شعر/مادری گفـت "بُنـیَّ" غــزلی ریخت بهم
زهر این حادثه آنقــدر مذاقــش تلخ است /طعم شیرینی "احلی عسلی" ریخت بهم
عقیق:مــادری گفت "بُنـیَّ" غــزلی ریخت بهم
و ردیــف "ســر" اولاد علــی ریخت بهم
خواهــری که قــد و بالای بــرادرهـایش
همۀ دلخوشـی اش بود ،ولی ریخت بهم
گــذر نحــس سـه شعبــه که به دریــا افتاد
ســاحل چشم و دو ابــروی یلی ریخت بهم
نیـــزه ای آمــد و پهلوی اذان گــوی حـــــرم
وسط جلــوۀ "خیــر العمـلی" ریـخت بهم
زهر این حادثه آنقــدر مذاقــش تلخ است
طعم شیرینی "احلی عسلی" ریخت بهم
حنجری کوچک و "آنجا که عرب تیر انداخت"
بـــار معنــایــی ضــرب المثــلی ریخـت بهم
بدنی ریخت بهم ، پیرهنی ریخت بهم
مــادری گفـت "بُنـیَّ" غــزلی ریخت بــهم
منبع:افکار211008