کد خبر : ۶۰۷۲۴
تاریخ انتشار : ۱۰ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۶:۰۱

تفاوت حجاب ظلمانی و حجاب نورانی

ذات اقدس الهی در هیچ حجابی نمی گنجد و آنچه تصورپذیر است حجاب نوری خوانده می شود و نیز حجاب های ظلمانی که همان گناهان و خطایای متراکم انسان است و در واقع حجاب آدمی است نه حجاب جمال خدا و بر این اساس معنای تجلی با همه اسماء و تام الفاعلیه بودن حق تعالی در ظهور و ارائه خویش روشن می شود.
عقیق:ظهور حق جل و علا با همه اسماء حسنی و صفات علیا در بحث های توحیدی مطرح می شود و توجه به آیاتی همچون "الله نور السموات و الارض" ، "و اشرقت الارض بنور ربّها"، "و یأبی الله الا ان یتمّ نوره" ، "والله مُتمّ نوره و لو کره الکافرون" ، "و لله المشرق و المغرب فاینما تولّوا فثمّ وجه الله" و ... روشن می کند که بر چهره جمال و جلال حق، هیچ پرده و حجابی وجود ندارد و خدای سبحان با همه اسمای خویش بر همه هستی می درخشد و اراده فرموده است که این درخشش را تا نهایت تحمل هستی تمام نماید.
حجاب در اسماء الهی حجاب نوری است

اگر در اسماء الهی حجابی متصور باشد حجاب نوری است که از فرط نورانیتش، شهود کامل وی نامیسر می شود چنان که خورشید بی حجاب می تابد ولی شدت روشنایی آن تاب نگریستن مستقیم را از هر بیننده ای می ستاند. البته جدای از حجاب نوری چه بسا حجاب ظلمانی نیز در کار باشد چنان که در زمان خورشید گرفتگی جرم تاریک ماه بر زمین سایه می اندازد و از رویت آفتاب جلوگیری می کند اما در هر صورت بازگشت این گونه حجاب ها به بیننده است نه خورشید.

تفاوت حجاب ظلمانی و حجاب نورانی

با این مثال های حسی می توان پلی ساخت و به اوج حقیقت عقلی نزدیک تر شد. خدای سبحان نیز نور آسمان ها و زمین است و بر این نورانیت مطلق هرگز حجابی متصور نیست. با این وجود دو نحوه حجاب نورانی و ظلمانی در کار است. آنان که از وارستگی و عدالت و عصمت تام برخوردارند از فرط نورانیت حق تنها توان شهود اسما را دارند و از مشاهده ذات محجوب و عاجزند و همواره بر این ناتوانی خویش اعتراف دارند: "ما عرفناک حق معرفتک". لیکن انسان های عادی در حجاب ظلمت به سر می برند و آنچه آنان را از شهود جمال یار باز می دارد غبارهای مخالفت و نافرمانی محبوب است: "جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی / بار ره بنشان تا نظر توانی کرد."

پس ذات اقدس الهی در هیچ حجابی نمی گنجد و آنچه تصورپذیر است حجاب نوری خوانده می شود و نیز حجاب های ظلمانی که همان گناهان و خطایای متراکم انسان است و در واقع حجاب آدمی است نه حجاب جمال خدا و بر این اساس معنای تجلی با همه اسما و تام الفاعلیه بودن حق تعالی در ظهور و ارائه خویش روشن می شود.

فطرت الهی و قابلیت تامه شهود حق

تمام بودن نصاب قابلیت انسان در شهود و رویت اسماء حسنای الهی بر اساس مباحث انسان شناسی مبرهن است. زیرا هر یک از مجاری ادراک باطنی انسان مجلای ظهور الهی است و راه را برای تعلم همه اسما هموار می سازد: "و علّم آدم الاسماء کلها" و تا اوج تعلیم فرشتگان به دست آدمی نیز امتداد می یابد: "قال یا ادم انبئهم باسمائهم". و مهم ترین حقیقتی که قابلیت تامه انسان را برای شهود حق ثابت می کند فطرت شفاف الهی است که چهره جان آدمی را آینه وار به سوی خداوند قرار می دهد و هر اندازه صفای این آینه بیشتر باشد تجلی نور السموات و الارض در او گسترده تر می شود.

