عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۶۱۷۹
تاریخ انتشار : ۲۴ اسفند ۱۳۹۱ - ۱۰:۰۹
حسين الله كرم، حسين سازور و سعيد حداديان از چه كسي حرف مي‌زنند؟
یک روز صبح که ما از کمیل حاج منصور می‌آمدیم، یک سبکی برای ما خواند. اتفاقاً محرم هم بود. آن سبک را تازه کار کرده بود. همین سبک معروف «کجایید ‌ای شهیدان خدایی» را آقامجید تازه درست کرده بود. این را به ما داد.

عقيق: مقابل گنبد آقا نشسته بود، انگار هرچی عشق داشت در صدایش جمع کرده بود و می‌خواند:

اگر به جرم محبت کشند بر دارم

غمی مباد طنابش چو تار موی تو باشد

تمام دار و ندارم فقط تویی ارباب

که هرچه هست به رویم ز آبروی تو باشد

وای که چه صدای دلنشینی داشت مجید آقا! رفت اما صدایش ماندگار شد و هیچ وقت از ذهنم پاک نمی‌شود. چند روز دیگر می‌شود یک سال که دیگر برایمان نخوانده‌ای مجید آقا! اما خواستم بگویم که از یادمان هم نرفته‌ای.

 

 

عصر روز پنج شنبه، 26 اسفند بود که رفت تا همه بدانند چه کسی را از دست داده‌اند. سردار سعید قاسمی درباره مجید آقا می‌گوید: «در روزهای پایانی سال 89 دوست خوب و شفیقی را از منتظران واقعی آقا صاحب الامر حجت ابن الحسن العسگری عجل‌الله تعالی فرجه را از دست دادیم. قریب بیش از سه دهه خدمت صادقانه، عشق، اخلاص، ارادت واقعی به اهل بیت علیهم‌السلام و خاصه اباعبدالله علیه‌السلام داشت و در لحظه آخر هم کلماتی را که زمزمه کرده نام ائمه اطهار علیهم‌السلام بوده است. دست آخر هم مزدش را از ارباب گرفت و ... رفت.»

سردار قاسمی از خاکی بودن و تواضع مجید آقا می‌گوید: «شهادت مزد خوبان است. مجید به معنی واقعی کلام جزو دسته سومی‌های شهید باکری بود. دسته سومی‌ها آنهایی هستند که می‌مانند و دق می‌کنند و مجید ماند و دق کرد. دق روزگارانی را که فکر نمی‌کرد پیش بیاید و شرایط آنقدر برایش سخت باشد. خاطرتان باشد در نوارهای صحبت‌هایش هم هست، جزو آرزوهایش بود همه جا پیوسته حسرت شهادت را به دنبال می‌کشید؛ با توجه به اینکه قریب به 93 ماه مجید در جبهه‌ها بود. حداقل بیش از پنج ـ شش بار مجروحیت سنگین دارد. شیمیایی بودنش که در پرونده‌اش ثبت است، اما باز هم جای تعجب است که هیچ وقت پرونده این جراحت‌ها که در کربلای 5 بود، به رخ کسی نکشید. حتی قبل از کربلای 5 بود که یک مرحله‌اش را با خود من در بیمارستان بقیه الله بستری شده بود.»

 

شاگردانی مثل شهید سیدعباس موسوی

قاسمی به دل خاطرات جبهه‌ها و قبل از جبهه‌ها سفر می‌کند و از حضور جدی مجید سیب‌سرخی در مبارزه با منافقین قبل از شروع دفاع مقدس می‌گوید. بعد به یکی از خاطرات مبارزات لبنان اشاره می‌کند و ادامه می‌دهد: «بعد از عملیات بیت‌المقدس، یک تاریخ طلایی برای بچه‌های لشکر 27 محمدرسول الله صلی‌الله علیه و آله و خاصه بچه‌های تهران داریم و آن اینکه به فرماندهی شیرمرد سپاه اسلام، احمد متوسلیان و همچنین حاج ابراهیم همت و تعداد قابل توجهی از بچه‌هایی که بعداً هر کدام فرماندهی بخشی از سپاه اسلام را عهده‌دار شدند؛ مانند حاج رضا دستواره، علی موحد، مرتضی سلمان طرقی، شهید بزرگوار حاجی‌پور، رستگار و خیلی از بزرگوارانی که هر کدام یلی شدند، ما در یک سفر به لبنان می‌رویم و برای آزادسازی جنوب لبنان و فلسطین اشغالی اقدام می‌کنیم. بعد از گذشت یک ماه اتفاقاتی پیش می‌آید که حضرت امام (ره) آن فرمایش را می‌فرمایند: «راه قدس از کربلا می‌گذرد». ما دو بخش شدیم. بخشی از دوستان برای عملیات رمضان برگشتند و بخشی ماندند که مجید جزو مجموعه‌ای است که در لبنان می‌ماند و آموزشگاهی را در منطقه دره بقاع در پادگانی با عنوان پادگان امام علی علیه‌السلام تاسیس می‌کنند.»

این رزم‌آور نام‌آشنا این را هم می‌گوید که: «پیک این قله را اگر بخواهیم برای مجید رسم کنیم، آن مقطعی است که در لبنان شروع می‌کند به یاد دادن. او هر آنچه را از انقلاب اسلامی یا جهاد اسلامی یاد گرفته است، به شاگردهایی انتقال می‌دهد که در آن دوره یکی از آنها سیدعباس موسوی رحمت‌الله علیه است. همچنین سیدحسن نصرالله و شهید بزرگوار عماد مغنیه و بسیاری از شهدایی که بعداً به مقاماتی رسیدند، در یک مرحله شاگردی بچه‌هایی را می‌کنند که صادقانه و خالصانه آنجا با آن روحیه جهادی این مجموعه را پرورش می‌دهند. ذکر «زینب زینب» را در حرم حضرت زینب سلام‌الله علیها می‌گرفتند و تا ساعت‌ها این حلقه و چرخیدن بچه‌ها ادامه داشت. نگین حرم در وسط بود و اینها پای برهنه در صحن می‌چرخیدند و به عشق خانم زینب سلام الله علیها عزاداری می‌کردند. بسیاری از دوستان حمایل بسته بودند و وصیت‌نامه‌هایشان در جیب‌هایشان بود و برای آزادی لبنان و رویارویی با دشمنان آماده بودند. آن صحنه، صحنه جاویدانی بود.»

یادم آمد که سردار قاسمی پارسال در مراسم تدفین مجید آقا چند دقیقه‌ای سخنرانی کرد و به همه کسانی که آمده بودند، گفت: «مجید جان تاریخ باز گواهی داد که سه دهه با همین جسم نحیف‌ات پای کار بودی. علی رغم اینکه شیمیایی و جانباز شدی، باز این حسرت را به دل خیلی از بنیادی‌ها گذاشتی که یک بند پوتین بدهی نداری؛ نه به سپاه نه به بنیاد جانبازان. حسرت گرفتن کارت را به دلشان گذاشتی. حداقل 5 نوبت جانبازی در پرونده‌اش هست.»

 

عشق بود و عشق بود و عشق

سیب‌سرخی دوستان بسیاری داشت که شیفته او بودند. در بین دوستانش نظر حاج محمود کریمی درباره مجید آقا این است: «تا وقتی طرف زنده است، راضی نیست که از او بگویند. وقتی از دنیا می‌رود هر کسی یک سرّ عشقی از او فاش می‌کند و یواش یواش می‌بینی که او چه دریایی بوده، اما هیچ کس او را نشناخته است. مجید ولایی بود، در حد اعلا، نه در حد غلو؛ نهایت اطاعت از رهبری را داشت. مجید بصیرت داشت. مسائل را خوب حلاجی می‌کرد. مجید مهربان، باسواد و عاشق بود. عشق بود و عشق بود و عشق.»

