مصاحبه با همرزم سردار ایرانی شام
ماجرای دعای رهبری برای حاجحسین در نماز شب
حجت الاسلام و المسلمین سیدجلال رضوی مهر از همرزمان و نزدیکان سردار همدانی از دفاع مقدس تا کنون، و یار دیرینه ایشان بودند که فرصتی برای بیان خاطرات بیان کرده اند. از جبهه و حوزه و سوریه برای مان خاطره دارد و روابط نزدیک ایشان با سردار شنیدنی ست. استاد حوزه علمیه ای که الان از مشاوران رئیس اوقاف است.
عقیق:حجت الاسلام و المسلمین سیدجلال رضوی مهر از همرزمان و نزدیکان سردار همدانی از دفاع مقدس تا کنون، و یار دیرینه ایشان بودند که فرصتی برای بیان خاطرات بیان کرده اند. از جبهه و حوزه و سوریه برای مان خاطره دارد و روابط نزدیک ایشان با سردار شنیدنی ست. استاد حوزه علمیه ای که الان از مشاوران رئیس اوقاف است. اولین آشنایی شما با سردار همدانی چطور اتفاق افتاد؟
اولین آشنائی با سردار سال 1360 هنگام اعزام به جبهه بود که بنده با ایشان در مقر فرماندهی سپاه در اعزام نیروها به جبهه آشنا شدم. در آن زمان 14 ساله بودم و دوران راهنمایی را تمام کرده بودم و با دوستانم قصد عزیمت به جبهه را داشتم و به خاطر سن پائین مان سپاه همدان مخالف اعزام مان بود. ما زیر بار نمی رفتیم و پا فشاری می کردیم تا به هر وسیله ممکن به جبهه اعزام شویم. در نهایت پرونده را به دست سردار همدانی رساندند تا تصمیم نهایی را اتخاذ کنند و ایشان فرماندهی سپاه همدان را در آن زمان به عهده داشتند. سردر اطاق سردار همدانی نوشته شده بود: یا حسین فرماندهی از آن توست. از سردار همدانی خواستیم با اعزام ما به جبهه موافقت کنند. جبهه ای که می خواستیم برویم منطقه گلان در ایلام بود. با ایشان صحبت کردیم و موقع اذان بود و سردار فرمودند الان وقت اذان هست، فعلا اذان بگو تا ببینیم صوتت چگونه ست. نماز ظهر را ایشان خواندند. من بعد از نماز به سردار گفتم که همان گونه که امام حسین در کربلا فرزند 6 ماهه ش را هم با خود به میدان نبرد می برد، لذا سن در جنگ و جهاد ملاک نیست. شما هم که نوشته ای یا حسین فرماندهی از آن توست. پس امام حسین فرمانده مان است و ایشان راضی هستند و شما هم موافقت کنید. ایشان تبسمی کردند و بعد فرمودند اگر قول بدهی که دانش آموزان هم سن خودت را فعلا همراه خودت نیاوری، و درگیر جبهه نکنی موافقت می کنم. :چه زمانی وارد حوزه شدید؟ در همان ایام جنگ طلبه شدید؟ بعد از اعزام اول و برگشت از جبهه من وارد حوزه شدم. سال 61 آغاز ورودم به حوزه بود. در عین حال هم به جبهه می رفتم. گاهی اوقات سردار همدانی با برخی از طلبه های رزمنده از جمله حسن ترک به قم می آمدند و در مدرسه حقانی که ما مستقر بودیم حضور پیدا می کردند. ضمن اینکه ایشان در خصوص پیشرفت تحصیلی ما هم پرس و جو می کردند. هیچ گاه از خاطرم نمی رود که ایشان هر گاه به قم می آمدند پیاده از حرم حضرت معصومه(س) بی بی دو عالم، تا مسجد جمکران را با پای پیاده طی مسیر می کردند. و البته برخی از فرماندهان سپاه هم همراه ایشان حضور پیدا می کردند.
سرداری که فرمانده قابلی و جنگجویی است در فضای معنوی چطور است؟
بینید مثلا یکی از شهدایی که از نزدیکان سردار همدانی بود و به نوعی بازوی ایشان در جبهه بود علی چیت سازیان بود. ایشان شاگرد مکتب سردار همدانی بودند. با روند شکل گیری سپاه و تشکیل پایگاه های بسیج در مساجد و فعالیت های این مساجد، سردار همدانی همیشه نکته های اخلاقی را به بسیجیان تذکر می کردند. از علم و عمل حرف می زدند و تعامل خوبی با روحانیت داشتند و به ادعیه زیاد متوسل می شدند. معمولا ایشان در درس های اخلاق شهید آیت الله مدنی در همدان شرکت می کردند و بهره های فراوانی از ایشان برده بودند. در زمان تبعید آیت الله همدانی قبل از انقلاب، سردار همدانی ارتباط تنگاتنگی را با این عالم بزرگوار داشتند. وقتی جرقه حرکت نظام ایجاد می شود ایشان فعالیت خود را بیشتر می کنند. سردار همدانی و برخی دوستان شان توزیع اعلامیه های غرب کشور را به عهده گرفته بودند. و ایشان پل نجف و قم بودند. همین سوابق بود که باعث شد آن گونه در سپاه بدرخشند. تدبیر نظامی با تدبیر اجتماعی و برخورداری از خلق و صفای باطن زمینه رشد و بالندگی تمام بعدی ایشان بود.
از درایت و زیرکی های حاج حسین در فرماندهی خاطره ای دارید؟ سبک خاصی هم در فرماندهی داشت؟
درسال 64 خاطرم هست که وقتی فرماندهان در پادگان شهید مدنی جلسه ای بود و نقشه جنگی پهن شده بود، که جلسه مربوط به عملیاتی از جزیره مجنون به سمت جاده بصره بود، در جلسه ایشان فرمودند: باید شما در مقابل نیروهای تان حرکت کنید تا نیرو از شما انرژی بگیرد. اگر فرمانده بگوید شما بروید جلو و خودتان پشت سر نیروهای تان قرار بگیرید در نهایت بزدلی فرمانده باعث بزدلی نیروها می شود و نتیجه ناکارآمدی عملیات می شود. باید با نیروهای تان انس بگیرید و جانشین خودتان را انتخاب کنید. به سنگر ها سرکشی کنید و توکل تان به خدا باشد. دایما سردار همدانی این آیه را می خواندند: ان تنصرالله ینصرکم و یثبت اقدامکم.
ماجرای ورودشان به سپاه را می دانید؟
ایشان در وهله اول یک گردان پیاده انصار الحسین را تشکیل دادند. به خاطر وضعیت استراتژیک همدان و موقعیت کوهستانی همدان این نیرو در مناطق کردستانی عراق و کرمانشاه و ایلام بود. بعدها این گردان به تیپ تشکیل شد و در زمان جنگ با توجه به ظرفیت بالای این نیروها به یک لشگر تبدیل شد.
در زمان بنی صدر با توجه به اینکه بنی صدر معتقد بود که باید پایتخت از تهران به همدان منتقل شود و فعالیت ها و طرف داران زیادی در همدان داشت، سردار همدانی چه فعالیت های بازدارنده ای را انجام می داند. و همکاری ایشان با رهبر انقلاب در آن زمان با توجه به رفت و آمد رهبری در آن زمان به شهر همدان به چه صورتی بود؟
حضور مقام معظم رهبری در سپاه محمد رسول الله همدان که شهید همدانی هسته اصلی آن سپاه بود باعث شده بود که اجتماعاتی تشکیل شود که از خاطره هیچ رزمنده ای محو نمی شود. علی الخصوص وقتی رهبر انقلاب همدان را دارالمجاهدین خطاب کردند که افتخار بزرگی برای همدانی ها بود.
بنی صدر پایگاهی را در همدان برای خود تشکیل داده بود و به زعم همدانی بودنش، فضای مسمومی را در همدان ایجاد کرده بود. در همین ایام رهبر انقلاب و آقای هاشمی و شهید بهشتی به همدان رفت و آمد داشتند. سردار همدانی با تشکیل هسته های مردمی به افشاگری علیه بنی صدر، و نقد کردن کارهای بنی صدر پرداخت. مبارزات خیابانی شهید همدانی با مجاهدین خلق بوده که نیروهای سردار همدانی نیروهای واکنش سریع بودند. هر جا که تشکیل جلسه ای می دادند مجاهدین خلق ایشان در صحنه با نیروهای خود حاضر می شدند و اقدامات لازم را انجام می دادند.
ایشان خیره ثارالله را تشکیل دادند. و می دانید که از موسسین هیات رزمندگان اسلامی در سراسر کشور هم بوده اند. هیات های راه شهیدان هم بعد از جنگ از جمله فعالیت های ایشان بود.
علی الخصوص در دوران اصلاحات فعالیت ویژه ای داشتند و اجازه نمی دادند خفاشان علیه امام و انقلاب کاری انجام دهند.
از رابطه و حس سردار به امام هم چیزی در خاطراتان هست؟
سردار همدانی در یک ملاقات که در سال 62 از جبهه پیرانشهر برای ملاقات با امام رفته بودیم خاطره خوشی را با خود به همراه بردند. سردار همدانی و محسن رضایی در جماران خدمت امام می رسند و بوسه ای بر دست امام می زنند. بعدها گفتند با آن بوسه ای که بر دست امام زدم تمام خستگی م برطرف شد. ایشان فرماندهی بود که با بچه های رزمنده در اتوبوس سفر می کرد. بعد از ملاقات با امام آمدند داخل اتوبوس و با لذت گفتند که بر دست امام بوسه زدند.
خب برویم به سوریه. از سوریه چه خاطراتی برای مان دارید؟
خب من بارها با ایشان در ایام جنگ سوریه رفت و امد داشتم. هر از گاهی منزل مان می آمدند وگاهی نیز من می رفتم خدمت ایشان در دفتر کارشان در تهران. یک بار خاطرم هست که سردار همدانی گفتند: در جلسه ای خدمت رهبری رسیدم و ایشان فرمودند که من در نماز های شبم برای شما دعامی کنم. و این بزرگ ترین مدالی ست که از درجه های سردوشی من درخشنده تر هست. اینکه این لیاقت را پیدا کنیم خیلی بالاست.
آقا ایشان را شخصا دعا می کردند؟ یا به صورت کلی تمام رزمنده ها را؟
ببینید در آن جلسه سردار سلیمانی و سردار همدانی حضور داشتند. و رهبری از این دو بزرگوار به خاطر تامین امنیت حرم حضرت زینب تقدیر و تشکر می کنند و در نهایت می فرمایند که من برای شما در نماز شبم دعا می کنم که با مشاوره نظامی تان حریم حضرت زینب را تامین کرده اید.
روابط ایشان با آیت الله نوری همدانی به چه صورتی بود؟ ماجرای تماس ایشان از سوریه با آیت الله نوری همدانی در نجف چه بود؟
در سفری که با آیت الله نوری همدانی به نجف رفته بودیم یکی از دوستان گفتند از سوریه تماس گرفته شده سردار همدانی بودند که گفتند مراقب آیت الله نوری همدانی باشید و از ایشان بخواهید برای رزمندگان در کنار حرم امیرالمومنین دعا کنند و البته قبل از رزمندگان برای رهبری دعا کنند. و در نجف یک تماسی تلفنی با آیت الله نوری همدانی هم برقرار کردند.
شیرین ترین خاطره ای که از ایشان دارید چه بود؟
ایشان همیشه وقتی قم می آمدند هم در اول سفر به قم می آمدند و هم در آخر سفر قبل و بعد از سفر همین کار را انجام دادند.
ماجرای مقدمه سردار همدانی بر کتاب خاطرات جنگ تان که در حال نگارش است چیست؟
ایشان در زمینه فرهنگ جهاد و فرهنگ سازی این مقوله نیز فعالیت ویژه ای داشتند. بسیار تلاش کردند تا اسناد جبهه به نسل آینده منتقل شود. کتاب تکلیف است برادر، و مهتاب خین از کتب ایشان هست.
سردار قبل از رفتن به سوریه کتاب های شان را خدمت آقا می برند و رهبری نیز ایشان را تشویق می کنند که در عین اینکه فعالیت نظامی دارند از بحث فرهنگی جنگ و جبهه هم غافل نبودند.
در عین حال کتاب خاطرات بنده ان شا الله در اسرع وقت به چاب برسد. البته موسسه ما در نظر دارد کتاب تحت عنوان از حسین فهمیده تا حسین همدانی به نگارش در بیاوریم و در این کتاب بگوئیم هرآنچه حسین فهمیده در آن موقعیت انجام داد اگر سردار همدانی هم بود انجام می داد و هر آنچه سردار همدانی انجام دادند حسین فهمیده هم انجام می داد.
در خصوص داعش نکته خاصی را در خاطرات شان برای تان گفته اند؟
ایشان از نیرنگ بازی های داعش که با عنوان کردن جهاد نکاح دین را زیر سئوال می بردند بسیار ناراحت بودند و می گفتند باید مذاهب اسلامی با برپایی کنگره ها و همایش ها به رسوایی داعش بپردازند. تمام حرف شان این بود که دشمن با زرق و برق نیروهای خودش را جذب گرفته ست. و معنویت در دست سپاه اسلام است. و در آخر ایشان اشاره می کنند به زندگی شهید ذوالفقار حسن عزالدین. اشاره ای ویژه ای به این شهید داشتند و من خواهش می کنم قصه ایشان را بخوانید. سردار همدانی معتقد بودند اگر کسی می خواهد ببیند که در صف سپاه امام حسین است یا یزید، داستان این شهید ملاک می تواند واقع شود.
منبع:فردا