نوشتاری از علامه طهرانی؛
تارك حج يابر دين يهودمبعوث خواهدشديانصرانيت
اهميت فريضه حج به حدى است كه طبق روايات متعدده خداوند تارك حج را در صورت استطاعت و تمكن از حج از شريعت خاتم انبياء(ص) خارج نموده يا بر دين يهوديت و يا نصرانيت مبعوث خواهد نمود.
عقیق:شيخ صدوق در كتاب «الفقيه» با اسناد خود از امام صادق عليه السّلام از اجدادشان روايت مىكند: رسول خدا(ص) در ضمن وصيّتى به أميرالمؤمنين عليه السّلام مى فرمايد: يَا عَلِىُّ! كَفَرَ بِاللَهِ الْعَظِيمِ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ عَشَرَةٌ: ... وَ مَنْ وَجَدَ سَعَةً فَمَاتَ وَ لَمْ يَحُجَّ ... يَا عَلِىُّ! تَارِكُ الْحَجِّ وَ هُوَ مُسْتَطِيعٌ كَافِرٌ؛ يَقُولُ اللَهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: «وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَهَ غَنِىٌّ عَنِ الْعلَمِينَ.» (سوره آل عمران آيه ۹۷) يَا عَلِىُّ! مَنْ سَوَّفَ الْحَجَّ حَتَّى يَمُوتَ، بَعَثَهُ اللَهُ يَوْمَ الْقِيَمَةِ يَهُودِيًّا أَوْ نَصْرَانِيًّا. (من لايحضره الفقيه، ج ۴، ص ۳۷۵).
«يا علىّ! ده گروه از اين امّت به خداى عزّوجلّ كافر شدند: (آنگاه يك يك آنها را بر مىشمرند تا مىرسند به تارك حجّ)؛ و از جمله آنان كسى است كه خداوند به او مكنت و قدرت بر اداء حجّ را اعطاء نموده ولى از انجام آن سر باز زده و از دنيا رفته است. اى علىّ! كسي كه حجّ را ترك كند درحالي كه استطاعت بر اتيان آن داشته باشد او كافر است. خداى متعال مىفرمايد: «از جانب خداوند بر عهده افراد مستطيع فرض و واجب است كه حجّ خانه او را بجاى آورند. و كسي كه كفران نموده سر باز زند، پس بدرستى كه خداوند از چنين افرادى بىنياز خواهد بود.» يا علىّ! كسي كه حجّ را به تأخير اندازد تا اينكه مرگ او را فرا گيرد، خداوند او را در روز قيامت، يهودى يا نصرانى مبعوث خواهد نمود.»
داستان شگفتآوري درباره عدم اسلام كسي كه حجّ واجب خود را عمداً انجام نداده است
علامه آیت الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی (ره) در جلد دوم کتاب مطلع انوار آورده است: مرحوم آية الله الحقّ و اليقين فقيه معظّم آقاي حاج شيخ جواد انصاري همداني داستان عجيب و شگفتانگيزي درباره عدم اسلام مُسَوِّفِين حجّ بيان فرمودند: يكي از تجّار معروف و مشهور همدان كه به صلاح و تقوي مشهور و معروف بود بواسطه عارضه مرض سكته قلبي فوت كرد؛ و فوت نابهنگام او أثر شديدي در ارحام و بازماندگان و دوستان او گذاشت. شبانه، جنازه او را به قبرستان آورند تا فردا مراسم تغسيل و تفكين و تدفين را انجام دهند؛ و آوردن جنائز در وقت شب به قبرستان در صورتي كه ميّت در شب فوت كرده باشد، أمر رائجي است؛ و چه بسا در همان شب هم غسل و كفن نموده و دفن ميكنند.
چون جنازه را گذاشتند و رفتند، مأمورين سئوال [عالم قبر] براي بازپرسي آمدند و گفتند: ميخواهي از دين نصاري باشي و يا از يهود؛ تو از دين اسلام نيستي و بر اين معيار از تو پرسش نخواهد شد! او فرياد برآورد: من مسلمانم: من اسلام دارم: من يهودي و نصراني نيستم؛ گفتند: چون تو مرد متمكّني بودي و استطاعت از حجّ را داشتهاي و حجّ بجاي نياورده، مردهاي، بر دين اسلام نمردهاي! إن شئت يهوديًّا؛ و إن شئت نصرانيًّا.
