۲۵ آبان ۱۴۰۳ ۱۴ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۰ : ۰۴
فرشته او را از خواب بیدار می کند
مرحوم میرزا جواد ملکی تبریزی (ره) به تمام معنا اهل عبادت و تهجّد بود و از بكّائون زمان خويش محسوب مي شد. سه ماه رجب، شعبان و رمضان را به طور متوالي روزه مي گرفت و در قنوت نمازهاي نافله مكرّراً اين بيت را مي خواند:
زان پيشتر كه عالَمِ فاني شود خراب ما را زجام بادۀ گلگون خراب كن
او در كتاب «اسرار الصلوة» خود مي نويسد:
«… اقول: لاتكن كافراً بهذه الاخبار و انّي اُشهِد الله انّي اَعرف من المتهجدين من كانَ يَسمَع مَنْ يُوقظُهْ و يناديه وقت تهجّده في اوائل امره بلفظة آقا، فيقوم لورده.»
- … اين روايات را بپذير و انكار نكن، خدا را شاهد مي گيرم كه من از متهجّدين و شب زنده داران، كسي را مي شناسم كه به هنگام سحر صداي فرشته اي كه او را بيدار مي كند، مي شنود. فرشته با لفظ «آقا» به او خطاب مي كند و آن شخص با اين سخن بيدار مي شود و به نماز شب مي ايستد.
تصور مي شود اين شخص كه با صداي فرشته اقامۀ نماز شب در سحرگاهان از خواب برمي خيزد، خود ميرزا جواد آقاست كه براي پرهيز از توهّمِ خودستايي، اين حقيقت را بدين عبارت بيان كرده است.
آري، كساني كه در راه وصول به محبوب استقامت دارند به مقتضاي آيۀ شريفۀ: «اِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا الله ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائكَة» ملائكةُ الله بر آنان نازل مي شوند و مرحوم ملكي به حق يكي از آن افراد بود. او جز خدا و خواست او هوايي در سر نداشت و به چيز ديگري نمي انديشيد و در حقيقت زبان حالش خطاب به خداوند سبحان چنين بود:
گر بِشِكافند سراپاي من جز تو نيابند در اعضاي من
شاگردپروری میرزا جوادآقا
ميرزا جواد آقا مي گويد: روزي استاد، ملّاحسينقلي همداني به من گفتند: مقام تربيت فلان شاگرد به عهدۀ شماست. آن شاگرد همتي فراوان و عزمي راسخ داشت. مدّت شش سال در مراقبت و مجاهدت كوشش كرد، تا به مقامي رسيد كه قابليّت محضه براي ادراك و تجرّد نفس بود. خواستم اين سالكِ راه سعادت به دست استاد بدين فيض نائل و به اين خلعت الهيّه مخلّع گردد. او را با خود به خانۀ استاد بردم و پس از عرض مطلوب، استاد گفتند: اين كه چيزي نيست و فوراً با دست خود اشاره كرده و گفتند: تجرّد مثل اين است؛ آن شاگرد مي گفت: فوراً ديدم كه از بدنم جدا شده ام و در كنار خودْ موجودي را مانند خود مشاهده مي كنم!.
تشکر میرزا جواد از یک طلبه
يكي از كساني كه مرحوم ملكي تبریزی را زيارت كرده و از او بهره برده مي گويد: «حاج ميرزا جواد آقا روزي پس از پايان درس، عازم حجرۀ يكي از طلبه ها- كه در مدرسۀ دارالشفا بود- شد و من در خدمتش بودم. به حجرۀ آن طلبه وارد شد و پس از به جاي آوردن مراسم احترام و اندكي نشستن برخاست و حجره را ترك گفت.
هدف از اين ديدار را پرسيدم. در پاسخ گفتند: شب گذشته هنگام سحر، فيض هایی بر من افاضه شد كه فهميدم از ناحيۀ خودم نيست و چون توجّه كردم ديدم اين آقاي طلبه به تهجّد برخاسته و در نماز شبش به من دعا مي كند و اين فيوضات، اثر دعاي اوست. اين بود كه به خاطر سپاسگزاري از عنايتش به ديدارش رفتم.
سرّ خدا كه عارف سالك به كس نگفت در حيرتم كه باده فروش از كجا شنيد؟
گریه های شبانه استاد اخلاق
يكي از دوستان و نزديكانِ مرحوم حاج ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي مي گويد: مرحوم ملكي (ره) شب ها كه براي تهجّد و نماز شب به پا مي خاست، ابتدا در بسترش مدتي صدا به گريه بلند مي كرد؛ سپس بيرون مي آمد و نگاه به آسمان مي كرد و آيات «إنَّ في خَلْقِ السَّمواتِ وَ الارض…» را مي خواند و سر به ديوار مي گذاشت و مدّتي گريه مي كرد؛ پس از تطهير نيز كنار حوض مدتي پيش از وضو مي نشست و مي گريست و خلاصه از هنگام بيدار شدن تا آمدن به محلّ نماز و خواندن نماز شب، چند جا مي نشست و برمي خاست و گريه سر مي داد و چون به مکان نماز خود مي رسيد، ديگر حالش قابل وصف نبود.
مرحوم ملكي مي گويد: استادم ملاحسينقلي همداني (ره) به من گفتند: فقط متهجّدين هستند كه به مقاماتي نائل مي گردند و غير آنان به هيچ جايي نخواهند رسيد.
پی نوشت:
سيماي فرزانگان-رضا مختاري
منبع:حوزه