۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۵ : ۲۳
حضرت
عباس بن علی علیه السلام
این
دیده و این دست و این فرق شکسته
این
صورت و این قامت در خون نشسته
تنها
نه امروز یار تو هستم
از
روز اول دل بر تو بستم
مولا حسین جان مولا حسین جان
بیرون
بکش تیر از دو چشم نازنینم
شاید
که یک دم روی زهرا را ببینم
این
دم آخر فاطمه باید
سقاییم
را امضا نماید
مولا حسین جان مولا حسین جان
بگذار
در آغوش پر مهرت بمیرم
دستی
ندارم تا تو را در بر بگیرم
چه
می شود ای ولی ذوالمن
تو
افکنی دست به گردن من
مولا حسین جان مولا حسین جان
با
آنکه عمری بوده ام در خدمت تو
امروز
می گریم برای غربت تو
تو
بین دشمن یاور نداری
جز
خاندانت لشگر نداری
مولا حسین جان مولا حسین جان
بگذار
عطشان بر لب دریا بمیرم
بگذار
تا در علقمه تنها بمیرم
با
آنکه از تن افتاده دستم
خجل
ز اشک سکینه هستم
مولا حسین جان مولا حسین جان
من
جان نثار عترت اطهار بودم
ای
کاش پشت در به زهرا یار بودم
یا
قتلگاهم در پشت در بود
یا
بهر زهرا دستم سپر بود
مولا
حسین جان مولا حسین جان
..................................
حضرت
عباس بن علی علیه السلام
بسوز
ای آب دریا از شرارم
که
جز آتش به دل آبی ندارم
منم
سقا، منم عطشان، واویلا
بریز
ای اشک خونین از دو عینم
که
من یاد لب خشک حسینم
منم
سقا، منم عطشان، واویلا
ز
هر موجت شرر دارم به سینه
که
دیدم در تو من عکس سکینه
منم
سقا، منم عطشان، واویلا
الهی
آب دریا شعله گردی
که
شرم از یوسف زهرا نکردی
منم
سقا، منم عطشان، واویلا
خدا
داند دل دریا کباب است
که
اصغر تشنه ی یک جرعه آب است
منم
سقا، منم عطشان، واویلا
الا
ای ماهیان بامن بنالید
زمین
و آسمان بامن بنالید
منم
سقا، منم عطشان، واویلا
زخون
پر شد دو چشم نازنینم
که
دیگر آب دریا را نبینم
منم
سقا، منم عطشان، واویلا
چو
آتش بین دریا می خروشم
صدای
العطش آید به گوشم
منم
سقا، منم عطشان، واویلا
.............................................
حضرت
عباس بن علی علیه السلام
اهل
عالم این دست عباس است
ساقی
طفلان اشجعُ النّاس است
یا
ابوفاضل یا ابوفاضل
تو
به بی دستی دست من بودی
تو
همه بود و هست من بودی
یا
ابوفاضل یا ابوفاضل
تشنه
لب سودا با خدا کردی
دست
و چشم و سر را فداکردی
یا
ابوفاضل یا ابوفاضل
مادرت
گر نیست بین این صحرا
زائرت
گشته مادرم زهرا
یا
ابوفاضل یا ابوفاضل
گر
نداری آب ای مرا هستی
بر
تو بس باشد عذر بی دستی
یا
ابوفاضل یا ابوفاضل
حنجرت
خشک و دیده دریایی
کرده
پیغمبر بر تو سقایی
یا
ابوفاضل یا ابوفاضل
گشته
نقش خاک هست عباسم
علم
و مشک و دست عباسم
یا
ابوفاضل یا ابوفاضل
........................................
حضرت
عباس بن علی علیه السلام
با
چشم پر زخون یا ایها الناس
تیر
آوردم برون از چشم عباس
من
بی علمدار او کشته ی یار
واویلا،
واویلا، آه و واویلا
قرآن
مرتضی نقش زمین شد
پرپر
باغ گل ام البنین شد
صدپاره
پیکر بی دست و بی سر
واویلا،
واویلا، آه و واویلا
دستی
که بوسه زد دست خدایش
کردند
باتیغ کین از تن جدایش
یا
ایها الناس شدکشته عباس
واویلا،
واویلا، آه و واویلا
سقا
خیری ندید از آب دریا
دریا
خون گریه کرد برحال سقا
سقا فدا شد
دستش جدا شد
واویلا،
واویلا، آه و واویلا
بردسته
گل های باغ مدینه
سقایی
می کند چشم سکینه
با
چشم گریان با کام عطشان
واویلا،
واویلا، آه و واویلا
ای
تشنگان دگر سقا ندارید
در
خیمه نام آب برلب نیارید
سقا
فدا شد دستش جدا شد
واویلا،
واویلا، آه و واویلا
عباس
در علقمه تنهای تنها
جسمش
چون لاله شد نقش چمن ها
تن
پاره پاره دل پر شراره
واویلا،
واویلا، آه و واویلا
..........................
حضرت
عباس بن علی علیه السلام
خورشید علقمه ماه مدینه
ریزد
در ماتمت اشک سکینه
در
خون نشستی پشتم شکستی
الآن
اِنکَسَرَ ظَهری یا عباس
ای
شیر بیشه ی مولی الموالی
بنگر
طفلان همه با جام خالی
چشم
انتظارند سقا ندارند
الآن
اِنکَسَرَ ظَهری یا عباس
طفلان
را بر جگر داغ لب تو
اطراف
خیمه ی بی صاحب تو
تو
بر روی خاک با جسم صد چاک
الآن
اِنکَسَرَ ظَهری یا عباس
دیشب
دور حرم گردیده عباس
امروز
در موج خون خوابیده عباس
پشت
و پناهم بین اشک و آهم
الآن
اِنکَسَرَ ظَهری یا عباس
ریزد
بر زخمت ای در خون نشسته
اشک
فاطمه ی پهلو شکسته
تنها در
صحرا عباس و زهرا
الآن
اِنکَسَرَ ظَهری یا عباس
مگذار
این کوفیان راهم ببندند
من
برتو گریم و اینان بخندند
داغت
مرا کشت خصمت چرا کشت
الآن
اِنکَسَرَ ظَهری یا عباس
با
هر زخمت دلم دارد سخن ها
در
خیمه می روم تنهای تنها
رنگم
پریده قدم خمیده
الآن
اِنکَسَرَ ظَهری یا عباس
.........................................................