۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۴۱ : ۲۲
عقیق: آیتالله روحالله قرهی متولی و مؤسس حوزه علمیه امام مهدی(عج) در گفتاری در خصوص «خدا از ما عمل نمیخواهد، او میخواهد ببیند ما چقدر به خیر علاقه مندیم!» گفت:
آمر به خیر، کالعامل است!
پروردگار عالم، فاعل خیر را تمجید کرده است و در آیات قرآن کریم و مجید الهی، تمجید ذوالجلال و الاکرام برای خوبان عالم که اهل خیرند، تبیین شده است. علاوه بر آن، خود فاعلین خیر، انبیاء عظام، مرسلین، حضرات معصومین(ع) - که همه آنها هم خود اهل خیرند - اهل خیر را تمجید کردند و حتّی همه را به خیر دعوت کردند.
حتّی طوری است که به تعبیر روایات شریفه ما، آمر به خیر، کالعامل است؛ یعنی امر کردن به خیر هم آنقدر مهم است که در روایات شریفه تبیین میکنند: مثل این است که خود آن شخص هم آن خیر را انجام داده است.
همچنین این مطلب به قدری مهم است که خود ذوالجلال و الاکرام از اولیا و خصّیصینش درخواست کرده که آن کسی که اهل خیر است؛ از دیگران هم بخواهد که آنها هم خیر انجام دهند.
حسن انسانها کیست؟
در احادیث القدسیه است که وجود مقدّس ابراهیم خلیل(ع) به ذوالجلال و الاکرام عرضه داشت: خدایا! بهترین نکتهای که از بندگانت میخواهی چیست؟
حضرت ذوالجلال و الاکرام فرمودند: اینکه هم خودش اهل خیر باشد و هم دیگران را دعوت به خیر کند. لذا فرمودند: کسی که علاوه بر اینکه خودش اهل خیر است، دیگران را هم به خیر دعوت کند؛ احسن انسانهاست.
کاری که کوچکش هم بزرگ است!
ذوالجلال و الاکرام به قدری خیر را دوست دارد که به خلیلش خطاب کرد: «افْعَلُوا الْخَیْرَ وَ لَا تُحَقِّرُوا مِنْهُ شَیْئاً فَإِنَّ صَغِیرَهُ کَبِیرٌ وَ قَلِیلَهُ کَثِیرٌ»کار خیر را انجام دهید و چیزی از آن را کوچک نشمارید، مثلاً یک موقع نگویید که فلان عمل خیلی مهم نیست. کار خیر عندالله تبارک و تعالی، کوچکش هم بزرگ است، «فَإِنَّ صَغِیرَهُ کَبِیرٌ».
اولیا خدا از جمله شیخنا الاعظم، حضرت شیخ مفید عزیز ذیل همین روایات شریفه میفرمایند: دلیل این است که خدا خیر را میخواهد و ملاک حضرت حقّ، خیر است و کوچک و بزرگ آن، ملاک نیست. آن که میتواند فعل بشر را کبیر و کثیر کند، ذوالجلال و الاکرام است.
اگر دعوت به خیر کنند، عالم گلستان میشود و طبیعی است دنیا همان مدینه فاضلهای میشود که همه به دنبالش هستند. چون دعوت به خیر، خیر میآورد، فلذا فرمودند: «فَإِنَّ صَغِیرَهُ کَبِیرٌ وَ قَلِیلَهُ کَثِیرٌ».
چه کنیم تا حضرت حجّت(روحی له الفدا) تشریف بیاورند؟
سیّد بحرالعلوم خلاف آن چیزی که بعضی بیان میکنند باید فساد زیاد شود تا آقاجانمان(عج) تشریف بیاورند، یک نکته بسیار عالی و زیبایی را بیان میفرمایند. ایشان به خصّیصینشان اینگونه بیان میفرمایند: آن که طالب خیر مطلق یعنی حضرت حجّت(عج) است؛ باید نشانههای دوست داشتن خیر را در وجودش نشان بدهد.
ایشان در ادامه فرمودند: نشان دادن دوست داشتن خیر این است که خودش را به فعل خیر، ولو کم، مشغول کند.
کمی و زیادی عمل، ملاک نیست!
عقلای عالم و عرفای عظیمالشّأن بیان میکنند: آن چه که از انسان سر میزند، همان چیزی است که در درونش طلب میکند، لذا اگر از کسی عمل خیر سر میزند، طبیعی است که درونش عشق و حبّ به خیر دارد. اگر هم خدای ناکرده، نعوذبالله یک شرّ از او سر بزند، نشانه این است که از درون حبّ به شر دارد.
لذا حبّ به خیر و حبّ به شر اینگونه شناخته میشود که عمل ما چه نوع عملی باشد. اگر عمل ما، عمل خوبی بود؛ یعنی در درونمان طلب خیر داریم.
لذا ملاک خود پروردگار عالم و اولیا، کمی و زیادی عمل نیست. مگر ما چقدر عمل میتوانیم انجام دهیم؟! اگر تصوّر کنیم کسی صد سال هم عمر کند، معمولاً ده، پانزده سال آن به کودکی و غفلت میگذرد، یک مقداری هم با آن هیجانات نوجوانی و جوانی سپری میشود، در هر روز هم که حداقل پنج، شش ساعت میخوابیم - تازه اگر بعضی بیشتر نخوابند - پس نصف عمر را اینگونه در خواب غفلت هستیم؛ مقداری را هم به خورد و خوراک و مطالب دیگر میگذرانیم! پس جدّاً چه مقدار از ما، عبادت و عمل خیر سر میزند که مدّعی باشیم عمل خیر داریم؟!