حاج سعید حدادیان این شعر را می‌خواند که:

شکست عهد منو گفت هر چه بود گذشت

به گریه گفتمش ‌آری ولی چه زود گذشت

او می‌گوید: «یک روز صبح که ما از کمیل حاج منصور می‌آمدیم، یک سبکی برای ما خواند. اتفاقاً محرم هم بود. آن سبک را تازه کار کرده بود. همین سبک معروف «کجایید ‌ای شهیدان خدایی» را آقامجید تازه درست کرده بود. این را به ما داد. من هم روز یازدهم در مسجد جامع خواندم. این سبک چه برادرانش و دیگران بدانند و چه ندانند، تا آنجا که من می‌دانم از طریق مجید منتشر شد.»

حاج سعید این را هم می‌گوید که: «ما باید مبارز تربیت کنیم؛ مبارز واقعی. مجید از این دسته بود. آدم باید خیلی غلبه بر نفس و اطرافش داشته باشد که نتوانند مانع او شوند. آیا همین که در ایران جنگیدی بس است؟ نه! هر جا خطری اسلام را تهدید کند، من سرباز ولی عصر ارواحنا فداه هستم و باید بروم آنجا خدمت کنم. مجید امتحانش به حضرت ولی عصر عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف را پس داد.»

 

همه صراط‌‌ های گذشته را درست طی کرد

حسین سازور هم درباره مجید آقا خیلی حرف دارد، اما خلاصه حرفش این است که: «بدانید اگر کسی به صدق در خانه امام حسین علیه‌السلام قدم زد، نتیجه‌اش یا تابلو یا الگوی زندگی‌اش می‌شود مجید سیب سرخی. از قبل از انقلاب، پا به پای انقلاب در پیروزی انقلاب، در جریان‌های مختلف بعد از انقلاب، او نعمت بزرگی بود. آنهایی که این مصاحبه را می‌خوانند دقت کنند که عنایت بزرگی است که پروردگار به کسی می‌کند؛ اینکه 30 ـ 32 سال کسی همپای انقلاب باشد و همه صراط‌های گذشته را درست طی کرده باشد.»

حاج محمود ژولیده درباره مجید آقا این طور می‌گوید: «مجید کسی بود که در جبهه‌ها هم سفره‌دار آقا امام حسین علیه‌السلام بود. هرجا محفلی پیش می‌آمد یا بچه‌ها دور هم جمع می‌شدند یا ذکری از اهل بیت علیهم‌السلام می‌شد، روضه و مناقبی از اهل بیت علیه‌السلام گفته می‌شد، حاج مجید پای کار بود.»

حاج محسن سوهانی از همرزمان شهید سیب سرخی است و خاطرات زیادی با او دارد، اما این را می‌گوید که «کم یا زیاد، من نزدیک به 30 است با این عزیز دل آشنا بودم. از زمانی که به کسوت سپاه درآمد و در پادگان امام حسین علیه‌السلام مشغول آموزش شد، از همان روز ابتدایی به لحاظ اینکه خوش صدا و مداح اهل بیت علیهم‌السلام بود، کمتر کسی بود که دل به او نبندد.

حاج محسن این را هم می‌گوید که: «بارها و بارها زیر آتش دشمن و زیر بمباران‌های شیمیایی، مجید آقا تحمل می‌کرد. در عملیات کربلای 5 خودم دیدم در جایی که اوج عملیات شیمیایی دشمن بود، حتی حاضر نبود یک ماسک روی صورتش بزند و جراحات شیمیایی اذیتش می‌کرد. بعد از جنگ هم که من او را دیدم به ایشان اصرار کردم چرا دنبال جانبازی و اینها نمی‌روی. اصلاً ناراحت شد و رو ترش کرد. گفت: «همین یک ذره آبرویی هم که داریم تو می‌خواهی خرابش کنی؟» و همه دوستان که به او اصرار می‌کردند همین طور رفتار می‌کرد.»

