَّيْطَانِ اقْتُلُوا مَنْ يَقُولُ كَذَبَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ ؛ ۱۶، وَ عَنْهُ (ع) أَنَّهُ حَرَّضَ النَّاسَ عَلَي مِنْبَرِ الْكُوفَةِ فَقَالَ يَا مَعْشَرَ أَهْلِ الْكُوفَةِ لَتَصْبِرُنَّ عَلَي قِتَالِ عَدُوِّكُمْ أَوْ لَيُسَلِّطَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ قَوْماً أَنْتُمْ أَوْلَي بِالْحَقِّ مِنْهُمْ.
۲۵. مفيد، ارشاد، رسولي محلاتي، ج ۱، ص ۱۸.
منبع:مهر