تازه اگر کسی صد سال عمر کند و مدّعی باشد که تمام اعمالش خیر بوده و عین صد سال را هم در خیر سپری کرده؛ باز هم در مقابل این عظمت خلقت، هیچ است، بالجد هیچ است.
آن که لطف دارد، عظمت دارد، بزرگواری دارد و اینها را عظیم میشمرد؛ ذوالجلال و الاکرام است. این که میبینیم و میشنویم که اولیا خدا در آن لحظه مرگ خود، ناله میکنند و میگویند: دستمان خالی است و همه تعجّب میکنند و میگویند: شما دیگر چرا؟! شما که این همه عبادت، تدریس و شاگردان خوب داشتید و خیلیها را به خوبی هدایت کردید، شما چرا؟! امّا عزیزان! ناله آنها برای این است که بالجد میدانند همه آن اعمال را روی هم جمع بزنی، در مقابل آن عظمت، هیچ است!
ضمن اینکه فاعل آن خیر که خود این اولیا و خصّیصین هستند، بیش از من و شما مطلّعند که خالق این جسم کس دیگری است و میگویند: حداکثر هنر ما، این بوده که نگذاشتیم این جسم که خالقش ذوالجلال و الاکرام است، به وسیله ما به بیراهه برود و گناه از او سر بزند امّا دیگر هیچ منّت و طلبی از ذوالجلال و الاکرام نداریم. اولیا اینطور آگاهند و میفهمند.
خدای عزیز و بزرگ میفرماید: عمل خیر انجام دهید و آن را کوچک نشمارید؛ چون قلیلش، بسیارِ بسیار است، «وَ لَا تُحَقِّرُوا مِنْهُ شَیْئاً فَإِنَّ صَغِیرَهُ کَبِیرٌ وَ قَلِیلَهُ کَثِیرٌ». لذا او فقط دوست دارد که ما دنبال خیر باشیم.
بهترین عمل اهل دنیا و آخرت
وقتی حضرت حقّ در کوه طور خطاب به موسی بن عمران(ع) فرمود: «أ لا اُخبِرُکُم بخَیرِ أعمال أهلِ الدُّنیا والآخِرَةِ؟» آیا میخواهید به شما خبر بدهم که بهترین اعمال اهل دنیا و آخرت چیست؟ عرضه داشت: «قال بلی یا ذوالجلال والاکرام» فرمود: «فقال عمل الخیر ولو قلیل منه» عمل خیر، ولو کم باشد. یعنی خداوند میفرمایند: بهترین مطلبی که من از تو میخواهم و خیر دنیا و آخرت هم در آن است، این است که تو هر عمل خیری را دیدی، انجام بدهی.
بهتر از خوبی چیست؟!
آنقدر مهم است که باز پروردگار عالم به حبیبش، محمّد مصطفی(ص) فرمودند: حبیب من! میخواهی بگویم بهتر از خیر و خوبی، چیست؟
بحث ما در مورد خیر است. آیات قرآن یا راجع به شرّ است یا خیر، خوبان عالم دارند کار خیر میکنند و بدان عالم کار شرّ. دیگر بهتر از خیر چیست؟!
فرمودند: بهتر از خیر، آن کسی است که آن خیر را انجام میدهد. خدا اینقدر دوست دارد که بندهای اهل خیر باشد. لذا میفرماید: «خَیْرٌ مِنَ الْخَیْرِ مُعْطِیهِ» آن کسی که آن عمل خیر را اطاعت میکند و انجام میدهد.
خدا اعمال ما را که نمیخواهد، ولو به اینکه بگویید تمام آنها هم خیر است، مگر چقدر ارزش دارد؟! در بحث اخلاص عرض کردیم: یک مواقعی اینقدر إنقلت میآورند که انسان پشیمان از آن عمل میشود. آن روایت عجیب و تکاندهنده را یادتان هست که عرض کردیم: پرونده مخلصین عالم خالی است و فردای قیامت ملائکه هم متعجّب میشوند و ذوالجلال و الاکرام میفرماید: حالا خودم آن را پر میکنم؛ چون اینها همه چیز را برای من انجام دادند، فلذا برای خودشان چیزی نوشته نشده و امروز من هستم که میخواهم آن را پر کنم!
لذا عزیزان من! دقّت کنید آنچه که پروردگار عالم میخواهد این است که من و شما اهل خیر باشیم، همین. لذا فرمودند: بهتر از خوبی آن است که انسان خوبی را انجام بدهد. خدا خود خوبی را نمیخواهد؛ میخواهد ببینید بندهاش خوبی را انجام میدهد یا خیر.
چه کسانی دائم در نمازند؟!
خیر و خوبی، آن است که ذوالجلال و الاکرام به آن امر کرده است و شرّ هم آن است که ذوالجلال و الاکرام از آن، نهی کرده است. آنوقت مگر میشود بیان کنیم: آنچه که ذوالجلال و الاکرام در عالم به عنوان خیر تبیین فرمودند، محدود است؟! خیر، پس عالم پر از خیر میشود.
ابداً خدا ترازو نمیگذارد که ببیند من و شما چقدر نماز خواندیم. بگذارید آنچه که اولیا الهی بیان میکنند، آن را عرض کنم. اولیا خدا از جمله آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی راجع به صلاه و حالات اهل صلاه میفرمایند: اهل صلاه طوری هستند که دائم در نمازند، یعنی چه؟! یعنی آنها کار ندارند و بیکار هستند که مدام به نماز مشغولند؟! خیر، حال آنها، حال نماز است.
خوشا آنان که الله یارشان بی بحمد وقل هو لله کارشان بی/خوشا آنان که دائم در نمازند بهشت جــاودان بازارشان بی
اولیا اینطور هستند و اهل صلاتند؛ یعنی حال آنها، حال نمازگزاران است، بعد میفرماید: پروردگار عالم فردا ترازو نگذاشته تا نمازهای ما را اندازهگیری کند، بلکه پروردگار عالم کیفیّت را میبیند. آن کسی که دوست دارد اهل صلاه باشد، در نماز چه حالی دارد؟ یک موقع یک کسی از باب این که تکلیف است، سرسری یک نمازی را میخواند تا به تعبیری تکلیفی را ادا کند امّا یک عدّه دیگر این طور نیستند.
سعی نکن نماز زیاد بخوانی، سعی کن نماز بخوانی!
خدا حاج شیخ جعفر مجتهدی را رحمت کند. ایشان یک تعبیر بسیار عالی را بیان میکردند، میفرمودند: وقتی بچّه بودم، پدرم موقعی که میخواستم نماز بخوانم، به طعنه، مطلبی جانانه به من فرمود، ایشان فرمود: جعفر! سعی نکن نماز زیاد بخوانی، سعی کن نماز بخوانی!
این نکته، نکته بسیار مهمّی است. این که انسان نماز خود را سریع بخواند و بگذرد، فقط از باب این است که میگوید: من تکلیفم است و باید تکلیفم را انجام میدهم، امّا از این باب نیست که چون پروردگار عالم این را خواسته، خیر است. لذا چون میترسد و از جهنّم وحشت دارد، نماز میخواند امّا آن که بگوید: خدا این را خواسته، حالتش فرق میکند.
عشق به خوبیها، در خود عمل ظاهر میشود، ولو قلیل. یعنی عزیز دلم! اگر آن عمل را با عشق، محبّت، آرامش، متانت و با جان و دل، انجام دادی؛ یعنی به آن عمل خیر عشق داری و مهم این است و إلّا پروردگار عالم از من و تو عملی نمیخواهد.
پروردگار عالم از ما تکلیف نمیخواهد!!!
توجّه! توجّه! نکتهای را بگویم که بسیار عالی است. سلطانالعارفین، آیتالله ملّا فتحعلی سلطان آبادی بزرگ فرموده بودند: اگر به نیّت در نماز توجّه کنیم، میفهمیم نماز یعنی چه.
ایشان فرموده بودند: وقتی میخواهید نیّت کنید، ولو در ذهن میگویید: قربة الی الله - گرچه به لسان جاری شود بهتر است - مثلاً میگویید: سه رکعت نماز مغرب میخوانم قربة الی الله امّا نمیگویید: سه رکعت نماز مغرب میخوانم برای قبولی آن، حتّی نمیگویید: اینها را میخوانم برای انجام تکلیف الهی، بلکه میگویید: میخوانم برای قربت؛ یعنی میخوانم تا نزدیکی با خدا و قرب الی الله برایم حاصل شود.
پس پروردگار عالم از ما تکلیف نمیخواهد، از ما عملی میخواهد که ما به واسطه آن عمل، مقرّب به او شویم. زمانی هم آن عمل ما را مقرّب به حضرت حقّ میکند که انسان به آن عمل، عشق بورزد. وقتی عشق به خیر داشته باشید، یعنی عمل شما، عمل خیر است.
عشق به خیر؛ دلالت بر خیر بودن
«من احبّ الخیر» آن کسی که خیر را دوست دارد، «دالّ علی الخیر» دلالت بر این دارد که خودش خیر است. خدا از ما خیر را میخواهد، قصد، قصد قربت است، ما با عشق به این عمل و محبّت به این خیر میخواهیم به قرب برسیم و إلّا کدام عمل است که خدا بخواهد؟! ابداً تکلیفی از ما نمیخواهد.
«إِلَهِی هَذِهِ صَلَاتِی صَلَّیْتُهَا لَا لِحَاجَةٍ مِنْکَ إِلَیْهَا وَ لَا رَغْبَةٍ مِنْکَ فِیهَا إِلَّا تَعْظِیماً وَ طَاعَةً وَ إِجَابَةً لَکَ إِلَى مَا أَمَرْتَنِی بِهِ إِلَهِی إِنْ کَانَ فِیهَا خَلَلٌ أَوْ نَقْصٌ مِنْ رُکُوعِهَا أَوْ سُجُودِهَا فَلَا تُؤَاخِذْنِی وَ تَفَضَّلْ عَلَیَّ بِالْقَبُولِ وَ الْغُفْرَانِ» خدایا! اگر نماز ما خلل و نقصی دارد - که پر از نقص است - مؤاخذه نکن و با قبول کردن آن و آمرزش بر ما رحم و تفضّل کن.
تفضّل و لطف خدا شامل حال بنده میشود. عزیز دلم! خدا فاعل خیر را که در هر کار خیری ورود پیدا کند، دوست دارد. خدا میخواهد ببیند بندگانش چقدر خیر را دوست دارند، همین.
لذا فرمود: کمیّت برای من مهم نیست. پس شما هم کار خیر را کم نشمارید، «افْعَلُوا الْخَیْرَ وَ لَا تُحَقِّرُوا مِنْهُ شَیْئاً فَإِنَّ صَغِیرَهُ کَبِیرٌ وَ قَلِیلَهُ کَثِیرٌ» اگر یک مقدار کمی هم باشد امّا از روی عشق و علاقه و محبّت به عمل خیر باشد، ببین چطور اضافه میکند! پروردگار عالم غوغا میکند و این نکته بسیار مهمّی است.
تعجّب مؤمنین از کثرت اعمالشان در قیامت!
علّامه محمّدتقی مجلسی (علّامه مجلسی اوّل) یک نکته زیبایی را به فرزند عزیز و دلبندش علّامه آیتالله العظمی محمّدباقر مجلسی (صاحب بحارالأنوار) تبیین میکند، ایشان میفرماید: فرزندم! شبی در عالم مکاشفه دیدم که فردای قیامت است و همه به صف هستند. مذنبین پروندههایشان را که میگیرند از عظمت این گناهان به وحشت میافتند که ما اینقدر گناه نکردیم و مؤمنین از کثرت عمل متعجّبند که ما این همه عمل انجام ندادیم!
در همین حال بودم که ندایی رسید که پروردگار عالم اعمال شما را برای آخرت قرار داد، به مؤمنین خطاب میرسید: عمل شما هیچ بود امّا چون «وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقى» آخرت خوب و همیشگی است؛ پروردگار عالم، خودش عمل شما را اینگونه قرار داد!
یعنی معلوم است حتّی اعمال مؤمنین، خصّیصین و اولیا هم هیچ است و خدا به اندازه قیامت اعمال را محاسبه میکند. پس خدا دوست دارد فقط عمل ما خیر باشد، همین.
ثواب کسی که دعوت به خیر می کند
به قدری مهم است که عرض کردم حتّی خود خدا کسی را که فرد دیگری را راهنمایی کند، دوست دارد. پیغمبر اکرم، خاتم رسل(ص) فرمودند: «من دلّ على خیر فله مثل أجر فاعله» هر کس مردم را به خوبی و کار خیر، دعوت و راهنمایی کند؛ اجرش مثل آن کسی است که آن کار را انجام میدهد. یعنی پروردگار عالم ثوابش کار خیر آن فرد را برای من و شما که او را دعوت کردیم هم مینویسد.
لذا بشر باید بداند که خدا دوست دارد این اعمال خیر نشر پیدا کند و ولو به دعوت باشد که حالا معلوم نیست آن کسی که انسان دعوتش میکند، فاعل هم بشود یا خیر، اجری مانند آن کسی که این کار را انجام میدهد، به او داده میشود!
اولیا خدا یک تعبیری را دارند، میگویند: اینکه فرمودند امر به معروف؛ یعنی امر به خیر، چون خیر همان معروف است که پروردگارعالم میخواهد و نهی از منکر یعنی نهی از شرّ که وقتی اینطور شد، دنیا گلستان میشود.
چرا حضرت وقتی دنیا پر از ظلم و جور می شود، می آیند؟!
من این را به جرأت عرض میکنم تا دنیا به سمت خیر و خوبیها نرود، پروردگار عالم آخرین ذخیرهاش را برای ما برملا نمیکند. این مطلب خلاف آن است که بعضی میگویند: باید عالم به سمت شرّ برود و این هم که بیان کردهاند: «مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً» یعنی اینقدر ظلم و جور میشود که مردم میفهمند باید به سمت خیر بروند و از ظلم و جور بدشان میآید و میفهمند که ظلم و جور بد است؛ آنجاست که ناجی حقیقی را صدا میزنند و آن حضرت میآیند؛ یعنی مردم باید بخواهند و إلّا اگر مردم خوبیها را درک نکنند و عشق به خیر نداشته باشند، همان میشود که در دوران معصومین(ع) دیگر بود. اگر حضرت بیاید و کسی قدر نداند، چه فایده؟! لذا عزیزان! در این مطلب باید کاملاً دقّت کنیم.
نوشتن ده حسنه، محو ده گناه و رفعت ده درجه، برای مروّج حرف خیر!
وجود مقدّس پیغمبر اکرم خاتم رسل، محمّد مصطفی(ص) بیان فرمودند: «فأمّا خِیَرتُهُ مِن الکلامِ تعلّم للناس» هر کس حرف خوب به دیگران یاد بدهد تا آنها هم این حرف را بزنند، «کَتبَ اللّه ُ لَه عَشْرَ حَسناتٍ» پروردگار عالم برای او ده حسنه مینویسد، «ومَحا عَنه عَشرَ سیّئاتٍ» و ده گناه را از او برطرف میکند، «و رَفع لَه عَشرَ دَرَجاتٍ» و ده درجه بر او مرحمت میکند.
از بس خدا مردم را دوست دارد و میخواهد کلام خیر به هم یاد دهند، این طور ثواب میدهد، لذا پروردگار عالم برای این موضوع اجر و پاداش میگذارند که مردم را به این سمت تشویق کند و بگویند: ببینید چقدر خیر خوب است و چگونه به شما رفعت درجه میدهد.
رفعت درجات عند الاولیا یعنی چه؟
حسنات که به صورت ظاهر معلوم است؛ یعنی پروردگار عالم به انسان لطف میکند و میگوید: این ثوابها برای تو. محو کردن گناهان هم که مشخّص است. یک گناه هم که از انسان محو شود، یک گناه است، چه برسد به ده گناه؟! امّا این رفعت درجه یعنی چه؟
ابوالعرفا، آیتالله العظمی ادیب میفرمودند: رفعت درجات یعنی این که پرودگار عالم انسان را از یک حال، به حال دیگری که قبل نداشته میبرد. حالا بعضی مواقع انسان این مطلب را حس میکند که اگر حس کند خوشا به حالش!
لذا این دگرگونی و اینکه مدام دائم میخواهیم از حالی به حال دیگر منتقل شویم، همین است، اینکه عرض کردم بعضی از اولیا خدا هر شب این دعای «یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَى أَحْسَنِ الْحَالِ» را میخواندند، برای همین است که اولیا به دنبال این هستند که مدام تغییر حال پیدا کنند امّا نه این که به بدی، بلکه احسن حال بشوند. آنها توقّف ندارند و مدام در حرکت هستند.
تغییر حال مداوم مردان الهی در عمر شریفشان
خدا آیتالله آشیخ محمّد تقی بروجردی (استاد علّامه حاج میرزا علیاصغر صفّار هرندی که یکی از اولیا خدا بود) را رحمت کند. قبر شریف ایشان در مسجد شهید هرندی است. این مرد الهی، این ولیّ خدا، این مرد با عظمت به حاج میرزا فرموده بود: اگر مردم متوجّه شوند که هر چه از عمر مردان الهی میگذرد و پا به سن میگذارند و به کبر سن میرسند؛ از حالی به حال دیگر یعنی درجات دیگری میروند؛ دعا میکنند خدا از عمر خودشان بکاهد و بر عمر آنها قرار دهد؛ چون برکات آنها برای کلّ عالم است.
یعنی اگر ما میدانستیم هر چه از عمر شریف آیتالله خوشوقت گذشته، مدام از حالی به حال دیگر رفتهاند و نعمت وجودیشان نه فقط برای تهران و ایران، بلکه برای اسلام بیشتر است؛ دعا میکردیم خدا از عمر ما کاسته و به عمر ایشان بیافزاید. ما نباید اولیایمان را همینطور، مفت از دست بدهیم! اینها اگر فقط نفس هم بکشند، برای ما برکت دارند؛ چون مدام از حالی به حال دیگر یعنی درجه بالاتر میروند.
لذا اولیا که به آن درجات میرسند امّا برای آنهایی که نرسند، فرموده: «کَتبَ اللّه ُ لَه عَشْرَ حَسناتٍ، ومَحا عَنه عَشرَ سیّئاتٍ، ورَفع لَه عَشرَ دَرَجاتٍ» یعنی اگر امثال من و تو هم نتوانستیم به آن درجات که حالی به حال دیگر است و آن رفعت مقام الهی برسیم، حداقلش این است که اگر دعوت به خیر کنیم و با کلام خیر، حرف خیر را در بین مردم ترویج دهیم؛ ده حسنه برایمان نوشته میشود، ده گناه از ما محو میشود و ده درجه رفعت مقام مییابیم. ببین چقدر خدا خیر را دوست دارد که حتّی برای ترویج حرف خیر، اینطور اثر میگذارد و حال را تغییر میدهد.
پس اولیا خدا و خصّیصین حضرت حقّ این طور میشوند که هر چه بر عمر شریفشان میگذرد، چون مدام حالشان متغیّر میشود، جدّی دیگر عمرشان، شریف است، جدّی دیگر اینها برکت هستند؛ فکر میکنید چنین حالی در جامعه اثر ندارد؟!
بارها مثال زدم همین الآن اگر کسی معطّر بوده و وارد مجلس شود، همه بوی عطرش را میفهمند. اگر خدای ناکرده کسی هم اهل سیگار و دود و ... باشد، تا بیاید، همه بوی سیگار او را متوجّه میشوند. پس این خیر اولیا هم اثر میگذارد.
نماز و روزه بهانه است!
این قدر خیر، خوب است که پرودگار عالم فرمود: من اینها را کم نمیپندارم، شما هم حقیر تصوّر نکنید «افْعَلُوا الْخَیْرَ وَ لَا تُحَقِّرُوا مِنْهُ شَیْئاً فَإِنَّ صَغِیرَهُ کَبِیرٌ وَ قَلِیلَهُ کَثِیرٌ».
خدا اینطور دوست دارد وإلّا اصلاً مهم نیست که چقدر اعمال انجام میدهیم. اصلاً پروردگار عالم، عمل ما را نمیخواهد. پروردگار عالم فقط و فقط دوست دارد ببیند ما خیرخواه هستیم یا خیر؛ مابقی بهانه است، اعمال بهانه است، نماز بهانه است، روزه بهانه است، همه اینها بهانه است.
گرچه اینها تکلیف است و باید انجام دهیم امّا خدا اینها را نمیخواهد. شما بگویید: پس چرا امر کرده؟! پس چرا اینها تکلیف است؟! بله، تکلیف است امّا اصلاً اینها معنا ندارد؛ یعنی نماز را انجام ندهیم و روزه نگیریم؟! خیر، اینطور نمیگویم. روزه را باید بگیریم، نماز را باید بخوانیم، خمس را باید بدهیم، زکاتمان را باید بدهیم و حجّ باید برویم. امّا خدا اینها را نمیخواهد. شاید ما متوجّه نشویم یعنی چه، آن که این حرفها را میفهمد، آن اولیا هستند. آنها متوجّه میشوند یعنی چه که پروردگار عالم این را نمیخواهد. پروردگار عالم فقط یک چیز خواسته: خیر و خوبی و دوست داشتن این خیر، همین.
خدا گواه است اگر کسی این حال را داشته باشد، پروردگار عالم آن پیمانهاش را پر میکند. یک موقعی نکاتی از اولیا تبیین میشود که بسیار عجیب است! یک مرتبه در مباحث قبل عرض کردم، دیگر گذرا رد شوم که آیتالله العظمی ادیب به مرحوم حاج حلوایی بیان کردند: تو را در آن دنیا دیدم که یک عمامه زیبا بر سر داری و یک وضع خاصّ و یک حالت روحانی داشتی؛ یعنی در حالی که او یک مکلّا و بازاری بود، عالِم محشور شده بود!
چرا زمان ظهور قابل تعیین نیست؟
لذا پروردگار عالم از من و تو عمل نخواسته؛ از ما خیر خواسته است. این روایتی که خواندم، جدّاً تکان دهنده است که میفرماید: کار خیر را انجام بده و حقیر نشمار «افْعَلُوا الْخَیْرَ وَ لَا تُحَقِّرُوا مِنْهُ شَیْئاً فَإِنَّ صَغِیرَهُ کَبِیرٌ وَ قَلِیلَهُ کَثِیرٌ» این غوغاست! این محشر است! اینکه بیان میکند حتّی اگر حرف خیر را نشر بدهید، شما را به جایی میبرد که «کَتبَ اللّه لَه عَشْرَ حَسناتٍ، ومَحا عَنه عَشرَ سیّئاتٍ، ورَفع لَه عَشرَ دَرَجاتٍ» و آن درجاتی که معنی کردیم یعنی چه، غوغاست! محشر است!
لذا عزیز دلم! باید این طور بشویم. من حسب همین فرمایشات بزرگان عرض میکنم که حتّی اگر این حال در جامعه به وجود بیاید؛ ظهور به وجود میآید.
اصلاً یک علّت اینکه کسی نمیتواند وقت ظهور را تعیین کند، شاید همین باشد که معلوم نیست که چه زمانی انسان فقط اهل خیر بشود و خیر را دوست داشته باشد - چون همینطور که روایات را خواندیم، آن کسی که خیر را دوست دارد و امر به خیر میکند، مثل انجام دهنده آن است - معلوم است وقتی به خیر علاقهمند شدی، خیر مطلق و آقای خوبیها میآید. امّا تا حال ما، حالِ شرّ باشد، از ظهور خبری نیست.
چرا آقا با دیدن اعمال محبّینشان، منقلب شده و اشک میریزند؟
یک دلیل اشک آقا برای اعمال ما این است که آقا جان میخواهد ما اهل خیر باشیم، لذا وقتی ما را در شرّ میبیند، منقلب میشود! به خصوص در مورد کسی که خودش را متصّل میداند و میگوید: من محبّ آقا هستم و یابن الحسن میگوید، عشق به آقا دارد و علاقهمند به ایشان است. خوب معلوم است وقتی آقا ببینند چنین کسی در شرّ قرار گرفته، چرا اشکشان جاری نشود؟!
لذا آن چیزی که آقا را هم خوشحال میکند، همین دوست داشتن خیر و دعوت به خیر است و إلّا شما فکر میکنید آقا نشستند و یک ترازویی در کنارشان است تا ببینند اعمال محبین و شیعیانشان چقدر است؟! مثلاً این پنجاه رکعت نماز خوانده، او این قدر نمازهای مستحبی خوانده و آن یکی اینطور کرده و ...؟! نه، اینها فقط نشانههای خوبی است و إلّا اصل خوبی چیز دیگری است، حبّ خوبی چیز دیگری است.
ین که خیر مردم را بخواهی، مهم است. لذا فرمودند: بالاترین توبه این است که خیر مردم را بخواهید. حالا اگر عملت هم کم است، برای مردم خیر بخواه. به خصوص عرض کردم الآن دیگر آخر سال است، واقعاً ببینید چه کسانی نیاز دارند، آبرومندانه دستشان را بگیرید، این را خدا میپسندد و میخواهد. این را حجّت(عج) امضا میکند و میخواهد و إلّا بنشینم مدام نماز بخوانیم و عبادت کنیم امّا از آن طرف نستجیربالله، نعوذبالله شرّ به پا کنیم، چه فایدهای دارد؟!! اینها خیلی مهم است! عزیز دلم! باید خیلی دقّت کنیم. این روایاتی که عرض کردم، انصافاً تکاندهنده است که فرمودند: اجر آن کسی که به کار خوب راهنمایی میکند، مثل آن کسی است که این کار را انجام میدهد «من دلّ على خیر فله مثل أجر فاعله». لذا در این اعمال دقّت کنیم.
طاعت خدا، خیر و معصیت، شرّ است
وجود مقدّس مولی الموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علی بن ابیطالب(ع) فرمودند: «فَإِنَّکُمْ بِعَیْنِ مَنْ حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَعْصِیَةَ وَ سَهَّلَ لَکُمْ سُبُلَ الطَّاعَة»، «و إن الطّاعة اللّه خیر و إن المعصیة شر افعلوا بالخیر و انتم اهل الخیر». ببینید در برابر دیدگان شما کسی هست که معصیت میکند، خدا این معصیت را برای شما حرام کرد و راههای طاعت را برای شما هموار ساخت. این طاعت، خیر است و معصیت، شر است و خدا برای شما خیر را قرار داده و شما را اهل خیر قرار میدهد.
لذا شرّ، معصیت است و خیر، طاعت است. پس اگر طاعت کنید، خیر خداست و اگر معصیت کنید، شر است. همانطور که اگر شر انجام بدهید، معصیت است. پس ذو وجهین است.
خیر مطلق از محبّینش چه می خواهد؟
این روایات غوغاست. یک موقعی میخواهد که انسان اینها را بشکافد و مطالبی را که اولیا خدا، خصّیصین، عرفای عظیمالشّأن، عاملین به حقیقی خیر بیان کردند؛ تبیین کند، خیر مطلق، آقاجان است. اگر آقاجان را بخوانیم، معلوم است خوبی است و اگر مردم را به آقاجان دعوت کنیم، دعوت به خیر است.
آقاجان من و شما را میبیند. به خصوص که ما در این ماه آخر سال یک تلاطمهایی داریم و هر کس برای زندگی خودش و خانوادهاش تلاشهایی میکند امّا آقا نگاه میکند ببیند ما خودخواهیم یا خیر، دیگران را هم مدّنظر میگیریم.
یکی از نشانههای شرّ، خودخواهی است و یکی از نشانههای خیر، یاری کردن دیگران و دست آنها را گرفتن است. مواظب باشیم نکند به قول مرحوم ابوی مانند بعضی باشیم که وقتی در سجده میروند، به جای این که بگویند: «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِهِ»، میگویند: «سبحان ربی الاعلی و به من ده»، یعنی همه چیز را برای خودمان بخواهیم.
آقا دارد ما را نگاه میکند، عین الله الناظره است. موقعی آقا از ما خشنود است که دیگران را یاری کنیم. این شوخی نیست. خدا گواه است چنان عنایت میکند و برکات معنوی برایمان دارد که غوغاست، ضمن اینکه برکات مادی هم دارد.
اصلاً وقتی کسی توجّه به دیگران میکند، آقا خوشش میآید. قصد کن که به حال دیگران توجه داشته باشی، قصد کن که ببینی همسایهات چه وضعی دارد و آبرومندانه نیازش را برطرف کن و ...، بعد ببین خدا چه کار میکند و لطفش چطور شامل حالت میشود.
در بحث خیر، برای پدر و مادرت چه کار کردی؟ چطور نسبت به حال پدر و مادر دقیق هستی؟ من راجع به پدر و مادر صحبت کردم، تا جایی که وقتی عزیزان بیان کردند: دیگر بس است، این طور ما هلاک میشویم؛ ترک کردیم. امّا شما هم به دیگران توصیه کنید که آرام و با متانت، با پدر و مادرشان برخورد کنند. اگر یک موقع آنها را خانه سالمندان گذاشتند، حدّاقل این چند روز آخر سال آنها را به خانه بیاورند. این خیر است.
آنچه آقا، امام زمان از ما میخواهد، این است. نمازهای مستحبّی زیاد نمیخواهد، روزه مستحبّی مداوم نمیخواهد. دست همسایه، فامیل، پدر و مادر را گرفتن، مهم است. آنهایی که پدر و مادرشان در قید حیات است، اوّل تماس گرفتید و محضرشان رفتید تا ببینید آنها چه چیزی نیاز دارند تا آبرومندانه ببرید یا این که فقط به فکر خودتان هستید؟ آقا این را از ما میخواهند.
جانم! ای محبّ مذنب! آمدی؟
خدا خیر را خیلی دوست دارد. حجت(عج) خیر را خیلی دوست دارد و دعوت به خیر میکند. پس مراقبه داشته باشید.
نام آقا هم، نام خوبیهاست. همیشه یاد کنیم و اسم ایشان را به زبان بیاوریم. همانطور که عرض کردم با آقا حرف بزنیم. وقتی با آقا باشیم، چنان به خیر دعوتمان میکند که تا اسمش را بیاوریم، حالمان تغییر میکند. شبها یاد آقا کنیم، هر شب، با ایشان صحبت کنیم، تغییر حالت به ما میدهد، ما را دعوت به خیر میکند، ما را از این حال به حال دیگر میبرد.
خدا گواه است وقتی پروردگار عالم مذنبین را با نام آقاجانمان، امام زمان آشنا کرد، ذنوبشان را صاف کرد و حالشان را تغییر داد، طوری که دیگر حال خوبی داشتند.
ای محبّین! چقدر با آقاجان حرف میزنید؟ آقا! امام زمان! یابن الحسن!
چقدر آقا دوست دارد ما با ایشان حرف بزنیم. عرض کردم هر شب صحبت کنید. آیا به این مطلب موفّق هستید یا خیر؟ موقعی که میخواهی بخوابی، برقها را خاموش کردی، به تعبیر مسواکت را زدی، چند دقیقهای با آقا حرف بزن، ببین چه حالی پیدا میکنی، امتحان کن.
وقتی با آقا حرف زدی، تغییر را حس میکنی. وقتی با آقا حرف زدی، اوائلش که انسان نمیفهمد امّا بعدها تازه انسان میگوید: عجب کریمی که به من اجازه داده با او حرف بزنم. من و این همه گناه و او این و همه لطف! خیلی مهم است. تازه انسان یادش میافتد: عجب! من غرقِ گناه کجا، آقاجان کجا؟! این لطف بیکران را چطور جواب بدهم؟! گناهانم که هیچ، خودم را بیچاره کردهام، این لطف بیکران را چگونه جواب بدهم؟!
یابن الحسن! آقاجان! باورم نمیشود اجازه بدهی اسمت را به زبان جاری کنم، آخر من گنهکارم. در شعر میگویند:
هزار بار بشویم دهان به مشک و گلاب هنـوز نام تـو بردن مـــرا نـــمیشاید
آخر من گنهکار، چگونه اسم شما را بیاورم؟! امّا این چه لطفی است که شما کردید؟ آن هم تا بگویم: یابن الحسن، بندهای دلم بلرزد، بندهای وجودم بلرزد، بندهای قلبم بلرزد. چگونه دیگر این لطف را جواب بدهم؟! شرمندهام، شرمنده، شرمندگی را چگونه جواب بدهم؟!
چقدر تو خوبی، باورم نمیشود. هرکه دیگر بود، من قلبش را شکانده بودم، اشکش را جاری کرده بودم، تا من را میدید، رو برمیگرداند. آهی میکشید و نفرین میکرد امّا تا گفتم: یابن الحسن! بلافاصله گفتی: جانم! آمدی.
خدا گواه است، همینطور است. این آقا اینقدر کریم است. اصلاً فرق میکند، اصلاً قابل تصوّر ما نیست. با این همه گناه تا میگوییم: یابن الحسن! سریع رو را برمیگرداند، میگوید: جانم! آمدی؟ ای محبّ مذنب، آمدی؟
شب حرف میزنی، اینطور بگو، بگو: «السلام علیک یا مولای یا بقیه اللّه». آقاجان! من گنهکار هم آمدم. با همه بدیهایم آمدم. آقا! تا کی بشود این گوشم از این همه گناه پاک شود و تا میگویم: «السلام علیک یا مولای یا بقیه اللّه»، جواب سلام شما را بشنوم که میفرمایی: «علیک السلام یا محبّی و یا شیعتی». ای خدا! إنشاءالله اینطور بشود.
آقاجان! یک درخواست از شما دارم. این همه به خیر و خوبی سفارش کردی و به من فرمودی راجع به خیر و خوبی حرف زده شود. آقا! میشود من را وارد به خیر و خوبی کنی؟ آقاجان! به جان مادرت من خودم نمیتوانم. رها شوم، بیچارهام. کما این که بیچاره بودم و هستم. خدا گواه است، یک لحظه یک نگاه عمیق به من کن من حالم تغییر کند. یک لحظه اینطور شود، غوغا میشود.
آقاجان! یک بار بیا دست من را بگیر، آن دست مطهّر به بدن من بخورد، غوغا میشود، آقا! من گرفتارم. آقا! میدانی دوستت دارم، در این شکّی نیست امّا آقا کنترل خودم را ندارم. این را هم اقرار میکنم. تو باید دستم را بگیری، تو باید یک نگاه عمیق به من بکنی، قربانت بروم! تو بخواه. تو برای من یک دعا کن این نفس دون حرکت نکند.
آقا! التماست میکنم. چه کنم آقا؟! آقا! من راهی بلد نیستم، آقا! نمیدانم چه کنم، آقا! به خودت قسم من مضطرّم، مضطرّ حقیقی منم. «أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ»، آقا! میشود عنایت کنی؟ گرفتارم، بیچارهام، عنایت کن.
آقاجان! نمیدانم چه بگویم، این ایّام هم که برای شما ایّام خاص است. آه! آقاجان! به دیدن مادر که میروی، سلام ما را هم برسان. اباصالح! آقاجان!هر کجا هستی، التماس دعا.
آقاجان! این روزها میگویند: مادر در بستر افتاده. این روزها میگویند: دیگر نمیتواند موهای زینبین را شانه کند، چون دیگر دست بالا نمیآید، ضربه عجیب بوده است. آخر مابین در و دیوار هم، پهلویشان شکسته، گل هم که طاقت ندارد، بین در و دیوار چه گذشت؟ آقاجان! چه گذشت بین این در و دیوار که علّامه امینی میگوید: یک صدا هم زد و گفت: مهدی جان! کجایی؟، آقا! به این مادر پهلو شکستهات، امشب یک نگاهی به ما کن.
منبع: خبرگزاری فارس
211007