او گفت: سوگند بخدا من مسلمانم و اعمالم چنين و چنان بوده است؛ نماز ميخواندهام وجوهات اموال خود ميدادهام، به فقرا و مستمندان مساعدت ميكردهام و درباره خلق خدا ترحّم مينمودهام. گفتند: اينها بجاي خود؛ ولي چون حجّ نياوردهاي خداوند متعال تو را از زمره مسلمين به حساب نميآورد؛ و هر كس مستطيع باشد و حج نكند، عاقبت أمر او همينطور خواهد بود. آنها شروع كردند به عذاب نمودن كه اين بيچاره فرياد كشيد: اي إمام حسين! آخر اين همه من مجالس روضه خواني تشكيل ميدادم؛ و اين همه در عزاي شما شركت ميكردم! آيا سزاوار است كه مرا در اين موقع تنها و غريب بگذاريد!؟
در اين حال فوراً حضرت سيدالشهداء عليه السلام حاضر شدند و گفتند: درست است آنچه ميگوئي! ولي چون عمداً حج واجب را به تأخير انداختهاي تا مرگ، گريبانت را گرفته است؛ فلهذا در حكم خدا و سنت الهيه چنين جاري شده است كه بر آئين اسلام نميري! و من فقط براي تو يك كار ميتوانم بكنم و آن اين است كه: شفاعت در نزد خدا كنم تا به تو عمر دهد؛ و حجّ خودت را انجام دهي؛ آن وقت به دين اسلام خواهي مُرد!
حضرت فرمودند: من اينك شفاعت كردم؛ و خداوند سي سال به تو عمر داد؛ حَجَّت را بجاي بياور! آن مرد مي گويد: من چشمان خود را باز كردم، ديدم در قبرستان تاريك تنها هستم و فقط يك قاري قرآن بر بالاي سر نشسته و قرآن تلاوت ميكند. او همين كه خواست وحشت كند؛ گفتم مترس؛ من زنده هستم!
اقوام و ارحام و فرزندان آمدند؛ و حياتمان براي آنها آنقدر لذّت بخش بود كه قابل توصيف نيست. من آماده تهيّه مقدّمات حج بيتالله الحرام شدم تا هنوز سر سال نرسيده بود كه موسم حجّ شد و من با كاروان از همدان به راه افتاديم. در بيرون دروازه شهر كه بسياري بدرقه ما آمده بودند؛ و ارحام و فرندان من گريه ميكردند و نگران حال من بودند كه شايد نتوانم از عهده حجّ برآيم و از دنيا بروم؛ چون مسافرت به حجّ در آن سنوات و اوقاتي كه ميرفتند بسيار مشكل بود؛ و چه بسيار از حاجيان در راه ميمردند.
من كه تا آن زمان قضيه شفاعت حضرت امام حسين عليه السلام و داستان تعذيب نكيرين و عدم اسلام مُسَوِّف حجّ را براي كسي بازگو نكرده بودم؛ و پيوسته مترصّد بودم تا ببينم چه ميشود؛ آيا من موفّق به حج ميشوم يا نه؟ در آن وقت، فرزندان را به دور خود جمع كردم و مطلب را براي ايشان گفتم؛ و گفتم كه مطمئن باشيد من به سلامت بر ميگردم و بيست و نه سال ديگر هم عمر ميكنم.
و همين طور هم شد. او به سلامت برگشت؛ و پس از سي سال از مرگ اول رحلت كرد؛ و چون مُرد او را در خواب ديدند با لباس حاجيان و عمامه و كلاه خاصي كه حاجيان به سر داشتند. چون در آن زمان تجار و ساير اصنافي كه به حج ميرفتند پس از حجّ تا آخر عمر همان كلاه و دستار را بر سر ميگذاشتند. او در خواب گفت: لله الحمد من را به آئين اسلام باز پرس و سئوال كردند و اينك هيچگونه ناراحتي ندارم؛ و در كمال خوش و آسايش به سر ميبرم. من از بركت امام حسين عليه السلام عمرم طولاني شد و حجّم قبول شد و ثواب سي سال طاعت و بندگي حضرت حقّ جلّ و علا بر اعمالم افزوده شد.
منبع:مهر