 

وقتی سینه‌اش را برابر دشمن گشود

حاج حسین الله‌کرم درباره آقا مجید این طور سر حرف را باز می‌کند که او فقط یک رزمنده نبود، چرا که مفهوم رزمنده فقط جنگیدن در جبهه‌ها به نظر می‌رسد، اما مجید آقا نه تنها رزمنده جبهه‌ها بود، بلکه در داخل هم با جریان‌های نفاق داخلی در مبارزه بود. بعد از اینکه جبهه داخلی تمام شد، ایشان یک جبهه دیگری را به جبهه‌های نبرد حق اضافه کرد. آن هم همراهی با حاج احمد متوسلیان در کنار نهضت نوپای مقاومت بود. به طوری که همین روزی که ما برای ایشان ختم گرفتیم، در لبنان هم برای ایشان ختم گرفتند. یعنی ایشان ارزش و جایگاه والایی را هم در جبهه مقاومت داخلی ما داشت، هم در جبهه مقاومت منطقه‌ای.»

الله‌کرم ادامه می‌دهد: «وقتی در عاشورای 3 اینها در سال 65 در پشت تپه‌های رملی فکه قرار گرفتند و دشمن آنجا را برای مقابله با تصرف فاو که توسط رزمنده‌ها صورت گرفته بود، اشغال کرد. خواستیم پاتک انجام دهیم، اما این پاتک امکان شناسایی عملیات را به ما نمی‌داد. بنابراین مجید جلوی گردان حضرت علی اصغر علیه‌السلام لشگر سیدالشهدا علیه‌السلام حرکت کرد. وقتی به نزدیکی دشمن رسید، یک کار خارق‌العاده‌ انجام داد که تاثیر فوق‌العاده‌ای روی بچه‌ها گذاشت. این پیراهن خاکی بسیجی را گرفت از وسط پاره کرد و سینه‌اش را نمایان ساخت. او به بچه‌ها گفت: «بچه‌ها امشب ما باید مثل عابص بجنگیم» گفتند یعنی چه؟ گفت «عابص وقتی که در مقابل دشمن قرار گرفت، برای اینکه دشمن را تحریک به جنگ جانانه کند، زره را از تنش جدا کرد.»

وقت آن آمد که من عریان شوم

رخت بگذارم سراسر جان شوم

این رزمنده سال‌های دفاع مقدس می‌گوید: «با این حرکتش ولوله‌ای ایجاد کرد. ذاکر امام حسین علیه‌السلام یعنی در موقع نبرد با دشمن ایجاد شور و هیجان و فهم شهادت را به وجود آوردن.»

خلاصه اینکه آقا مجید رفتی، اما هنوز صدای تو در جبهه‌ها که می‌خواندی

در دیر و حرم قبله من روی تو باشد

 محراب نمازم خم ابروی تو باشد

خلقی ز نگاهی کُشی و زنده نمایی

این معجزه نرگس گیسوی تو باشد


منبع: ماهنامه خيمه

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۲
صدرا
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۹:۱۸ - ۱۳۹۱/۱۲/۲۶
0
0
به نویسنده این مطلب تو خیمه بفرمایید که بجای مکتوب کردن سی دی آقا مجید تو این نوشته لااقل می رفت از خانواده ش یه چندتا مطلب ناگفته مینوشت....سی دی آقا مجیدو که توی چهلمش پخش کردن....
خدا رحمتهم ش کنه....همین پریروز سالگردش تو خونشون بود....چقدر جاش خالی بود....
صاعقه
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۴:۴۰ - ۱۳۹۲/۰۴/۱۶
0
0
برادر صدرا بنده خدا زحمت کشیده این مطالب رو جمع آوری کرده خوب یا بد شما چه کردید؟
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین