۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۰ : ۱۳
وی در گفتوگو با فارس به تشریح روز حادثه پرداخت که در این گزارش تقدیم میشود.
ابتدا با هم بودیم اما در چند دقیقه اوضاع بحرانی شد و یکدیگر را گم کردیم
من و بچهها در ابتدای راه منا همه با هم بودیم اما کم کم ازدحام جمعیت بیش از انتظار ما شد و در این ازدحام ظرف چند دقیقه آقای حاجی حسنی و سپس آقای دانش را گم کردیم و تقریباً همه از هم جدا شدیم. اوضاع ظرف چند دقیقه بسیار بحرانی شد و من تقریباً لای جمعیت پرس شدم. کم کم نفس کشیدن برایم سخت شد تا جایی که دیگر احساس خطر میکردم.
فشار جمعیت و گرمای هوا سبب شد تا در زمان کوتاهی خستگی و تشنگی به حجاج غلبه کند و یکی یکی از حال بروند، متأسفانه شرایط به حدی بحرانی شد که دیگر نفسها بالا نمیآمد و برخی از حجاج از دنیا رفتند. من هم دیگر توان تحمل این شرایط را نداشتم و کار خودم را تمام شده میدانستم.
مردم از خستگی و تشنگی جان میدادند اما کسی کاری نمیکرد
دیگر نتوانستم روی پاهایم بأیستم و به زیر دست و پای مردم افتادم، شهادتین را خواندم و تقریباً بیهوش شدم. اما در این حال یکی از حجاج ایرانی من را از زیر دست و پا بیرون کشید و ناخودآگاه به سمتی که جنازه حجاج روی هم انباشته شده بود هدایت شدم. مردم تک تک از خستگی و تشنگی جان میدادند اما هیچ کس برای آنها کاری نمیکرد.
رمقی در بدن نداشتم و در کنار پیکرهای حجاج نفسهای آخر را میکشیدم که همه زندگی از کودکی تاکنون جلوی چشمانم آمد، به یاد فرزندم افتادم که تنها دو روز از دنیا آمدنش گذشته بود که به حج آمدم و خوب او را ندیده بودم، به یاد خانواده و همسرم افتادم و در چند دقیقه هزاران فکر بر ذهنم آمد.
منتظر مرگ بودم که یک ایرانی با جرعهای آب جانم را نجات داد
هیچ امید و توانی نداشتم و منتظر مرگ بودم و در همین حین یک ایرانی که حالش نسباتاً بهتر بود به من گفت: در این لحظات آخر به درگاه خدا توبه کن و شهادتین را بخوان، من هم به سختی شهادتین را خواندم، اما در همین حال یک ایرانی دیگر اندکی آب در دهان من ریخت و این جرعه آب مانند یک معجزه رمق دوبارهای به من داد، چشمانم باز شد و خودم را لابهلای جنازهها دیدم.
جز تعدادی ایرانی کسی به مردم کمک نمیکرد و همه نظارهگر بودند
کسی نبود که به ما کمک کند و همه نظاره میکردند، تنها تعدادی ایرانی بودند که به مجروحان کمک میکردند. اگر این روند ادامه پیدا میکرد دوباره از حال میرفتم، در همین حین یک آمبولانس دیدم و خودم را کشان کشان و با همان حالت درازکش از روی جنازهها به آمبولانس نزدیک کردم و به این صورت به بیمارستان منتقل و نجات پیدا کردم.
مأموران سعودی زنده و مرده را روی هم میانداختند و با لیفتتراک جابجا میکردند
شرایط بسیار بحرانی بود و مأموران سعودی بسیاری افرادی که هنوز زنده بودند را هم به روی جنازه میانداختند، اصلاً کسی برای کمک نیامده بود و پیکرهای مردم را که حتی برخی از آنها زنده بودند با نهایت بیرحمی و با لیفت تراک جابجا میکردند.
اگر آب به مردم میرسید شاید تعداد کشتهشدگان 90 درصد کاهش مییافت
متأسفانه بسیاری از حجاج از تشنگی و عطش جان دادند و شاید اگر فقط آب به مردم میرسید تعداد کشتهشدگان تا 90 درصد کاهش مییافت. خود من تقریباً مرده بودم و حتی من را به روی جنازهها انداخته بودند اما با جرعهای آب دوباره جان گرفتم و خود را نجات دادم.
شرایط خوبی بر کاروان نور حاکم نیست/ اینجا فقط سکوت حکمفرماست
در این فاجعه بسیاری از حجاج از جمله دو نفر از اعضای کاروان نور جان باختند و از سرنوشت سه نفر هم خبر نداریم، متأسفانه شرایط خوبی بر اعضای کاروان حاکم نیست و اینجا فقط سکوت حکمفرماست. در حالی که تا قبل از این از اتاقهای بچهها خصوصاً گروه تواشیح صدای تلاوت و نوای تواشیح به گوش میرسید و همه با شور و شوق خود را برای انجام مطلوب مأموریتها و مناسک حج آماده میکردند.