۱۴ مهر ۱۴۰۳ ۲ ربیع الثانی ۱۴۴۶ - ۵۷ : ۱۲
نگاهش به خانه خدا افتاد، درخواستهايش را مرور كرد، ناگهان بر زبان آمد كه بار ديگر نيز توفيق تشرف داشته باشد كه پس از يك سال اجابت شد و سفر معنوي حج را بار ديگر تجربه كرد.
عقیق:علي از كساني بود كه براي نخستين بار همچون پرندهاي كه از قفس رها ميشود، قصد پرواز به سويش را داشت، اين سفر با همه سفرها فرق ميكرد، سفري براي پايان ترديدها، چشمها را بر روي دنيا بستن و تنها او را ديدن.
سفري كه در آن دل تو دل همسفران نيست، از زمان اوج گرفتن هواپيما ولولهاي در دلها برپا ميشود، تا درياي وجودشان در ساحل بيكرانت آرام گيرد، اين آرامش نويد آغاز ديگري است كه آينده آنها را با سرنوشتشان گره ميزند.
در اين سفر بايد چشمها را باز نگاه داشت و بيدار ماند، تا در پايان اين سفر شوق و اوج درك و ديدار جاي خود را به افسوس ندهد.
علي از بقيع ميگويد: بقيع براي خود دريايي است كه اشكهايم در آن مانند قطرهاي گم ميشد، غل و زنجيري بر پاهايت بسته شده كه نه ميتواني به سويشان بروي و نه اشك بريزي، ولي دلت همچون كبوتري براي طواف گرداگرداشان پر ميكشد و از غم غربت امام حسن (ع)، امام سجاد (ع)، امام باقر (ع) و امام صادق (ع) به عنوان ستارگان مدفون در بقيع آتش ميگيرد.
چه شده با خاندان رسول الله (ص)، با مشاهده چنين مظلوميتي بغض چنگش را بر گلويم ميفشارد و با سوزشي چشمه اشكم را هدايت ميكند، در اينجا بايد زاويه ديدت را تنظيم كني تا چشمانت سيراب شود و ممانعت و مزاحمتي در مسير ارتباط برقرار شده به وجود نيايد.
وارد مسجد الحرام كه شدم سراپا چشم با تمام وجود زيباييهايش را حس كردم چه حريم امني در اين مسجد است كه عروج نبي مكرم اسلام (ص) را نظارهگر بوده است، بنابراين چشمانم از لحظهاي پلك زدن امتناع ميكند.
لحظه طواف است، از غل و زنجيرها رها مي شوم، ناگهان احساس سبكي ميكنم، گويي روحم خيال پرواز دارد، اينجاست كه همه در برابر عظمت بيكرانت زانو بر زمين زده و بر خاك سجده ميكنند.
هر كس در حال و هواي خود است، شانه به شانه مشغول طواف هستند، سياه، سفيد، عرب، عجم در صفوف متحدالشكل به طوافت آمدهاند، حالت حيران و سرگرداني دست بردار نيست، گويي در خواب هستي، سعي ميكني بيدار شوي، راهت را پيدا كني، گذشتهات را جبران كرده و به سوي خوشبختي پلي بزني.
دست نياز خود را در زير درختت گشودم و بار ديگر نياز خود را در پيشگاهت فرياد ميزنم، بدون هيچ تكبر و غروري، اشك از كنار چشمم به روي گونهام غلتيد، آنجا دلم با هزاران اميد به درگاهش آمده بود و خود و او را ميديدم و حساب و كتاب، باز با استغفار كليد مهرباني و بخشش را در دستانم گذاشت و توبه صدباره كه شكسته شد و بخشش بيكرانت.
سستي عجيبي در پاها است، ولي گويي كسي دستت را گرفته و به سمت طواف خانهاش ميكشاند با تمام وجودش حسش ميكني، اين حس را بايد باور كرد تا در لوح وجودت براي عمرت ثبت و حك شود.
