۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۷ : ۲۱
«زرارة بن اعین» از اصحاب دانشمند امام باقر (ع) درباره آیه: «فطرة اللّه التی فطر الناس علیها» از امام سؤال کرد؛ امام باقر (ع) فرمود: خداوند آنگاه که از آنان بر معرفت خود پیمان گرفت، توحید را در فطرت آنان قرار داد. (بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 3، صص 279 -278. )
فرازی از دعای امام حسین (ع) در روز عرفه :
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَیْسَ لِقَضَائِهِ دَافِعٌ وَ لاَ لِعَطَائِهِ مَانِعٌ وَ لاَ کَصُنْعِهِ صُنْعُ صَانِعٍ ... فَلاَ إِلَهَ غَیْرُهُ وَ لاَ شَیْءَ یَعْدِلُهُ وَ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ ...»
ستایش مخصوص آن خدایى است که هیچ کس در عالم، سر از حکم و فرمانش نتواند کشید و بخشش او را منع نتواند کرد، و هیچ صانعى در آفرینش؛ مانند صنع او پدید نتواند ساخت. پس غیر آن ذات یکتا هیچ خدایى نیست و او را عدیل نباشد و مثل و مانند ندارد.
1
ای نام خوش تو بر زبانم امشب
شد با تو شروع، داستانم امشب
کو چارُق تو؟ که من بدوزم ای خوب!
معشوقه تویی و من شبانم امشب
2
در وصف تو، پای واژه در گل مانده
حیرت زده، «بوعلی» به منزل مانده
«حافظ» به جنون کشیده کارش از عشق
در فلسفۀ فهم تو، «بیدل» مانده!
3
یک عمر تو را نفس کشیدم با عشق
دل بر صنمی نباختم، ِالّا عشق
«لا» گفتم و «لا اله الا جانان»
با بندگی تو، قد کشیدم تا عشق
4
در هر نَفسی، تو در کنارم هستی
در هر گذری، در انتظارم هستی
ترسی به خدا ندارم از افتادن
چون مطمئنم، تو پاسدارم هستی
5
در ذره، تبسم تو را میبینم
روی لب خاک، َربَنا میبینم
هر لحظه و هر کجا، به قرآن سوگند!
یا میشنوم تو را، و یا میبینم
6
در سینۀ هر ذرّه نهانی، هستی
در جسم جهان ظهور جانی، هستی
تسبیح تو از زبان قرآن نیکوست:
تو «نور زمین و آسمانی»، هستی
7
یا حضرت ذوالجلال! سبحان الله
یا قادر بی زوال! سبحان الله
معبودِ ازل نشانِ عاری از عیب
ای مطلقِ هر کمال! سبحان الله
8
ای در همه حال همنشین و یارم
دریاب مرا که طالب دیدارم
در جان و دل منی، جدا از من نه
ای خوب! چگونه از تو دل بر دارم!؟
9
در قصه ... خیال ... ناکجا ...! میگردند
در دورترین دورها، میگردند
تو در نفحاتِ گل به ما میخندی
دنبال تو خلق، در کجا میگردند!؟
10
یک قدرت دشمن بشر ساختهایم
در خاک، جهنمی دگر ساختهایم
چون سورۀ رحمت تو را کم خواندیم
ما از تو خدا، شگنجه گر ساختهایم!
11
تو رود رونده ای، چرا ترس از تو؟
پرواز پرنده ای، چرا ترس از تو؟
سرچشمهی زایندگی و زیبایی!
تو رامشِ بنده ای، چرا ترس از تو؟
12
از سیب، هوس، نگاهِ خود میترسم
از نَفسِ زیاده خواه خود میترسم
ای خوب! تو مهربانترینی، شک نیست
من از تو نه، از گناه خود میترسم
13
یکتایی و پاک و بی قرین، میدانم
تو قادر مطلقی، یقین میدانم
بی اذن تو، بی گمان نخواهد افتاد
برگی ز درخت بر زمین، میدانم
14
بی اذن تو، غنچه ای شکوفا ...؟ هرگز
یا قطرۀ عاشقی به دریا ...؟ هرگز
بی اذن تو، خندۀ زمین ...؟ ناممکن
امروز رسد به صبح فردا؟ هرگز
15
بی نور تو، باغ کهکشان میخشکد
خورشید به سقف آسمان میخشکد
در باغ وجود، بوی جان میمیرد
ظلمت زده، ریشۀ جهان میخشکد
16
بی اذن تو باد، عاجز از طوفان است
بی اذن تو ابر، عاجز از باران است
بی اذن تو مِهر، شعله ای خاموش است
بی اذن تو ماه، در عدم پنهان است
17
توحید تبسم و خدا مقصد باش
در بندگی یگانه، صد در صد باش
عارف تو به «لا اله الا هو» شو
گوینده «لَم یَلِد و لَم یُولَد» باش
18
در آینههای نور، دیدم او را
با لهجهی معرفت، شنیدم او را
در عالم ذر، به او «بَلی» گفتم من
با فطرت خویش، برگزیدم او را
19
او آمدن تگرگ را میداند
افتادن برگِ زرد را میداند
هم راز خجستهی تولدها را؛
هم راز غریب مرگ را میداند
20
بشناس خدای بچه آهوها را
روزی دِه سهره و پرستوها را
دریاب تو آفریدگار گل را
تسبیح بگو خدای شب بوها را
21
هر سو نگری، از «او» نشان میبینی
آیات یگانه را، عیان میبینی
در آینهی دلت نظر کن یک شب
نورست خدا، به چشم جان میبینی
22
در وادی ناگهان، چرا میگردی؟
در کوچهی آسمان، چرا میگردی؟
سوگند به گل! خدا به ما نزدیک است
در دورترین مکان، چرا میگردی!؟
23
در مُلک جهان دو روزه ما مهمانیم
روزی خور خوان حضرت سلطانیم
او رازق و ذوالجلال و الاکرام است
بی لطف کریم، ما تهیدستانیم
24
هر چند مرام دلنوازان ناز است
او بنده نواز و مهربان آواز است
«ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکم» یعنی که:
آغوش خدا همیشه بازِ باز است