ماجرای درختی که به امر پیامبر(ص) جابجا شد!
پیامبر گرامی اسلام (ص) در شرایط گوناگون برای اثبات نبوت خویش و اتمام حجت با مردمان معجزه ای آورده که بزرگترین و ماندگارترین آنها قرآن کریم است ؛ اما علاوه برآن پیامبر (ص) معجزات دیگری داشته اند که برخی از آنها در قرآن و برخی دیگر در تاریخ ثبت شده است.
عقیق: امیرالمومنین علی (ع) فرموده اند: من با رسول خدا (ص) بودم هنگامی که گروهی از سران قریش نزد ایشان آمدند و گفتند: محمد! تو ادعای بزرگی کرده ای که نه پدرانت چنان ادعایی داشته اند و نه کسی از خاندانت (اینک) ما پیشنهادی داریم اگر آن را پذیرفتی میدانیم که تو پیامبر و فرستاده خدایی و اگر از انجام دادن آن درماندی می فهمیم که تو جادوگر و دروغگویی.حضرت در پاسخ فرمودند: چه میخواهید؟گفتند: از این درخت بخواه که با ریشه های خود از جا کنده شد و در مقابل تو بایستد.حضرت فرمودند: همانا خدا بر هر کاری تواناست پس اگر خدا برای شما چنین کرد آیا حاضرید ایمان بیاورید و بر وحدانیت حق شهادت دهید؟گفتند: آری.پیامبر فرمودند: من آنچه را می خواهید به شما نشان خواهم داد، هر چند بخوبی میدانم که شما به خیر و صلاح باز نمیگردید و بلکه در میان شما کسانی را میبینم که در چاه افکنده شوند (اشاره به کسانی است که در جنگ بدر شرکت کردند و بر روی پیامبر خدا (ص) شمشیر کشیدند و سپس به دستور حضرت اجساد آنان در چاههای بدر افکنده شد) و کسانی که گروه ها را به هم پیوندند و سپاه بر ضدّ من بسیج نمایند.آنگاه فرمودند: ای درخت، اگر تو به خداوند و روز جزا ایمان داری و می دانی که من فرستاده خدایم پس (هم اینک) به فرمان خدا از جا درآی و با ریشه های خود، در برابر من بایست.حضرت علی (ع) فرموده اند: سوگند به خدایی که پیامبرش را به حق مبعوث فرمود دیدم که درخت با ریشه هایش از جا کنده شد و همچون پرنده ای بال و پر زنان در حالی که صدای سختی از آن شنیده میشد آمد تا مقابل رسول خدا (ص) ایستاد. شاخه بلندش را (همچون چتری) بر رسول خدا (ص) گسترد و پاره ای از شاخه هایش را هم بر دوش من نهاد و من در سمت راست آن حضرت ایستاده بودم.مشرکان پس از دیدن (این معجزه ها) از روی برتری جویی و گردنکشی گفتند: بگو که نیمی از آن به سمت تو آید و نیمی بر جای خود بماند.حضرت به درخت چنین فرمان داد و نیمه درخت رو به سوی او نهاد با پیش آمدنی شگفت تر و بانگی سهمگین تر چنانکه گویی میخواست خود را به رسول خدا (ص) بپیچد، نزد رسول خدا آمد.سپس باز آنان از روی سرکشی و ناسپاسی گفتند: این نیمه را بگو که به سمت نیمه خود رود چنانکه پیشتر بود.حضرت همان فرمود که قوم خواستند. سپس درخت باز گردید.امیرالمومنین علی (ع) فرموده اند: پس مشرکان قریش با کمال بی شرمی گفتند: نه بلکه او ساحری است دروغگو و تردستی است چابک. آنگاه در حالی که به من اشاره میکردند گفتند: کسی جز این، تو را تصدیق نخواهد کرد.پی نوشت ها:1-طبرسی، اعلام الوری: 22.2-علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 14: 467؛ ج 17: 389.3-شعبان صبوری، خاطرات امیر مؤمنان (ع): 23-24.منبع:قدس211008