سخن روحاني كاروان در ذهنم نقش ميبندد كسي كه براي نخستين بار به حج مشرف شده، هر چه از ذات اقدس ربوبي درخواست كند، در صورت مصلحت اجابت ميكند، هزاران خواسته را با خودم آماده كرده بودم ولي نميدانم چرا بدون هيچ كلنجاري حج دوم بر زبانم جاري شد كه پس از يك سال الوعده وفا بار ديگر طلبيده شدم.
منبع:حج
211008
سفري كه در آن دل تو دل همسفران نيست، از زمان اوج گرفتن هواپيما ولولهاي در دلها برپا ميشود، تا درياي وجودشان در ساحل بيكرانت آرام گيرد، اين آرامش نويد آغاز ديگري است كه آينده آنها را با سرنوشتشان گره ميزند.
در اين سفر بايد چشمها را باز نگاه داشت و بيدار ماند، تا در پايان اين سفر شوق و اوج درك و ديدار جاي خود را به افسوس ندهد.
علي از بقيع ميگويد: بقيع براي خود دريايي است كه اشكهايم در آن مانند قطرهاي گم ميشد، غل و زنجيري بر پاهايت بسته شده كه نه ميتواني به سويشان بروي و نه اشك بريزي، ولي دلت همچون كبوتري براي طواف گرداگرداشان پر ميكشد و از غم غربت امام حسن (ع)، امام سجاد (ع)، امام باقر (ع) و امام صادق (ع) به عنوان ستارگان مدفون در بقيع آتش ميگيرد.
چه شده با خاندان رسول الله (ص)، با مشاهده چنين مظلوميتي بغض چنگش را بر گلويم ميفشارد و با سوزشي چشمه اشكم را هدايت ميكند، در اينجا بايد زاويه ديدت را تنظيم كني تا چشمانت سيراب شود و ممانعت و مزاحمتي در مسير ارتباط برقرار شده به وجود نيايد.
وارد مسجد الحرام كه شدم سراپا چشم با تمام وجود زيباييهايش را حس كردم چه حريم امني در اين مسجد است كه عروج نبي مكرم اسلام (ص) را نظارهگر بوده است، بنابراين چشمانم از لحظهاي پلك زدن امتناع ميكند.
لحظه طواف است، از غل و زنجيرها رها مي شوم، ناگهان احساس سبكي ميكنم، گويي روحم خيال پرواز دارد، اينجاست كه همه در برابر عظمت بيكرانت زانو بر زمين زده و بر خاك سجده ميكنند.
هر كس در حال و هواي خود است، شانه به شانه مشغول طواف هستند، سياه، سفيد، عرب، عجم در صفوف متحدالشكل به طوافت آمدهاند، حالت حيران و سرگرداني دست بردار نيست، گويي در خواب هستي، سعي ميكني بيدار شوي، راهت را پيدا كني، گذشتهات را جبران كرده و به سوي خوشبختي پلي بزني.
دست نياز خود را در زير درختت گشودم و بار ديگر نياز خود را در پيشگاهت فرياد ميزنم، بدون هيچ تكبر و غروري، اشك از كنار چشمم به روي گونهام غلتيد، آنجا دلم با هزاران اميد به درگاهش آمده بود و خود و او را ميديدم و حساب و كتاب، باز با استغفار كليد مهرباني و بخشش را در دستانم گذاشت و توبه صدباره كه شكسته شد و بخشش بيكرانت.
سستي عجيبي در پاها است، ولي گويي كسي دستت را گرفته و به سمت طواف خانهاش ميكشاند با تمام وجودش حسش ميكني، اين حس را بايد باور كرد تا در لوح وجودت براي عمرت ثبت و حك شود.
سخن روحاني كاروان در ذهنم نقش ميبندد كسي كه براي نخستين بار به حج مشرف شده، هر چه از ذات اقدس ربوبي درخواست كند، در صورت مصلحت اجابت ميكند، هزاران خواسته را با خودم آماده كرده بودم ولي نميدانم چرا بدون هيچ كلنجاري حج دوم بر زبانم جاري شد كه پس از يك سال الوعده وفا بار ديگر طلبيده شدم.
منبع:حج
211008