عقیق:دلم آرام ندارد! صداي تپيدنش را مي شنوم. شوق ارتكاب عاشقي دارد. من هنوز در ابتداي راه عشق ايستاده ام و تا از موهبت عاشقي برخوردار نشوم نبايد در راهي قدم بگذارم كه راستي و صدق و عاشقي تضمين و ضرورت پوييدن آن است. من بايد عاشقانه آگاهي و معرفت يابم. من بايد آگاهانه و با معرفت عاشق شوم تا اخلاص يابم و با يقيني بي مثال در راه عاشقي قدم زنم تا بركت اين راه و غايت منور آن را تحصيل كنم. عاشقي مرتبه معرفت است. بنده عاصي گنه كار، بايد اول تحصيل معرفت كند، تا چنين نشود و چنين جايگاهي و منقبتي به دست نيايد چگونه مي توان "لاف عشق" زد و دم از عاشقي گفت و مدعي شد؟! اينجا در اين سرزمين وحي و در اين ملك مقدس و در اين ديار صفا، زمينه براي ارتقاي دل به عاشقي مهياست. احساس در اوج شكفتن است و به بهار خود نايل مي آيد. كافي است كه در آفرينش و قدرت و مهر منير خالق ابدي و يكتا، غور كني و صياد گوهر و صدف معرفت گردي. اينجا براي بال گشودن و براي آسماني شدن، پلكان فراهم است. صداي بال زدن ملائك را مي شنوي. ترانه بصيرت افزاي كتيبه هاي اعصار را مي تواني روشن بخواني. اينجا ... افق پر كشيدن در كسوت عاشقي در انتظار توست! منبع:حج 211008