از این رو جان ملکوتی و روح الهی انسان، مستند به ذات مقدس ربوبی است و آدمی در پرتو این استناد فطری همواره با خدای خویش در ارتباط است و فلسفه تشریع شریعت نیز تحکیم و تسدید همین ارتباط همیشگی است که با مجموعه عبادت ها روح آدمی پی در پی صفا باید و ضمیر ملکوتی وی برای تجلی انوار معرفت حق جل و علا آماده تر گردد و نیز از همین روست که از نماز به محور همه عبادات بلکه عمود خیمه دین یاد شده است زیرا اوج ارتباط عارفانه آدمی و منتهای نورانیت الهی و نجوای دلپذیر انسان همراه با شهود معبود خویش جز در پرتو نماز کامل به دست نمی یابد.

راه های متنوع برای شهود برتر و تأله بیشتر

گذشته از عنایات تکوینی و اوامر تشریعی خدا که انسان را پی در پی به ساحت قدس او نزدیک و نزدیک تر می کند راه های دیگری نیز برای فراخوانی انسان به ضیافت دیدار الهی وجود دارد که منشأ شهود بهتر و برتر  آدمی است به شرط آن که برای انسان مهمان چشمی بینا و گوشی شنوا باشد تا هم جمال دوست را بنگرد و هم سخن او را بشنود. توضیح مطلب آن که درباره آفرینش روح انسان سه نظریه وجود دارد.

سه نظریه درباره آفرینش روح انسان

نظریه اول، روح مجرد انسان پیش از بدن او آفریده شده و با توجه به روایات این باب گاه تقدم وجودی روح بر بدن تا دو هزار سال تعیین گشته است: "و لکن الله خلق الارواح قبل الابدان بالفی عام."

نظریه دوم، روح مجرد و بدن مادی همزمان آفریده شده و  از لحظه ای که جسم انسان، استعداد پذیرش روح یافته است خداوند روح مجرد وی را آفریده و به بدنش متعلق نموده است.

نظریه سوم: روح انسان جسمانی الحدوث و روحانی البقا است. به این بیان که روح مجرد آدمی نه پیش از جسم او آفریده شده است و نه همزمان با آن بلکه روح در طلیعه پیدایش یک امر مادی است که همراه با بدن طبیعی وی پدید آمده و با تحول جوهری تکامل یافته و به مرحله تجرد روحانی رسیده است.

بر اساس این نظریه می توان گفت روایاتی که سخن از آفرینش روح مجرد پیش از پیدایش بدن دارد ناظر به وجود عقلی روح است نه وجود نفسی آن زیرا اگر وجود نفسی روح را پیش از آفرینش بدن بدانیم لازم می آید که مدبر بدن- روح – فعلیت داشته باشد اما از مورد تدبیر او – تن – صدها یا هزاران سال خبری نباشد و چنین تصوری مستلزم تعطیل است و برهان های عقلی معطل بودن یک موجود را امری ناممکن می داند چون نفسیت روح وابسته به مدیریت تن است و حصول نفسی زوح بدون وجود مادی تن مستلزم تعطیل روح بلکه به گونه ای مستلزم تحقق سبب بدون مسبب است.

اما اگر خلقت پیشین روح نسبت به بدن را از حیث وجود عقلی روح بدانیم و حصول شأنیت تدبیر را مربوط به وجود نفسی روح بگیریم هم شبهه تعطیل برطرف خواهد شد هم روایت های مذکور به اعتبار خود باقی خواهد ماند و هم دو نظریه دیگر – یعنی همزمانی خلقت روح و تن و نیز جسمانیه الحدوث بودن حقیقت روح آدمی بر اساس حرکت جوهری – متصور خواهد گشت.

بنابر آرای سه گانه یاد شده هر روحی دقیقا به پیکری متناسب تعلق می گیرد و بدان تطبیق می شود و در این امر ذره ای اشتباه و نسیان راه ندارد زیرا بر پایه نظریه اول، روح انسان ها پیش از آفرینش بدن آنان آفریده می شود و در نشئه ای عندالله حضور دارد و پس از خلقت بدن تعلق نیز صورت می گیرد آن هم به اراده خدایی که در ساحت قدس علم و حکمت و فعل او نه جهل و نسیان راه دارد و نه خطا و غفلت و اشتباه. هم روح و بدن را در بهترین شرایط و متناسب با همه ویژگی های ظاهری و باطنی انسان جعل فرموده است و این سخن بر اساس نظریه دوم و سوم نیز کاملا صادق است چه روح را آفریده همزمان با بدن ندانیم و چه آن را  امتداد روحانی برای صورت پیشین بدن تلقی کنیم.

منبع:شبستان


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین